جهان غرب پس از دوران رنسانس با یک الگوی ثابت به دنبال توسعه بود و یگانه راه پیشرفت را در جدایی از مذهب و به حاشیه کشاندن دین در مناسبات اجتماعی میدانست. این الگو در بازه قرنهای 17 تا 20 میلادی توانسته بود ریشههایش را در باورهای بسیاری از ملتهای جهان تقویت کند.
گرچه در طی این سالها مکتبهای فکری متعددی از لیبرالیسم گرفته تا فاشیسم و مارکسیسم ظهور و بروز کردند و گاها اختلافاتشان منجر به بروز جنگها خانمانسوز و جهانی شد اما همه آنها در به حاشیه راندن مذهب اتفاق نظر داشتند.
انقلاب اسلامی ایران در سال 57 نقطه عطفی در تفکر حاکم بر الگوی توسعه جامعه انسانی بود. انقلاب اسلامی منادی تفکری بود که نه تنها مذهب را در حاشیه قرار نمیداد بلکه رکن اساسی پیشرفت و توسعه متوازن مادی و معنوی را، توسل به مذهب و دین میدانست. انقلاب اسلامی پایههای بنیادین تفکری که مبانی توسعه و پیشرفتش را در انسانگرایی و لذتجویی قرار داده بود به چالش کشید.
انقلاب اسلامی به حاشیه راندن مذهب و دین را طی چند قرن گذشته سبب توسعه نامتوازنی میدانست که سبب شده بود گرچه جامعه بشری از نظر مادی به توسعه و پیشرفت برسد اما چون در حوزه معنوی توسعه نیافته بود، این توسعه یک جانبه سبب بروز انواع و اقسام ناهنجاریهای اجتماعی و انسانی شده بود که از مصادیق عینی آن بروز دو جنگ جهانی تنها در قرن 20 میلادی بود که تاریخ بشر نمونه آن را از حیث کشت و کشتار ندیده بود.
از همین رو بود که رهبران تفکر انسان محور غرب و شرق، تمامی توان خود را معطوف به مقابله همهجانبه با مکتب فکری برخاسته از انقلاب اسلامی قرار دادند. به همین دلیل بود که از همان آغازین روزهای انقلاب اسلامی حمله به هر آنچه که نمادی از مذهب و دین داشت در دستور کار قرار گرفت. حملات همه جانبه به روحانیون و ترور آنها، حمله به نمازهای جمعه و دستههای عزاداری، حمله به مساجد و بقاع متبرکه همچون حرم ائمه و امامزادگان و... ، همه و همه با هدف از میان برداشتن جلوههای مذهبی و گرایش به مذهب از سوی مردم بود.
با نگاهی به محورهای دشمنی جبهه غرب از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون متوجه میشویم که محوری اصلی این حملات از میان برداشتن باورهای مذهبی مردم است. باور مذهبی سبب چالش جدی برای تفکر اومانیستی غرب است و بنیانهای فکری آن را با چالشهای جدی مواجه میکند.
ساخته و پرداخته کردن جریانهای انحرافی مذهبی همچون القاعده و داعش بیشتر برای ایجاد تنفر از مذهب راستین اسلام و اسلام سیاسی برخواسته از آن است. حمله به باورهای مذهبی و ایجاد شبهه در آنها به منظور دلسرد شدن مردم از الگوی توسعه اسلامی است که توان پیشرفت مادی و معنوی را توامان با هم دارد.
در این میان شکلگیری گونههای متفاوت از گروهکهای تروریستی نیز در همین پازل قابل تعریف است. طی سالیان گذشته از انقلاب اسلامی، گروهکهای تروریستی متعددی با گرایشهای مختلف ایجاد شده است. از گروهکهایی با تفکرهای مارکسیستی و التقاطی چون کومله و دموکرات و منافقین (مجاهدین خلق) تا گروهکهای سلطنتطلب همچون تندر یا گروهکهای تکفیری همچون داعش و جندالشیطان (جندالله) و جیشالظلم (جیشالعدل). گرچه این گروهکها از حیث مکتبفکری در ظاهر با یکدیگر تفاوت نظر دارند، اما از حیث هدف شکلگیری با یکدیگر اتفاق نظر دارند. اگر گروهک ملحدی همچون تندر به حسینیه سیدالشهدای شیراز حمله میکند، گروهک تکفیری داعش که داعیه اسلام دارد نیز به حرم شاهچراغ حمله میکند. اگر گروهک مارکسیستی همچون کومله چندین امام جمعه را ترور میکند، گروهک التقاطی همچون منافقین نیز در نماز جمعه بمبگذاری میکند، ائمه جمعه را ترور میکند و در روز عاشورا در حرم امام رضا (ع) بمبگذاری میکند. این گروهکها گرچه پوسته متفاوتی دارند و گاها در ظاهر همچون تندر و داعش تفاوتی بنیادین همچون فاصله از شرق تا غرب دارند، اما در هدف و عملکرد کاملا یکسان عمل میکنند.
همه اینها قطعاتی از یک پازل هستند. پازلی که در سطح کلان به دنبال از میان برداشتن مذهب در زندگی انسان است. پازلی که به دنبال رساندن انسان به پایینترین نقطه انحطاط تاریخ بشر است.