طریق کامیابی(1)

Kamyab1

زندگی نامه شهید حجت الاسلام سيد رضا كامياب

نام و نسب

حجت الاسلام والمسلمين سيد رضا كامياب، فرزند سيد علي به سال 1329 ﻫ . ش در روستاي نوده ي مير محراب از توابع گناباد، درخانواده اي اهل علم از سلسله ي جليل القدر سادات ديده به جهان گشود. پدرش سيد علي، از عالمان و روحانيان بنام وارسته ي منطقه به شمار مي رفت كه تحصيلات خود را در حوزه ي علميه ي فردوس گذرانده بود. مردم روستا اعتقاد فراواني به او داشتند و در حقيقت ، مرجع حل و فصل دعاوي آنان بود.

 

زادگاه:

پدر شهيد كامياب و اجداد گرامي اش قبل از مهاجرت به روستاي نوده ميرمحراب در آبادي اي به نام كلات كه آن هم از توابع گناباد به شمار مي رفت، زندگي مي كردند، ولي از آن رو كه جد پنجم آنان قطعه زميني را در آن روستا وقف برگزاري مجالس عزاداري امام حسين (ع) كرده و اين وظيفه را برعهده ي فرزندان پسر خود قرار داده بود، سيد علي ، كه خود از عاشقان اهل بيت ( عليهم السلام ) و به ويژه سالار شهيدان، امام حسين (ع) بود براي احياي اين موقوفه ، از منطقه ي كلات كه داراي آب و هواي خوب و مناسبي براي كشاورزي بود و علي املاك زيادي هم درآن جا داشت ، به عشق مولايش امام حسين (ع) به روستاي نوده مهاجرت كرد و با سعي و تلاش فراوان اين موقوفه را احيا كرد و از در آمد آن ، هر سال مجالس سوگواري ابا عبدالله الحسين(ع) را در محرم و صفر برگزار مي كرد و خود نيز در آن مجالس به وعظ و خطابه مي پرداخت و مردم هم كه ارادت و اعتقاد ويژه اي به او داشتند، استقبال خوبي از آن مي كردند.

درحقيقت ، علت اصلي مهاجرت خاندان شهيد كامياب به روستاي نوده زنده نگاه داشتن مجالس سوگواري امام حسين (ع) و تبليغ رسالت آن حضرت بود.

شهيد سيد رضا كامياب پس از مهاجرت پدرش به روستاي نوده ، در اين روستا به دنيا آمد و از آن جا كه اين روستا از نظر امكانات طبيعي ، به ويژه آب كشاورزي، نسبت به " كلات" منطقه ي ضعيفتري به شمار مي رفت، خانواده ي شهيد كامياب مجبور بودند به سختي كشاورزي كنند و روزگار را با مشقت ، بگذرانند. اما همين مشكلات و سختي ها روح بزرگ شهيد كامياب را صيقل مي داد و او را براي مشكلات وسختي هاي آينده ، آماده مي كرد.

 

نذر مقدس :

دوران كودكي و نوجواني شهيدكامياب پرفراز و نشيب ، همراه با رنج ها و مشقات زيادي بود، چنان كه در ايام نوجواني كه هنوز تجربه ي لازم براي كارهاي كشاورزي را نداشت ، به هنگام جمع آوري علوفه ، حادثه بسيار خطرناكي برايش اتفاق اتفاد، كه مردم روستا از زنده ماندن او نا اميد شدند، اما پدر، با مشقت و رنج بسيار توانست پزشكي را از شهر گناباد بر بالين وي آورد. اين درحالي بود كه مردم كه به اين خانواده ارادت خاصي داشتند، همه دست به دعا برداشته بودند و بهبودي او را از خداوند مسألت مي كردند. سرانجام پزشك پس از حاضرشدن بربالين او، به پدرش چنين گفت : نگران نباشيد خدا و امام زمان فرزندت را نجات داده است، الحمد ا... تنفس اش عادي است . سپس براي درمان كامل وي ، ترتيب انتقالش را به يكي از بيمارستانهاي مشهد داد.

