از اساسیترین استراتژیهای گروهک تروریستی و تجزیهطلب کومله و دمکرات جذب و فریب جوانان مناطق کردنشین ایران است. از این رو سردمداران این گروهکهای وطنفروش برای جذب جوانان به ترفندهای مختلفی از جمله چند مورد زیر توجه خاص دارند:
- شخصیتطلبی جوانان: یکی از ویژگیهای یک جوان شخصیتطلب بودن او است. او انتظار دارد، در نگاه دیگران دارای موقعیت باشد. کومله و دمکرات با توجه به این مساله اقدام به ایجاد گروههای فرعی بسیاری در درون تشکیلات خود کردهاند؛
- هیجانطلبی جوانان: یکی از ویژگیهای هر جوانی هیجانطلبی است. اکنون کومله و دمکرات با استفاده از این خصلت، جوانان را آماده و روانه میدان جنگ و درگیری میکند؛
- آرمانگرایی جوانان: یک جوان به شدت آرمانگراست و در صورتی که احساس کند یک هدف حق است، هر چند رسیدن به آن دارای عواقب زیادی باشد، حاضر است برای آن هدف تلاش کند.
لازم به یادآوری است که این سیاستها پیش از این از سوی گروهک تروریستی منافقین نیز عملی میشد که گرچه در سالهایی توانست موثر باشد؛ اما پس از مدتی به دلیل افشای چهره واقعی آنها تمامی این سیاستها به شکست انجامید.
کردستان بزرگ، عنوانی است که از سوی کومله به عنوان یک هدف معرفی میشود و در کنار آن، بیان درد و رنجهایی که ملت کرد در طول تاریخ متحمل شدهاند، شبیه آنچه صهیونیستها برای تحریک احساسات یهودیان به کار میبرند، در برانگیختن حس آرمانگرایی جوانان کرد موثر است.
در ادامه جنایتی دیگر از گروهک کومله و دمکرات بررسی میشود.
شهید مجتبی اصلاحالطرفین 12مرداد1352 در مشهد متولد شد. پدرش کارمند و مادرش خانهدار بود. او تا مقطع اول راهنمایی درس خواند، سپس درس را رها کرد و مشغول به کار شد. وی در سال 1371 به سربازی رفت و در 6مرداد1372 به دست عوامل گروهک تروریستی کومله و دمکرات به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با مادر شهید مصطفی اصلاحطرفین:
«مجتبی فرزند دومم بود. پسر آرامی و خوشاخلاقی بود. تا کلاس هفتم درس خواند، علاقهای به ادامه تحصیل نداشت و در حرفه کفاشی مشغول به کار شد.
همه فامیل دوستش داشتند، او هم خیلی به فامیل سرمیزد و در این سرزدنها هر کاری که از دستش برمیآمد، برای آنها انجام میداد. پسر شجاعی بود، برای انجام کارهای سخت همیشه پیشقدم میشد.
احترام زیادی به ما میگذاشت، هنوز به یاد دارم که روی دست و پای من و پدرش میافتاد و از ما حلالیت میطلبید. دغدغه همیشگیاش رسیدگی به فقرا و محل آرامش او حرم امامرضا(ع) بود. هر زمان به مرخصی میآمد، مستقیم به حرم امامرضا(ع) میرفت.
هجدهساله که شد در سپاه پاسداران ثبت نام کرد. دوره آموزشیاش را در نوشان رضوانشهر گذراند و برای انجام خدمت سربازیاش عازم کردستان شد. آن زمان کردستان شرایط خیلی بدی داشت، مصطفی همیشه تعریف میکرد: «شبها دیگر امنیت ندارد، هیچکس بیرون از خانه نیست. کومله از اعضایش سوءاستفاده میکند و با استفاده از کلمات تحریکآمیز مانند کردستان بزرگ، حس آرمانگرایی جوانان کرد را تحریک میکند و آنان را روانه میدان جنگ با هموطنان خود میکند.»
از زمانی که به کردستان رفته بود، حالوهوایش به کل عوض شده بود. آخرین باری که میرفت، به دوستش گفته بود که من دیگر برنمیگردم.
داغ شهادت مجتبی کمرم را شکست، با این حال در مقابل تمامی ظالمان میایستم.»
روایت شاهد عینی حادثه، یحیی صفدری:
«زمانی که در کمین عناصر گروهک تروریستی کومله و دمکرات قرار گرفتیم، همه را به رگبار گلوله بستند. مجتبی با دوشکا به سمت آنها تیراندازی میکرد و با شجاعت تمام، تا آخرین نفس خود ایستاد؛ اما در نهایت تیر به سر و پایش اصابت کرد و به درجه رفیع شهادت رسید.»