مصاحبه با آيت الله رباني شيرازي پیرامون منافقین

مجله پيام انقلاب ، ش 12 ،‌7/7/59

Rabanieshirazy02

آنچه درباره آيت الله رباني شيرازي مي توان گفت ، اين است كه از سال 1342 آغاز حركت و نهضت روحانيت كمتر وقتي را مي توان يافت كه وي آزاد و در حوزه قم حضور داشته باشد ، زيرا جز چند صباحي به طور پراكنده ، ساليان مديدي از عمر عزيز خويش را در سياهچال هاي زندان طاغوت و تبعيدگاه هاي دردناك مي گذرانيد .

گاهي هم كه از زندان آزاد مي گرديد ، چنان تحت فشار و مراقبت سبعانه ساواك قرار داشت كه جز در خانه اش به طور مخفيانه ، طلاب قم نمي توانستند از سفره علم و فضيلتش توشه اي برگيرند !

بدين جهت غير از دروس پراكنده و راهبري مبارزان و مجاهدان در آن فرصت هاي كوتاه آزادي از زندان ها ، بيشترين وقت خويش را صرف تصحيح و تحقيق و تبويب كتب علمي و روائي مي نمود ، كه يك نمونه آن را تصحيح پانزده جلد كتاب اصيل و كم نظير "‌ وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه " اثر جاويدان محمد بن الحسن الحر العاملي (رض) بايد نام برد .

از آيت الله رباني شيرازي تا آنجا كه نگارنده مطلع است ، به زبان فارسي فقط " حركت طبيعي از ديدگاه دو مكتب " به چاپ رسيده است ، وي از سوي امام خميني به عنوان عضو فقهاي شوراي نگهبان قانون اساسي انتخاب گرديده است . وي به دليل اين كه در زندان ها با مجاهدين خلق بحث و مناظرات فراواني داشته است ، اكنون در اين زمينه پاي سخنان شان مي نشينيم :

 

درآمد :

•در زندان در حدود 40 يا 50 نفر از مجاهدين ماركسيست شدند .

•مجاهدين خلق در زندان بچه هاي مسلمان را طرد مي كردند ، اما با كمونيست ها گرم مي گرفتند .

•مجاهدين خلق ديالكتيك را به عنوان يك علم به خورد سمپات هاي خود مي دادند .

•عليرضا زمرديان يكي از افراد كادر مركزي مجاهدين خلق در زندان شيراز كمونيست شد .

•بهمن بازرگان گفت : آقاي رجوي به من دستور داد كه نماز بخوانم وگرنه من كمونيست هستم .

 

س : حضرت آيت الله با توجه به تخصصي كه در فلسفه داريد ، نظرتان نسبت به كتاب شناخت و نوشته هاي فلسفي مجاهدين خلق چيست ؟

 

 

ج : بسم الله الرحمن الرحيم ، آقايان مجاهدين در كتاب شناخت، پيرو ايدئولوژي فدائيان خلق هستند . يعني همان شناختي را كه آنها دارند ، شناخت ديالكتيك ، اينها هم گرفته اند و به نام شناخت اسلامي معرفي كرده اند .

ما در روابطي كه با اينها داشته ايم ، بارها در مسائل شناخت و مسئله تضاد بحث مي كرديم ، مخصوصاً كه نظر ما اين بود كه تضاد نمي تواند عامل حركت باشد و اينها پافشاري داشتند كه تضاد عامل دروني و حركت آفرين است . اينها فلسفه ديالكتيك را به منزله يك علم به خورد بچه هاي سمپات خودشان مي دادند .

اول روي مسئله علم تجزيه و تحليل مي كردند كه نمي توان با آن مخالف بود و هر كسي كه با علم مخالفت كند با واقعيت جهان مخالفت كرده ، بعد از آن كه مقام علم را در دنيا بيان مي كردند و ارزش او را ، مي آمدند تبيين مي كردند اين كه ديالكتيك يك علم است ، علم مبارزه است ، پس بنابراين ما از علم مبارزه كه ديالكتيك باشد نمي توانيم سرپيچي كنيم .

بارها با آنها صحبت مي كرديم كه اين علم نيست ،‌ علم مسئله تجربي است و اينها اگر درست باشد ، كليات جهان هستند ،‌ ناچار آنها آمدند فلسفه علمي را بيان كردند كه ما باز آن را هم رد كرديم .

معذالك چون كه تا حدي دگم بودند ، نمي پذيرفتند و از ديالكتيك همان چهار اصل را گرفته و به نام علم مبارزه در آورده بودند و بعد در كنارش آياتي از قرآن را مي آوردند و رواياتي از نهج البلاغه و به سمپات هاي خودشان چنين آگاهي مي دادند كه قرآن و نهج البلاغه هم طرفدار ديالكتيك است ! و از اين راه هم ضربه هاي زيادي خوردند و عده اي از افرادشان به سوي كمونيسم رفتند .

