شهید حامد بزی در 17دی۱۳۷۰ در چابهار به دنیا آمد. پدرش بازنشسته نیروی انتظامی و مادرش پرستار است. از همان ابتدا خانواده بزی به خاطر شرایط شغلی پدر به چابهار انتقال یافته بودند. شهید فرزند اول خانواده بود. او پس از اخذ مدرک دیپلم در مقطع کاردانی دانشگاه آزاد در رشته نرم افزار کامپیوتر ادامه تحصیل داد. شهید بزی از دوره دبستان با بسیج و برنامههای فرهنگی آشنا شد و علاوه بر فعالیتهای مختلف در بسیج مسئول عملیات پایگاه بود. او در ۲۸مهر۱۳۹۱ به دنبال دستگیری یکی از عناصر گروهک تروریستی حرکت انصار که قصد منفجر کردن کمربند خود را در میان نمازگران مسجد امام حسین(ع) داشت به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگو با پدر شهید بزی:
«پسرم در سحر ۱۷دی۱۳۷۰ در شهر چابهار به دنیا آمد. حامد فرزند اولمان بود و به شکرانه سالم بودن نوزاد و مادرش گوسفندی را قربانی کردم. من در ابتدا از پاسداران کمیته انقلاب بودم و بعد از مدتی به استخدام نیرو انتظامی درآمدم و در حال حاضر بازنشسته هستم و مادرش هم پرستار است. از همان اوایل زندگی به خاطر شغلم به چابهار نقل مکان کردیم.
من قاری قرآن بودم و آنچه یاد داشتم به حامد میآموختم. به همین دلیل از کودکی با قرآن انس داشت. حامد با برادرش یک سال تفاوت داشت به همین دلیل با هم صمیمی بودند.
همزمان با ورودش به دبستان در کانون پرورش فکری کودکان عضو شد. از کلاس دوم دبستان تا پایان دوره راهنمایی همه نمراتش ۲۰ بود. سال سوم دبیرستان از تجربی به ریاضی تغییر رشته داد. او اهل ورزش فوتسال و دوچرخهسواری بود و در این رشتهها نیز عناوین قهرمانی کسب کرده بود.
حامد در مقطع کاردانی رشته نرم افزار کامپیوتر دانشگاه آزاد تحصیل میکرد. اهل مطالعه بود و علاوه بر درس کتابهای اعتقادی و مذهبی میخواند.
او روحیه بسیار لطیفی داشت و با مردم به نرمی و لطافت صحبت میکرد. اگر شخصی با او با عصبانیت و ناراحتی برخورد میکرد، حامد با منطق او را راضی میکرد به طوری که آن فرد جذبش میشد.
او از بیعدالتی و ضایع شدن حق و حقوق ضعیفان عصبانی میشد. به فکر قشر محروم جامعه بود از این جهت جزء اولین گروههای جهادی بود که به مناطق محروم برای آبادانی رفت.
پسرم بسیار سختکوش بود. طوری که هم در دانشگاه فعالیت میکرد و هم در بسیج پایگاه مسجد امام حسین (ع) مسئول عملیات بود. او همچنین مسئولیت نظمبخشی به نمازهای جمعه بندر چابهار را برعهده داشت.
ساعت ۹ صبح روز جمعه، ۲۸مهر۱۳۹۱ برادر حامد به مسجد رفت و قرار شد من و حامد با هم برویم؛ اما پسر دیگرم تماس گرفت و به حامد گفت که زودتر بیاید تا بچهها برای امنیت مسجد و نمازگزاران مسلح شوند. حامد با عجله آماده شد و رفت.
بعد از مدتی من آماده شدم تا همسرم را برای شیفت به بیمارستان ببرم. در این حین پسرم زنگ زد و گفت دفترچه درمانی حامد را بیاورید. با همسرم به بیمارستان رفتیم. آنجا به من گفتند که پسرم ترکش خورده و الان در اتاق عمل است. او در بیمارستان به شهادت رسید.
حادثه به این شکل بود که ماموران بازرسی متوجه فردی مشکوک میشوند که لباس بسیجی پوشیده و برایشان ناآشنا است. به او میگویند بایستد تا بازرسی شود؛ اما آن شخص فرار میکند. بازرسان به حامد اطلاع میدهند و او فرد را تعقیب میکند. در این زمان مرتضی آسوده، یکی دیگر از بسیجیان، با موتور مسیر فرد مذکور را سد میکند و حامد از پشت سر او را میگیرد. در این زمان فرد تروریست کمربندش را منفجر میکند و حامد چند ترکش خورده و در بیمارستان به شهادت میرسد. گروهک تروریستی حرکت انصار طی اطلاعیهای مسئولیت این حادثه را بر عهده گرفت.
با اینکه شهادت پسرم برایمان بسیار سخت است؛ اما ما برای حفظ دستاوردهای انقلاب از جان گذشتهایم و حامد هم در این راه جانش را فدا کرد.»