یادداشتی از بنیاد هابیلیان. در یک ماه گذشته خیابانهای ایران شاهد حضور بخش کوچکی از مردم کشور است که عدهای از آنان با هدف بیان یک اعتراض، عده ای با فریب رسانهها و شبکههای مجازی بر پایه اخبار دروغ و تحریکات روانی، عده دیگری با هدف تخلیه هیجانات و تجربه میدانی یک بازی کامپیوتری! و درنهایت عدهای از عناصر آموزشدیده و سازمانیافته وابسته به سرویسهای اطلاعاتی بیگانه و گروهکهای تروریستی برای سوار شدن بر موج بوجود آمده به خیابان آمدند. در این مدت، موضوع میانگین سنی شرکت کنندگان در این تجمعات خیابانی؛ علیالخصوص در روزهای آغازین بروز این تحرکات، همچنین چرایی بروز رفتارهای خشن از سوی آنان، تبدیل به محور بحث در محافل سیاسی و رسانهای شده است.
هرچند که با مطالعه گذرا بر روی شرکتکنندگان این تجمعات، اندکبودن تعداد آنان به نسبت افرادی که تمایلی به تحرکات خیابانی ندارند و تلاش برای بیشمارنمایی آنان از طریق رسانهها و فضای مجازی متعلق به جریان ضدانقلاب آشکار است، اما فارغ از تمرکز بر این گزاره ها، یادداشت پیشِرو تلاش دارد با مرور بخشی از تاریخ معاصر ایران به موضوع چرایی تمایل گروهکهای تروریستی به جذب، سازماندهی و بهرهکشی از نوجوانان بپردازد و ذهن مخاطب را در تحلیل وقایع جاری کشور که ممکن است در آیندهای نهچندان دور به شکلی دیگر و با بهانهای جدید بازتکرار شود، یاری رساند.
در روزهای پرتلاطم و پرهیجان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، گروهها و سازمانهای متعدد سیاسی تلاش میکردند در جامعه تازهانقلابکرده ایران یارگیری کنند و به نحوی برای خود پایگاه اجتماعی قابل اعتنایی برای نقشآفرینیهای سیاسی ایجاد کنند. گروههای چپگرا که ظاهر مذهبی آنان به نسبت برخی گروههای دیگر کمرنگتر بود اما در ادبیات خود هنوز شور انقلابی را حفظ کرده بودند، بخاطر عدم تقید به مسائل دقیق شرعی و اختلاط بی حد و حصر جنسیتی و جذابیتهای تشکیلاتی که در برگزاری میتینگها و تجمعات از خود بروز داده بودند خیلی زود توانستند بخشی از بدنه دانشآموزی و دانشجویی کشور را که در آن هیجانات دنبال مکانی برای تخلیه انرژیهای انباشته شده خود میگشتند جذب کنند. اما گروههای مذهبی به دلیل اینکه انقلاب مردم، برخاسته از اعتقادات دینی بود و مردم اجرای احکام دین را از انقلاب مطالبه میکردند بیشتر به سمت بخش اجرایی کشور و به عهده گرفتن مسئولیتها و پیشبرد اهداف انقلاب مردم حرکت کرده و به موضوع کادرسازی و ایجاد تشکیلات برای سازماندهی جریان اصیل انقلابی کمتر توجه کردند؛ هرچند خیلی زود این خلاء احساس شد و یک حزب منسجم به نام «حزب جمهوری اسلامی» مبتنی بر اهداف انقلاب توسط بدنه انقلابی کشور ایجاد شد و مورد اقبال آحاد و اقشار مختلف ایرانی قرار گرفت اما در بخش کوچکی کار از کار گذشته بود و بخشی از بدنه نوجوان کشور که تمایل داشتند در شور انقلابی آن روزهای جامعه نقشی ایفا کنند بخاطر ظاهر فریبنده احزاب سیاسی ناسالم به آنان متمایل شده و در آینده در مقابل همین انقلاب ایستادند.
گروهی نظیر مجاهدین خلق(منافقین) با سوءاستفاده از وضع موجود توانسته بود با ایجاد هستههایی در مدارس و دانشگاهها تعدادی از نوجوانان را سازماندهی و وارد مناسبات تشکیلاتی کند. این افراد در خانهها و مراکز رسمی این گروه که آن روزها فعالیت آنها هنوز به صورت کاملا مخفیانه درنیامده بود آموزشهای ایدئولوژیک و آموزشهای نظامی را گذرانده و به عنوان هوادار این گروهک در جامعه به فعالیت مشغول بودند و بیشتر در میتینگهای سیاسی به عنوان سیاهیلشکر، حضور در گعدههای گفتگوی سیاسی عصرانه و شبانه در خیابانها برای فراگرفتن عملی روش مجادله و مباحثه سیاسی، فروش نشریات و جزوات سازمان در خیابانها و جذب افراد دیگر در محیط مدارس استفاده میشدند. رفته رفته با بروز رفتارهای خشن از سوی این سازمان، بخشی از این نوجوان از آن فاصله گرفتند اما آن بخشی که هنوز تمایل به همکاری با سازمان را داشتند به دستور سازمان مجبور به ترک خانه و دوری از خانواده و حضور، فعالیت و زندگی مخفیانه در خانه های تیمی شدند که بعدها این جدایی یا با دستگیری این نوجوانان یا مرگ آنان به پایان رسید وگرنه افرادی که در تشکیلات فرقه ای مجاهدین خلق(منافقین) ماندگار شدند دیگر روی خانه و خانواده را ندیدند. سن این نوجوانان رفته رفته بالاتر رفته بود و به خوی این سازمان نیز آلوده شده بودند و به تدریج به کادرهای رسمی این سازمان بدل شده و در تیمهای تروریستی سازمان تزریق و به ابزار تحقق بلندپروازیهای خودخواهانه سران گروهک تبدیل شدند.