براي اين كه بعد از آن كه ديدند نظريات آنها اين است كه ديالكتيك علم است و آيات و رواياتي كه مي آوردند نمي تواند دليل خوبي براي آن باشد ، پس مي گفتند كه قرآن علم را قبول ندارد و ديالكتيك علم مبارزه است و در قرآن نمي توان برايش تبييني پيدا كرد و روي همين اصل بود كه در حدود 40 يا 50 نفرشان در زندان از اسلام بريدند و ماركسيست شدند ، يكي از عللش اين بود كه شناختي كه به اينها داده بودند ، شناخت ديالكتيكي بود .

از طرف ديگر در كتابي هم كه خودشان بعد از انشعاب شان در مورد اعلام مواضع ايدئولوژي نوشتند ، اعتراف كردند كه شناخت ما " ايده آليستي " بود و دليلش اين بود كه ما مي خواستيم شناخت خود را با اسلام پيوند بدهيم و اين پيوند به وجود نمي آمد و همين شناخت ما را به سوي ركود و عقب افتادگي كشانيد .

به هر حال با آن ديدي كه من از كتاب شناخت آنها دارم ، به هيچ وجه مطابقت با اسلام و فلسفه اسلام نمي كرد .

 

س : در مورد انحرافات ايدئولوژيك سازمان به خصوص در مورد مسائل اقتصادي ، عبادي ، اجتهاد و مرجعيت توضيح دهيد ؟

 

ج : ما در زندان كه بوديم به خوبي لمس مي كرديم كه آنها ماركسيسم را لباس اسلام پوشانيده و به خورد جوانان مي دادند . لذا در زندان وقتي مي ديديم كه فدائيان يا گروه هاي ديگر مي گويند اسلام مرده بود و مجاهدين آمدند روح ماركسيست در آن دميدند و اسلام زنده شد ، اينها سكوت كرده و نمي گفتند كه اين مطلب دروغي است و اسلام خودش يك مكتب است .

اينها اسلام را به اين معنايي كه ما قبول داشتيم نمي پذيرفتند و آن را با همان عنوان كه ماركسيست مي گويد كه مذهب است و روبناست قبول كرده بودند ، كه زير بناي آن ماركسيسم و روبنايش اسلام است و تازه اسلامي را هم كه اينها مي گفتند در موقع تبيين به كار بعضي از دوره هاي تاريخي مي خورد ! نه به كار تمام دروه هاي اسلامي .

مثلاً براي مسائل بيع و تجارت و اقتصاد و غيره را وقتي بيان مي كردند ، مي گفتند اين مربوط به 14 قرن پيش از اين است و مسائل اقتصادي امروز بايد از سوسياليسم سرچشمه بگيرد ، لذا اينها كاملاً در مسائل ايدئولوژي اسلام را به صورت روبنا در آورده بودند و زيربنا را ماركسيسم مي گرفتند .

به ياد دارم در زندان وقتي گلسرخي دفاعيات خود را مي كرد گفت : من از اسلام به منزله اسلام و به منزله يك مذهب احترام مي گذارم ، فرداي آن روز مجاهدين در گوش هم مي گفتند كه گلسرخي چون در زندان با يكي از بچه هاي مجاهد بود ، روي اين اصل اين بينش را پيدا كرده .

من به همين آقاي رجوي گفتم كه اين بچه هاي شما مي فهمند كه چه مي گويند ؟ آنها مي خواهند بگويند كه اسلام يك مذهب است چون گلسرخي مي گويد آن يك مذهب است نه يك ايدئولوژي ، مي گويد زيربنا ماركسيسم است و در بعضي مواقع مي تواند روبنا واقع شود . شما كه داريد چنين حرفي مي زنيد ، اسلام را همان روبنا مي دانيد كه آنها مي گويند و رجوي به اينها گفت كه چنين حرفي را نزنيد و جلويشان را گرفت .

او هم كه جلوي اينها را گرفت نه اين كه به اين مسئله اعتقاد نداشت ، براي اين كه مي ديدي آبروي شان مي رود و در آن موقع مصلحت نيست .

در مسئله استراتژيك اينها مي گفتند با تمام گروه هايي كه به اصطلاح خودشان "‌ ضد امپرياليسم " بود ، همفكر و همكار هستيم و مي گفتند با تمام اينها هم استراتژي هستيم و بايد بسازيم . حتي در زندان بسيار اتفاق مي افتاد كه از بچه هاي مسلمان مي بريدند و آنها را طرد مي كردند ،‌ ولي با بچه هاي كمونيزم الفت زيادي داشتند و بچه هاي مسلمان را بايكوت مي كردند .

