مجاهدین‌خلق (منافقین) حمیدرضا حیدری را ترور کردند

عاملین ترور و اسناد جنایت:

1.اعترافات عبدالظیم جولازاده، یکی از عاملین ترور شهید یحیایی و شهید حیدری:

“افراد واحد تروریستی: محمود الماسیان، اصغر خالقی مقدم، خودم که راننده بودم.

تاریخ: 12 ظهر (حمله به یک فیات... ) در خیابان ستارخان نرسیده به فلکه آریاشهر

(کروکی محل عملیات)

شیوه عملیات: با ماشین تویوتا نقره ای رنگ که در حال حرکت، توسط محمود الماسیان با یوزی به رگبار بسته شده و در حال حرکت از طرف یکی از برادران همان ماشین به طرف ما تیراندازی شد که موجب سوراخ شدن شیشه ماشین شد.

تدارکات: ژ3، کلت، یوزی، نارنجک "

2. اعترافات علی اصغر خالقی مقدم یکی دیگر از عاملین ترور شهید یحیایی و شهید حیدری:

در روز جنایت مذکور که تاریخ آن روز جمعه ساعت 12 الی 13 بعدازظهر نیمه دوم مرداد تا اوایل شهریور بود، حادثه بدین صورت اتفاق افتاد که مجید عکاس معدوم به ما سه نفر یعنی من و عظیم و محمود الماسی مأموریت داد تا به گشت برویم... ما در حین گشت زنی با ماشین خودمان که یک تویوتای نقره ای رنگ بود به نزدیکی‌های خیابان ستارخان رسیدیم، در آنجا به طور اتفاقی متوجه شدیم دو تن از برادران پاسدار مشغول بازرسی از یک ماشین دیگر هستند...

ما در تعقیب آنها وارد خیابان ستارخان شدیم، در خیابان ستارخان فیات سبز رنگ برادران پاسدار وارد یک انشعاب فرعی شد... من بدون این که از طرف فرمانده عملیات دستوری داده شود با اسلحه خود که یک ژ3 بود به سمت فیات شلیک کردم... ماشین فیات با شنیدن صدای رگبار تقریباً متوقف شد و هنگامی که ماشین ما به جلوی ماشین آنها رسید، محمود الماسی با اسلحه یوزی خود از پنجره جلو به سمت عقب یعنی به سمت فیات شلیک کرد، در همین حین از طرف ماشین فیات تیراندازی به سمت ما شد... سپس ما منطقه را ترک و از آنجا فرار کردیم... “

3.اظهارات اصغر خالقی مقدم درباره اهداف شوم منافقین از حمله به پاسداران عضو کمیته انقلاب اسلامی:

"...خط تروریستی منافقین در هر مقطع بدین شکل بوده که در هر عملیات گشت زنی ما نیروهای انتظامی آنها را به داخل پایگاه هایشان می کشانیم تا نیروی خودش (منافقین) در سطح شهر خوب تردد داشته باشند. به شهادت رسیدن برادران پاسدار و یا نیروهای حزب اللهی باعث می شود که نیروها از حاکمیت نسبت به خودشان نیروی بیشتری مصرف کنند و لذا وقت این را ندارند که به نیروهای ما ضربه بزنند. این تحلیل ها و خطوط در اوایل فاز نظامی بود... “

محاسبات بی پایه:

منافقین همانگونه که از این اعترافات نیز به وضوح پیداست به عبث گمان می کردند که حمله به پاسداران کمیته‌های انقلاب اسلامی و سایر نهادهای مردمی، این جان برکفان را به خود مشغول داشته و از مبارزه برای ریشه کن ساختن شجره خبیثه ضد انقلاب باز خواهد داشت.

آنها با انجام این قبیل جنایات انتظار داشتند که پاسداران خود را در مقرهایشان محبوس کنند و عرصه را برای جولان منافقین باز گزارند. غافل از این که برای پاسداران “خود “یعنی امت شهید پرورشان و “مقر “یعنی هر کجا که پاسداری از اسلام طلب کند و لذا حمله به آنها نه تنها باعث آن نخواهد شد که اینان نیروهایشان را صرف حفاظت از اسلام کنند ؛

بلکه عزم آنان را در رویارویی مستقیم با ضد انقلاب جزم تر می کند و رویدادهای گذشته به خوبی صحت این مدعا را به اثبات رسانده است و ورشکستگی فلاکت بار و شکست مفتضحانه منافقین از یکسوی و نصرت و ظفر نهادهای انقلاب منجمله کمیته‌های انقلاب اسلامی از سوی دیگر، گویای این واقعیت  است.