در دوران آغاز اقدامات تروریستی مجاهدین خلق که در ادبیات مردم ایران «منافقین» خوانده میشدند، این نوجوانان سابق با تجربه فعالیت مخفی در خانههای تیمی و آموزشهای نظامی که دیده بودند تبدیل به عناصر مسلح تروریست شدند و روزانه با در دست داشتن سلاح به سراغ سوژههای ترور رفته و هزاران نفر از مردم بیگناه را با بهانههای مختلف مورد حمله قرار داده و به شهادت رساندند.
نوجوانی که با مغزشویی، برادر خود را ترور کرد، دانش آموزی که با فریب، معلم خود را ترور کرد، جوانی که با دریافت آموزش های فرقه ای با بستن نارنجک جنگی به خود و انفجار آن، یک عالم دینی را ترور کرد و صدها نمونه دیگر نظیر اینها تنها بخش کوچکی از این نوجوان هستند. امروزه بخش زیادی از اعضای اسیر این سازمان در مقر اصلی آن؛ یعنی کشور آلبانی، را همان نوجوانان سابق تشکیل میدهند که روزگاری با فریب فعالیت انقلابی و تشکیلاتی و با رویای آزادی، پای در گرداب یک تشکیلات تروریستی گذاشته بودند.
گروه های تروریستی دیگری مثل سازمان چریکهای فدائی خلق در شمال، شمال شرق و شمال غرب کشور، سازمان پیکار برای آزادی خلق در مرکز و جنوب کشور، حزب زحمتکشان کردستان ایران؛ کومله و حزب دمکرات کردستان ایران در غرب و شمال غرب کشور و برخی گروههای مشابه آنها در دیگر نقاط کشور تلاش کردند همین شیوه را پیاده کنند ولی کمتر توانستند به جذب نوجوان بپردازند اما همان اندک افراد جذب شده به این گروه ها نیز به عاقبتی بهتر از عاقبت نوجوانان فریب خورده توسط منافقین پیدا نکردند.
بعدها اما گروهی نظیر جندالله(ریگی) در جنوب شرق ایران توانست با تمرکز بر موضوع محرومیت و فقر و کمسوادی، تعدادی از نوجوانان را از آن مناطق جذب و با مغزشویی تبدیل به عامل انتحاری کند که با با رویای رسیدن به بهشت و لقاء الهی و خارج شدن از فقر و بیچارگی و با بستن کمربند انتحاری به خود و انفجار آن، در حقیقت موجب شهادت دهها زن و مرد و کودک مسلمان شدند که به عنوان نمونه میتوان به نوجوان بودن عامل انتحاری انفجار در مسجد علی بن ابیطالب(ع) زاهدان در سال 1388، انفجار انتحاری در مسجد جامع زاهدان در سال 1389 و انفجار انتحاری در دسته عزاداران تاسوعا حسینی در سال 1389 چابهار اشاره کرد.
امروز نیز در وقایع جاری کشور اینگونه نیست که گروههای سیاسی و جریانات معارض که از طریق پمپاژ دروغ و فریب در فضای مجازی، محرک اصلی حضور و بهرهکشی از نوجوانان در کف خیابانها هستند، دلسوز نوجوانان و نیازمندیها و مطالبات آنان باشند بلکه آنها به ابزاری برای احساسی کردن فضای جامعه نیاز دارند و چه بهتر که این ابزار، حضور نوجوانان در کف خیابانها و اجرای پروژه کشته سازی از میان آنان باشد؛ نوجوانانی که بخاطر غرق شدن در فضای مجازی و بازیهای کامپیوتری در روزگار دوساله تعطیلات کرونایی و حتی پیش از آن، کمتر بهرهای از تحلیل صحیح سیاسی و کمتر اطلاعاتی از ماهیت بنگاههای خبرپراکنی و کمتر مطالعهای درباره تاریخ معاصر ندارند.
تعامل گروهکهایی نظیر منافقین، کومله، دمکرات، پژاک، جندالله، جیشالعدل و دیگر گروههای مشابه با نوجوانان را باید در آمار 2467شهید نوجوان 11 تا 18ساله مشاهده کرد و دلسوزی آنان برای مردم ایران را باید در آمار 290شهید کودک و خردسال زیر 10ساله دید که قربانی اقدام تروریستی آنان شده اند.