در مسئله عبادات هم تا اندازه اي كه با آنها آشنائيم ، در آن موقع نمازهاي طولاني مي خواندند ، ولي تمام اينها از نظر ما تاكتيك بوده است ، چون مي ديدم كه بعضي افرادي كه در سطح بالاي عبادت بودند يك سال نشده اعلام ماركسيسم كردند!

مثلاً عليرضا زمرديان كه در سطح بالايي بود و خود بچه ها اعتراف داشتند كه بعد از حنيف نژاد بالاترين فرد است و حتي در بعضي مسائل و در عمل او را از مسعود رجوي بالاتر مي دانستند ، با آن نمازهاي طويل و روزهاي متعدد ، شنيدم كه در زندان شيراز موضع خودش را كمونيستي اعلام كرده است .

ما مي فهميديم كه اينها واقعاً تظاهر به عبادات مي كنند ، حتي خود من متوجه بودم كه بعضي از اوقات كه آنها مي ديدند من به آنها بدبين شده ام ، آن شب نمازهاي طولاني مي خواندند ! با سوره هاي زياد !

يا مثلاً بهمن بازرگان سه سال نماز مي خواند ، بعد از سه سال نماز اعلام كمونيست بودن كرد ، بعد كه سؤال كرديم :‌ آقا شما سه سال نماز مي خوانديد ؟ گفت : مسئول من آقاي رجوي به من دستور داد كه سه سال بايد نماز بخواني و من به دستور مسئول خودم نماز خواندم ‌، والا من كمونيست هستم !!‌

در رابطه با مسائل اجتهاد و مرجعيت نظر آنها اين بود كه مي گفتند ما كوركورانه تقليد نمي كنيم و مسئله تقليد را ابداً قبول نداشتند ، كما اين كه ما مي ديديم كه در كارها و عبادات شان به هيچ وجه مسئله تقليد و رساله در كار نيست . كارهايي را كه به نظر خودشان اسلامي مي آمد ، انجام مي دادند .

مثلاً در رابطه با نمازي كه مي خواندند ، در سال 50 وقتي كه محمد حنيف نژاد را گرفته بودند و من هم به زندان قزل قلعه وارد شدم ، ديدم كه اينها به ظاهر بچه هاي خوبي هستند ، اما هيچ گونه مسئله اي از مسائل اسلامي را بلد نيستند ،‌ وضو را غلط مي گيرند ، نماز را گر چه با آب و تاب ولي غلط مي خوانند .

من دو سه بار با مسئولان شان صحبت كردم كه اين براي شما خيلي بد است كه يك سازمان ادعاي اسلامي دارد ،‌ عبادات را غلط انجام دهد و مسائل ديني خود را بلد نباشد . به يكي از آنها كه قبلاً‌ طلبه بود گفتم كه مساله ديني را براي آنها مطرح كن .

دو سال بعد كه دوباره به زندان رفتم ، وضع آنها هيچ تغييري نكرده بود . آنها مسائل ديني را قبول نداشتند و رساله ها را به كل باطل مي دانستند . حتي بچه هايي كه در بيرون رساله را عمل مي كردند وقتي به مجاهدين مي پيوستند ، در سال هاي آخر اصلاً رساله را قبول نداشتند و مي گفتند كه در آن خمس ، زكات و تجارت هست ، ما اصلاً قبول نداريم .

حتي بعضي اوقات كه با رساله آقاي خميني هم با آنها صحبت مي شد ، بعضي بچه ها كه بازاري هم بودند و زير تبليغات مذهبي پرورش پيدا كرده بودند نيز مي گفتند ما رساله اي كه مسئله خمس و زكات در آن مطرح شده باشد قبول نداريم .

به هر حال اينها هر كدام خودشان را يك مجتهد فرض مي كردند و چيزي را قبول نداشتند . حتي در زندان اينها آقاي خميني را فقط يك روحاني روشنفكر مي دانستند و مي گفتند كه نمي تواند انقلابي باشد . انقلابي فقط سازمان خودشان و فدائيان خلق را مي دانستند .

 

پی نوشت:

اسلام و منافقين / نشر اوج ـ تهران / 1360 احمد صادقي اردستان


مطالب پربازدید سایت

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

روایتی از ترور شهید گودرزی به دست منافقین؛

ابراز امیدواری درباره نتایج دادگاه

امیدوارم دوستانم بعد از شهادتم راهم را ادامه دهند

وصیت نامه شهید جعفر نعمت زاده

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

روایتی از ترور شهید گودرزی به دست منافقین؛

ابراز امیدواری درباره نتایج دادگاه

مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛

ترور شهید عشرت اسکندری بر سر سفره صبحانه

امیدوارم دوستانم بعد از شهادتم راهم را ادامه دهند

وصیت نامه شهید جعفر نعمت زاده

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان