نام و نام خانوادگی: عباسعلی داوری فیضی پور آذر
نام پدر: حسن
تاریخ تولد: 1322/01/08
محل تولد: تبریز
شماره شناسنامه: 32
کد ملی: 1377711171
عباس داوری با نام مستعار رحمان، در سال 1322 در تبریز متولد و از 12 سالگی به کارگری در همان شهر مشغول شد. در سال 46 او ضمن تماسهایی که با بعضی از اعضای سازمان داشت با مواضع سازمان منافقین آشنا شد و به شدت به آن گرایش یافت. در سال 47 به عضویت سازمان درآمد و بهسرعت مراحل رشد تشکیلاتی را طی کرد.
در طول جنگ تحمیلی و در جریان مذاکرات خائنانه منافقین با سران حزب بعث، داوری وظیفه تبادل اطلاعات و دریافت وجه نقد را بر عهده داشت.
وی در حال حاضر مسئولیت کمیسیون کار شورای پوشالی منافقین را به عهده دارد و یکی از سران شکنجه و ارعاب در اردوگاه اشرف است. عباس داوری در زمان حضور سازمان در عراق، نیروهای جداشده از فرقه را پس از شکنجه و فشار، به سرویسهای مخوف اطلاعاتی عراق تحویل میداده است. اکثر سرکوبها در سازمان توسط وی اعمال میشود. داوری از مسئولان و برگزارکنندگان نشستهای سیاسی و جلسات غسل هفتگی در بین اعضای سازمان بوده و در این نشستها با نیرنگ و فریب، نیروهای فرقه را شستوشوی مغزی میداده و با فشار و زور، در جمع وادار به اقرار پنهانیترین و خصوصیترین نکات درونی و عقاید شخصیشان میکردند.
عباس داوری نخستین مسئول رابطه فرقه با سرویسهای اطلاعاتی عراق (مخابرات و...) است و هماهنگی و تحویل نیروها و اعضای جداشده از فرقه را به زندان مخوف ابوغریب به عهده داشته است.
«عباس داوری» یار غار مسعود رجوی در تمامی دوران بود، ولی رجوی به او هم رحم نکرد و او را تبدیل به ختنهگر اشرف نمود.
غفور فتاحیان، عضو نجات یافته از فرقه رجوی در روایتی درباره او نوشته است: یادم می آید وقتی ایام کودکیمان در کرمانشاه در کوچه و یا در خانه شلوغ و بازیگوشی می کردیم مادرمان صدایمان کرده و می گفت: شلوغ نکن و حرف گوش بده و الا خداداد کولی رو بازم صداش می کنم میآیدها! چون واقعا ازش خاطرۀ بدی داشتیم. آخر هیچ پسربچه ای در آن زمان در شهرمان نبود که از دست او موقع ختنه کردنش درد نکشیده و آه و فریاد و گریه نکرده باشد. لذا همه مان از شنیدن اسمش هم وحشت داشتیم و با این تهدید فورا رام می شدیم.
خداداد کولی دوره گردی بود با یک کیف مشکی که هم ختنه می کرد، هم آرایشگر بود، هم نجار، هم دندانساز و هم حجامت می گرفت و وقتی از کوچه و خیابان رد می شد و از این خانه بیرون آمده و وارد آن یکی خانه می شد تا کار یا بهتر بگویم همه کاره ای خود را انجام بدهد، همۀ بچه ها با دیدن او فرار می کردند.
حال بعد از سالیان در آغاز جوانیم وقتی وارد سازمان مجاهدین شده و به عراق و به قرارگاه اشرف رفتم و از تابستان سال ۸۰ که برنامۀ مسخره و ضد انسانی رجوی به نام غسل هفتگی راه افتاد دیدم که عباس داوری معروف به رحمان هر هفته جمعه ها با کیفی مشکی درست شبیه همان کیف مشکی خداداد کولی در اشرف راه افتاده و در لابه لای بنگال ها و خیابان ها از ماشین لندکروزش پیاده شده و وارد تک تک ساختمان ها، ستادها و یکان ها می شد و در هر یک از آنها هم افراد را صدا می کردند که بیایید برادر رحمان آمده تا نشست غسل برایتان بگذارد. نشستی که افراد در آن باید فاکت ها یعنی موارد ذهنی مربوط به امور جنسی و حتی خواب های جنسی شان را نوشته و جلوی جمع یکان خودشان آنها را می خواندند تا شرمگین شده و دشنام ها و نگاه های زنندۀ دوستانش را تحمل کنند. دقیقا همان زمان به یاد مرحوم خداداد کولی ختنه گر دوره گرد شهرمان افتادم چرا که ما هم جمعه ها با شنیدن اینکه برادر رحمان آمده دقیقا همان ترس و وحشتی بر دلهایمان می ریخت که از شنیدن نام خداداد کولی که در کوچه ها و خیابانهای شهرمان راه می افتاد.
اما در این تشبیه بسا نا به جا از روح بزرگوار مرحوم خداداد کولی طلب بخشش و پوزش می کنم چرا که آن مرحوم کارش هر چند عقب مانده و قبل از رواج روش های پزشکی امروزی بود ولی با نیت خیر و در جهت خدمت به مردم و با سمت و سوی قوانین طبیعی خدادادی و برای تضمین و تداوم نسل انسان ها بود ولی کار نا به کار و شغل ناشریف عباس داوری با اجرای اندیشۀ کثیف مسعود رجوی تحت عنوان غسل هفتگی که در حقیقت نوعی شکنجۀ جنسی و با هدف خاموش کردن احساس و غریزۀ طبییعی جنسی افراد آن هم با فحاشی و خرد کردن شخصیتشان و تحقیر آنها بود در حقیقت یک کار ضد انسانی و در جهت قطع نسل ملت ما بود؛ هر چند با شکست مفتضحانه روبرو شده و با افشای روابط جنسی رجوی در خود اشرف با زنان عضو شورای رهبری سازمان، رسوا گردید.