شهید حمیدرضا حیدری

شغل: پاسدار کمیته انقلاب اسلامی

سن: 17 سال

وضعیت تأهل: مجرد

محل شهادت: خیابان ستارخان

تاریخ شهادت: 1360/6/20

زندگینامه

در سال 1343 در خانواده ای مؤمن، شریف و مستضعف چشم به جهان گشود و از بدو تولد در محیطی مذهبی پرورش یافت و با نماز و روزه خو گرفت. از سنین نوجوانی حتی المقدور نماز را در مسجد و به جماعت می خواند و در اکثر سخنرانی‌های مذهبی پای منبر وعاظ متعهد می نشست و با تمام وجود این پیام‌های الهی را می شنید و به خاطر می سپرد. جوانی محجوب، کم حرف، خوش برخورد و خندرو بود و عمیقاً برای محرومان دل می سوزاند.

در یازده سالگی پدرش را از دست داد و تحت سرپرستی مادر قرار گرفت. در یکی از روزهای سرد زمستان مادرش برای او یک جفت دستکش می خورد و پس از بازگشت او از مدرسه متوجه می شود که حمید دستکش ها را به همراه ندارد، به مادرش می گوید: “دستکش ها را به یکی از همکلاس هایم که پدرش مرده بود، دادم.”در جواب به او می گویند: تو خودت هم پدر نداری ! و او می گوید: “او از من واجب تر بود، به علاوه ما خدا را داریم.”

با اوج گیری نهضت شکوهمند اسلامی در اکثر راهپیمایی ها و تظاهرات شرکت می جوید و ضمناً در مقابل دانشگاه تهران و سایر خیابان ها به فروش کتب و جزوات مذهبی می پردازد. پس از پیروزی انقلاب با وجود این که در کلاس سوم نظری محصل بود، برای پاسداری از اسلام، درس را ترک و تمام وقت خود را صرف تبلیغات در کمیته انقلاب اسلامی می نماید. به هنگام آغاز جنگ تحمیلی مشتاقانه درخواست عزیمت به جبهه را می کند، لیکن به سبب پایین بودن سن، موفق به حضور در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل نمی شود و ناچار در پشت جبهه به انجام وظیفه ادامه می دهد و خود را مهیای سرنوشتی شگفت می کند.

شهادتنامه

شهید حیدری پس از یوم الله هفتم تیر و عروج خونین شهید مظلوم و 72 تن از یاران امام، حالتی دیگر یافته بود و مرتب از مادرش می خواست دعا کند که او نیز به چنین فیض عظیمی نائل شود. شهادت را اوج زندگی و نهایت مطلوب می دانست و آرزومند چنین افتخاری بود. به کمیته محل خدمتش تلفنی مبنی بر وقوع درگیری در خیابان ستارخان می شود و او به همراه همرزمش (شهید محمد یحیایی) عازم این محل می گردند. در آنجا این دو پاسدار جان بر کف توسط سه تن از تروریست‌های منافق که در کمین شان نشسته بودند به رگبار بسته می شوند و به سرای باقی می شتابند.

پزشکی قانونی درباره علت شهادت برادر حمید رضا حیدری نوشته است:

"... متعلق به پسر جوانی است حدود 22 ساله (.... ) اصابت گلوله به ناحیه سر باعث خونریزی داخلی شده است، جواز دفن صادر گردید.”

17 ساله بود، اما حضوری به قدمت تاریخ و وسعت گیتی داشت. گرچه زندگی اش کوتاه بود، اما آثار آن تا ابد باقی خواهد ماند، زیرا شهید با خون خود جاودانه می شود و تا تاریخ جاریست در همه صحنه ها حضور می یابد و پویندگان راهش را به ادامه این طریق پرشکوه تشویق می کند.

مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 94، شماره 8