کردستان ناآرام دهه 60 به جولانگاهی برای گروهکهای تروریستی نظیر کومله و دمکرات تبدیل شده بود. اینگروهکها که قبل از انقلاب فعالیتهای خود را آغاز کرده بودند پس از پیروزی انقلاب بهخصوص با شروع جنگ تحمیلی فرصت را غنیمت شمرده و با شعار استقلال طلبی و حمایت از مردم کرد، کردستان را به خون کشاندند. آنها که به زعم خود این برهه زمانی را بهترین فرصت برای دستیابی به اهدافشان یعنی دستیابی به استقلال سیاسی کردها در مناطق کردنشین میدانستند، با ایجاد موج ناامنی و گسترش فعالیتهای خرابکارانه خود به دنبال تسلیم کردن نظام جمهوری اسلامی در برابر خواستهشان بودند.
با وخیم شدن اوضاع کردستان امامخمینی(ره) طی فرمانی به ارتش و سپاه خواستار رسیدگی به این غائله شدند.
کومله و دمکراتها برای جنایات خود هیچ خط قرمزی نداشتند؛ تا آنجا که قربانی کردن و بریدن سر پاسدارها در جشنهای عروسیشان مرسوم شده بود. آنها برای ایجاد وحشت در میان مردم و به رخ کشیدن قدرت خود پس از به شهادت رساندن نیروهای جمهوری اسلامی، شکم شهدا را پاره میکردند و با رودههای آنها درختان یک خیابان را به هم متصل میکردند تا اوج جنایات خود را اینگونه به تصویر کشند. برای آنها زن و مرد و کودک تفاوتی نداشت. کسی که مخالف آنها بود، هر چند که کرد باشد، او را به فجیعترین جنایات ممکن از سر راه خود کنار میزدند. با این جنایتها علیه کردهای مخالف خود، ادعای آنها مبنی بر احقاق حقوق مردم کرد در ایران رنگ باخت.
یکی از نیروهایی که برای ایجاد امنیت به کردستان اعزام شد، شهید اکبر جعفری بود.
بیشتر بخوانید:
محمد 19ساله به اردوگاهش میرفت که کومله از پشت به سرش شلیک کرد
روایت شهادت علی غیوریزاده در یورش نظامی منافقین به شهر مهران
شهید اکبر جعفری 4خرداد1347 در روستای جاریآباد استان فارس به دنیا آمد.
امورات خانواده مذهبی و اصیل جعفری، تنها با پیشه کشاورزی سپری نمیشد؛ به همین دلیل اکبر در سال دوم ابتدایی از ادامه تحصیل بازماند، سپس در کنار پدر به کشاورزی پرداخت. اواخر سال 1364 به جبهه جنوب اعزام شد. شش ماه در جبهه جنوب حضور داشت که او را برای مبارزه با گروهکهای کومله و دمکرات به کردستان منتقل کردند. روز 5مهر1365 برای عملیاتی با دیگر همرزمانش به منطقه شیخ صالح اعزام شد و پس از درگیری با کومله و دمکرات از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت. اکبر جعفری بر اثر خونریزی زیاد از ناحیه پهلو به شهادت رسید.
پیکر او در زادگاهش به خاک سپرده شد.
آنچه در ادامه میخوانید، شرحی است بر گفتوگوی هابیلیان با پدر شهید اکبر جعفری:
«اکبر فرزند ارشدم بود. از کودکی روحیهای آرام داشت. از همان ابتدا با تقیدات مذهبی که در خانواده وجود داشت، انس گرفت. کشاورز بودم و شرایط مالی خوبی نداشتیم. کلاس دوم ابتدایی بود که بهدلیل نداشتن هزینه تحصیلش، تصمیم به ترک تحصیل گرفت. بعد از بازماندن از ادامه تحصیل در کارهای کشاورزی به من کمک میکرد. بزرگتر که شد، بهعنوان کارگر بهصورت روزمزد در زمینهای اهالی روستا کار میکرد تا بتواند بخشی از مخارج خانواده را تامین کند. با شروع انقلاب اسلامی در اندک فعالیتهای انقلابی که در روستا شکل میگرفت، مشارکت داشتیم. اکبر تقریبا 10 ساله بود که برای راهپیمایی با حدودا 50 نفر از اهالی روستا به دروازه قرآن شیراز رفتیم که ماموران شاهنشاهی با ما برخورد کردند و به روستا برگشتیم.
اکبر خوشاخلاق و اهل عبادت بود. هیچوقت حرف من را زمین نمیانداخت.
خیرخواهیاش نسبت به بقیه، او را محبوب خانواده و اهالی روستا کرده بود. بارها تاکید میکرد که با اهالی روستا در ارتباط باشیم و قطع رحم نکنیم. اگر کسی از او درخواست کمک داشت، به او نه نمیگفت و با خوشرویی کمک میکرد.
با آغاز جنگ تحمیلی عزم جبههها را کرده بود و اصرار ما برای ازدواجش که شاید راه حلی برای ماندن او باشد، اثری نداشت. تاکید میکرد تا کار این انقلاب و جنگ به سروسامان نرسد و خیالم راحت نشود به ازدواج من فکر نکنید.
من و خواهرانش مخالفت کردیم که او به جبهه برود. خواهرانش شناسنامه او را پنهان کرده بودند تا مبادا بدون اطلاع آنها برود. اکبر با جلب رضایت یکی از خواهرانش که با هم صمیمیتر بودند، توانست شناسنامه را پیدا کند و به جبهه برود. بعد از آن هر چقدر ما اصرار کردیم که برگردد، حاضر نشد و در جواب گفت: «من عشق شهادت دارم، آنقدر به جبهه میروم تا شهید شوم.»
مرخصی که میآمد، من را دلداری میداد. ابتدا جبهه جنوب بود و هر سه ماه یکبار برای چند روز به مرخصی میآمد. دو دوره سه ماهه را در جبهه جنوب گذرانده بود که برای نخستین بار به کردستان منتقل شد. برایش تفاوتی نداشت، هر جا قدم میگذاشت، هدفش خدمت به اسلام و انقلاب بود، میگفت: «ما باید با حضرت امام همراهی کنیم که در این راه در نماند، تا این انقلاب است ما باید خدمت کنیم و پیرو رهبر باشیم.»
قسمتی از وصیتنامه شهید:
«بدانید که رهبر کبیر انقلاب از آقا حجهبنالحسنالعسکری(عج) هدایت میشود و بعد از انقلاب ابیعبدالله(ع)، این نادر انقلابی است که بهوجود آمده است. امام را یاری کنید تا ناموس و شرف و دین و میهن مستدام بماند. بدانید که این انقلاب پایدار و در کل جهان فراگیر خواهد شد.
اینجانب از محضر همه شما خداحافظی میکنم و انتظارم این است که امام را تنها نگذارید و پشتیبان ولایت فقیه باشید.»