شهيد كامياب حدود يك سال تحت مراقبت و درمان بود تا آثار زخمهاي بسيار شديد بدنش التيام يافت . در طول اين مدت ، وي سختيها و دردهاي زيادي را تحمل كرد و پدرش نيز براي تأمين هزينه هاي درمان مجبور شد، مقداري از املاك شخصي اش را بفروشد.

سيد محمد كامياب از قول پدرش در اين باره مي گويد:

روزي ، از دردها و رنجهايي كه سيد رضا در بيمارستان مي كشيد و همچنين مشكلاتي كه در غربت ، در مشهد برايم به وجود آمد ه بود، بسيار به تنگ آمده بودم . به حرم حضرت رضا(ع)رفتم و دو ركعت نماز خواندم و گريه كردم و سپس نزد امام رضا (ع) نذر كردم كه اگر چنانچه حضرت امام زمان (عج) عنايت كنند و شما هم پسر مرا شفا دهيد، ايشان بيايند، سرباز امام زمان گردند و طلبه شوند و در همين شهر بمانند. بعد پدرم مي گفت : من اين نذر را كردم و اين پسر، سرانجام شفا يافت و وقتي به روستا برگشتم هميشه به اين فكر بودم كه نذر خود را ادا كنم و او را به حوزه ي علميه بفرستم .

 

تحصيلات:

شهيد كامياب از حدود سيزده سالگي ، به راهنمايي و كمك يكي از روحانيان خوشنام منطقه به نام حجت الاسلام والمسلمين مدني ، با توجه به علاقه ي وافري كه به فراگيري علوم اسلامي داشت ، در حوزه ي علميه ي گناباد به آموختن علوم حوزوي پرداخت.

سيد محمد كامياب در اين باره مي گويد:

آقاي مدني پس از اين كه با شهيد كامياب آشنا مي شود به پدرم مي گويد: من ايشان را به مدرسه ي علميه مي برم و امكانات لازم را برايش آماده مي كنم . پدرم با توجه به نذري كه قبلاً كرده بود كه شهيد كامياب را به حوزه ي علميه بفرستد، از اين پيشنهاد خوشحال شد. در همان روز، آقاي مدني وسايل ايشان را جمع مي كند و به مدرسه ي علميه اي در گناباد كه مسئوليت آن بر عهده ي حجت الاسلام و المسلمين نصيري بود، مي برد و پس از اين كه حجره اي برايش مي گيرد امكانات و كمكهايي نيز برايش مهيا مي كند و شهيد كامياب با اراده اي راسخ مشغول تحصيل و فارگيري علوم حوزوي مي شود.

شهيد كامياب با توجه به علاقه و استعدادي كه از خود نشان مي دهد، سطوح مقدماتي را با جديت و سرعت پشت سر مي گذارند، تا آن جا كه مسئولان مدرسه به اين نتيجه مي رسند كه وي را براي ادامه ي تحصيل به مشهد بفرستند. حجت الاسلام نصيري در اين باره به پدر شهيد ، گفته بود كه : محيط مدرسه ي ما براي درك و فراگيري فرزند شما كوچك است ، ايشان خيلي سريع فرا مي گيرد و از ما جلوتر مي رود و درمباحثات و فراگيري و سؤالات درسي و .... پيشرفت چشمگيري دارد.

شهيد كامياب پس از چند سال تحصيل درحوزه علميه گناباد، پس از درآمدن به كسوت روحانيت ، براي ادامه ي تحصيل به حوزه ي علميه مشهد عزيمت كرد. وي ابتدا در «مدرسه ي رضوان» و سپس در «مدرسه ي عباسقلي خان» و «خيرات خان» مشغول به تحصيل شد و از محضر استادان برجسته اي همچون : اديب نيشابوري، استاد صالحي و آيات : شيخ ابوالحسن شيرازي، مرواريد، فلسفي، مرتضوي ، صالحي و رهبر معظم انقلاب سالها بهره مند گرديد.

 

رنج تحصيل :

آن شهيد سعيد ، هنگامي كه به حوزه ي علميه مشهد پا نهاد ، از نظر اقتصادي در تنگناي شديد مالي قرار داشت . اوضاع آن روز حوزه هاي علميه چنين بود و بسياري از طلبه ها در شرايط اقتصادي سختي به سر مي بردند، اما با عزم راسخ به تحصيل ادامه مي دادند.

در اين باره مادر شهيد كامياب از قول فرزندش چنين مي گويد:

شهيد كامياب برايم تعريف مي كرد و مي گفت : اويلي كه به مشهد رفته بودم، از نظر مالي بسيار در مضيقه بودم، تا حدي كه سه روز بود چيزي نخورده بودم. وقتي از اطاقم براي رفتن سر درس بيرون رفتم ، ناگهان حالت ضعف به من دست داد به شدت از پشت سر به زمين خوردم ، ولي با اين حال حاضر نبودم از كسي كمك بگيرم.

اين مشقات و سختيها در حالي بود كه طلاب از سوي رژيم وقت نيز به شدت زير فشار بودند و لطمات روحي را تحمل مي كردند. سيد محمد كامياب درباره ي انگيزه ي شهيد از تحمل سختيها و مشقات آن دوران مي گويد:

ايشان همه ي اين گونه رنج ها و سختيها را تحمل مي كرد، زيرا اسلام به كساني نياز داشت كه چنين تربيت شوند تا بتوانندارزشهاي اسلامي را احيا كنند و فرهنگ والاي اسلامي را زنده نگه دارند. او هيچ گونه شكايتي هم نداشت.

آري شهيد كامياب مي دانست كه بايد در مقابل اين شدائد و سختيها مانند كوهي استوار ايستاد، زيرا اسلام و احكام آن در جامعه به تدريج ، در حال از بين رفتن بود و لازم بود عده اي براي حفظ ارزشهاي اسلامي و تعليم آن در جامعه فعاليت كنند. او مي دانست كه بايد به زودي در مبارزه اي جانفرسا و سخت را مزدوران رژيم پهلوي دست و پنجه نرم كند، و مقدمه ي چنين مبارزه اي دانش بسيار و خودسازي و تقواست. از اين رو، تمام تلاش خود را براي خودسازي و فراگيري علوم اسلامي به كار مي بست و سرانجام به نحو احسن ، از تمام ظرفيت خود در راه ترويج و تبليغ اسلام استفاده كند.

 

پی نوشت:

1-روستايي است درنيم بلوك كاخك ، درمنطقه طبس خراسان، اين آبادي در طرف غرب دره ي گناباد واقع شده است و فاصله ي آن تا كاخك 25مايل (225/40 كيلومتر) درجاده ي بجستان است . اين آبادي درحدود 10 واحد مسكوني دارد و آب فراوان آن از چشمه اي كوهستاني تأمين مي شود . نك: فرهنگ جغرافيايي ايران- خراسان ، ترجمه ي كاظم خادميان ، ص 1039 ، بنياد پژوهشهاي اسلامي استان قدس رضوي، مشهد 1380 ش.

2- سيد محمد كامياب در باره ي روش درمان وي مي گويد: اولاً ايشان بايد 8 ماه استراحت كامل مي كرد و هر روز داخل يك ظرف بزرگ آب قرار مي گرفت كه داروهايي داخل آن ريخته مي شد، تا داروها در پوست ايشان نفوذ كند و سنگ ريزه ها وخاكهايي كه بر اثر كشيده شدن روي زمين ، به داخل گوشت و بدن ايشان رفته بود، از بدنشان آرام آرام خارج شود ، زيرا امكان جراحي وجود نداشت بلكه در برخي قسمتهاي بدن ايشان شدت جراحات به اندازه اي بود كه اصلاً گوشت و پوستي در بدن نمانده بود و بايد به مرور زمان با استفاده از همين داروها ، جراحات التيام مي يافت. در اين 8 ماه شهيد كامياب دردهاي شديدي را تحمل كردتا سرانجام پس از 8 ماه درمان توانست بر روي تشك بنشيند.

3- مصاحبه با سيد محمد كامياب ، برادر شهيد كامياب.

4- مصاحبه با سيد محمد كامياب، برادر شهيد كامي

5- مصاحبه با مادر شهيد كامياب.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31