سران گروهک منافقین(مجاهدین خلق) که از ابتدا، انقلاب تودههای مردم را بیثمر میپنداشتند و انقلاب را حاصل مبارزه عناصر پیشتاز و مبارزان تشکیلاتی قلمداد میکردند از بهثمررسیدن نهضت مردمی امام(ره) سرخورده شده بودند ولی استراتژی نفاق و تظاهر به همراهی با انقلاب را در پیش گرفتند تا در سایه این همراهی بتوانند ساختار مضمحلشده خود را بازطراحی کنند و به جذب نیرو بپردازند. آنان با سوءاستفاده از شور و هیجان انقلابی جوانان و با شعارهای دوپهلو نظیر حمایت از خلق، توانستند عده زیادی از جوانان و نوجوانان کمبهره از آموزههای دینی و انقلابی را که به ایفای نقش در انقلاب تازه به ثمر رسیده تمایل داشتند، اغوا و وارد مناسبات تشکیلاتی خود کنند. مسعود رجوی پس از گذشت کمتر از دو هفته از پیروزی انقلاب، در 4 اسفند57 در دانشگاه تهران از «انقلاب ناقص و ناتمام و روبهافول» سخن گفت و بنای مخالف سازمان علیه انقلاب را علنی کرد.
سازمان در اطلاعیههای خود مدام از توان تشکیلاتی در راهانداختن جنگ داخلی و حمام خون سخن میگفت، ولی از این ادعاها طرفی نبست و پایگاه اجتماعی سازمان روزبهروز کمتر شد و در نتیجه از جلب اقبال عمومی برای راهیابی به قدرت بازماند. شرایط بههیچوجه مطلوب سازمان نبود. بنابراین براندازی نظام که پیش از این نیز در برنامه سازمان مشاهده میشود برای آنان در اولویت قرار گرفت. براندازی مستلزم شرایط و بستر مناسب بود و شرط لازم آن حضور مردم بود. تحلیل سازمان این بود که با گذشت زمان میتواند مردم را علیه نظام بسیج کند زیرا خود را نیروی پیشتاز و جلودار تودهها فرض میکرد.
مسعود رجوی در سال 1361 سلسلهمصاحبههایی انجام داد كه با عنوان «جمعبندی یكساله مقاومت» به چاپ رسید. رجوی در این مقطع از دیدگاه حقیقی این تشکیلات درباره نهضت امام(ره) و مردم پیش از پیروزی انقلاب پرده برداشت و گفت: «حتی یك سال قبل از ورود [آیتا...] خمینی به ایران، از روی اطلاعیههایی كه میداد، تفكر و ماهیتش را به طور مكتوب، تحلیل نموده و بر خصایص [...] او انگشت گذاشته بودیم. در این تحلیل كه بعدا خبرش در زندان به گوش رفسنجانی هم رسید، آشكارا گفته بودیم كه اگر [آیتا...] خمینی بیاید باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود.»
تحلیل منافقین درباره جمهوری اسلامی، یک تحلیل طبقاتی متأثر از تفکرات مارکسیستی بود. آنها روحانیت را مرتجع و خردهبورژوا میدانستند که قدرت اداره امور کشور را نداشته و برای اداره کشور به همراهی قشر بوروکرات نیاز دارد که در میان لیبرالها و اشخاصی مانند مهندس بازرگان و ابوالحسن بنیصدر تجلی مییافت. منافقین باور داشتند که جمهوری اسلامی مشروعیت بینالمللی خود را از طریق حضور این نیروها در حاکمیت کسب میکند. رهبران منافقین در معادلات راهبردی خود، ایجاد شکاف در حاکمیت و جداکردن لیبرالها بهویژه بنیصدر را مهمترین عامل در مسیر براندازی نظام نوپای اسلامی میدانستند. به همین دلیل هم بود که حتی از دوران انتخابات و با آنکه بهظاهر اختلافات فراوانی با بنیصدر داشتند، به سمت حمایت و جذب او حرکت کردند. در نهایت هم وی را در مقابل نظام قرار دادند تا بهاصطلاح نظام را کمرشکن کنند.
منافقین تهاجم رژیم بعث به مرزهای ایران و شرایط بحرانی کشور از لحاظ سیاسی را فرصتی مناسب برای خود میدیدند زیرا نیروهای نظامی در جبهههای غرب و جنوبغرب کشور مستقر شده بودند. فرض سازمان این بود که نظام در اوج ضعف و ضربهپذیری قرار دارد. میلیشای سازمان هم که مسلح بود. بنابراین عرصه برای جولان آنها مهیا مینمود.
در عرصه اجتماعی نیز سازمان معتقد بود که با عملیات روانی و ترور شخصیت خدمتگزاران مردم که در سالهای 58 و 59 انجام داده بود، افکار عمومی پذیرای شورش علیه حاکمیت شده و با یک جرقه «عنصر پیشتاز»، یعنی خود سازمان، به خیابانها خواهند آمد. در آن صورت، دیگر نظام توانایی ایستادگی در برابر موج بهوجودآمده را نخواهد داشت و فقط کافی است که مردم را در فضایی از مقابله نظامی با نظام قرار داد و آنها را وارد مرحله تازه مبارزه کرد تا به صورت کیفی ارتقا یابند.
از حیث روابط خارجی بهخصوص پس از قطع روابط سیاسی و بازرگانی آمریکا با ایران و اعمال تحریمهای بینالمللی علیه ایران، سازمان اطمینان خاطر داشت که جمهوری اسلامی در عرصه بینالمللی منزوی شده است و کشورها آماده پذیرش یک جایگزین بهمنظور تغییر حاکمیت در ایران هستند.
این معادلات سرانجام منافقین را بر آن داشت که پس از تصویب کلیات ارزیابی کفایت سیاسی بنیصدر از فرماندهی کل قوا در 20 خرداد 1360، عصر روز 30 خرداد 1360 در تهران و چند شهر بزرگ دیگر دست به تظاهرات خشونتبار و مسلحانه بزند. در آن روز اعضا و هواداران با سلاح سرد به جان مردم افتادند ولی در فاصله چند ساعت روشن شد که نهتنها در مردم آمادگی ذهنی و عینی برای رویارویی با نظام و انقلاب به وجود نیامده، بلکه همین مردم به یاری نیروهای مدافع انقلاب شتافتند و در مدت چند ساعت بساط منافقین را برچیدند.
مجموعه معادلات غلط منافقین، انقلاب آنها را از یک شورش نافرجام فراتر نبرد و مرکزیت سازمان، عامل اصلی شکست خود را مردم دانست. از همین رو، به فاصله کوتاهی استراتژی سازمان به حذف مردم کوچه و بازار و طرفداران انقلاب تغییر کرد. بهواقع میتوان گفت که تنها تحلیل منطبق بر واقعیت سازمان تشخیص علتالعلل شکست در این مقطع بود که حضور و همراهی مردم است.
منبع: شهرآرا با همکاری بنیاد هابیلیان