کمک به دیگران
علی مدام در فکر حل مشکلات دیگران بود. دست به خیر داشت. بعضی وقتها که برای خرید به بازار میرفتیم، از من خواهش میکرد که بعضی چیزها را با قیمت مناسبتر انتخاب کنم. قبول میکردم؛ ولی در دل میگفتم دوباره کار کی لنگ مانده است که علی میخواهد مشکلش را حل کند.
خودش را به آب و آتش میزد، تا کار مردم روی زمین نماند. برادرم خوابش را دیده بود، علی به برادرم در خواب گفته بود: «ببین! دستهایم را قطع نکردند. من دست دارم؛ به خاطر کارهای خیری که در دنیا انجام دادهام.»
همسر شهید محمدعلی نصیری
عشق شهادت
مدام به من میگفت: «مادر! ای کاش الان زمان جنگ بود و راه شهادت برای ما وجود داشت.» عادت کرده بودم از علی این صحبتها را بشنوم. هیچ زیارتی به اندازه شلمچه برایش دلنشین نبود. با حسرت فیلمهای شهدا را نگاه میکرد و آه میکشید. آرزویش شهادت بود و بس!
یک شب خواب بودم و نیمههای شب بر اثر تشنگی از خواب پریدم. رفتم آب بخورم که صدای گریه آرامی توجهم را به خودش جلب کرد. دقت کردم، دیدم علی زیر پتو است، روضهخوانی حاجمهدی سلحشور را گوش میداد و آرام گریه میکرد.
مادر شهید علی نوروزی
احترام و مراقبت از والدین
پسرم مونس دل پدر و مادرش بود. احترام و مراقبت از پدر و مادر در اولویت کارهایش بود. پدرش که مریض شد، مدام بالای سرش بود. پدرش تا چشم باز میکرد، میدید محمدجواد بالای سرش نشسته است. اگر میخواست بلند شود، محمدجواد او را میگذاشت روی کولش و جابهجا میکرد. وقتی میگفتم مامان جان شما خستهای، برو استراحت کن. من بالای سر پدرت هستم. میگفت: «امکان ندارد بگذارم شما کاری بکنی.»
مادر شهید محمدجواد یاقوت