رهايي از تو هم – 1

به قلم عضو سابق سازمان مجاهدين خلق

 

Arm

تئوري بافي وبحث هاي ايدئولوژيكي

سخن اول

نسل جوان و پرشور اين آب و خاك، پس از رخداد عظيم پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن ماه سال 1357، تجارب گرانسنگي به دست آورد. تجاربي گاه شيرين و بهجت آفرين و گاه بسيار تلخ؛ جانسوز و جانكاه.

در آن روزها يك نهضت مبتني بر ارزش هاي ناب اسلامي، شالوده هاي نظام ديكتاتوري سرشار از اختناق شاهنشاهي را در هم شكست، رژيمي كه جوانان اين سرزمين را حتي به جرم پژوهش و جستجوي دانش به زندان مي برد و آنها را به شكنجه گاههاي قرون وسطايي مي سپرد. اما به بركت انقلاب رهايي بخش اسلامي - كه امروز پيام انسان ساز آن دنيا را درنورديده است - مردم رنج كشيده اين سرزمين به سوي انتخابي آگاهانه رهنمون شدند. بدين ترتيب به پيشنهاد حضرت امام(ره) حتي انتخاب نوع حكومت به همه پرسي نهاده شد و پس از آن با تكيه بر آرأ مردم، مجلس شوراي اسلامي شكل گرفت و انتخابات رياست جمهوري نيز با رأي مستقيم مردم به منصه ظهور رسيد.

در اين ميان مردم از بند اختناق رسته، شاهد اعلام موجوديت گروهك هاي ريز و درشتي بودند كه با سوءاستفاده از شرايط انقلابي در ايران اسلامي با حمايت مطبوعات وابسته و با تبليغات گسترده، خود را طلايه دار مبارزه با امپرياليسم معرفي نمودند و ديگران را به سازش با جهانخواران متهم مي ساختند. عناصر اين گروهك ها با لانه كردن در مدارس و دانشگاه ها، نوجوانان و جوانان پرشور اما ناپخته و بي تجربه را به سوي خود فرا مي خواندند؛ چه بسيار جوانان ناآگاهي كه اسير اين جوسازي هاي مسموم شدند و دل به شعارهاي كساني سپردند كه در پشت نقاب وطن خواهي، دين باوري، مبارزه با جهانخواران و تشكيل حكومت طبقه كارگر و. . . مي كوشيدند تا به هر نحو ممكن چرخ هاي اين انقلاب راستين را در راستاي برنامه هاي ابرقدرت شرق و غرب، متوقف سازند.

اين گروهك ها هر روز توطئه و غائله اي را در تقويم روزهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي رقم مي زدند. يك روز به نام دفاع از خودمختاري خلق ها، درصدد تجزيه استان هاي كردستان، سيستان و بلوچستان و خوزستان برمي آمدند و روزي ديگر با تيغ و دشنه در خيابان ها، مردم دين باور را به خاك و خون مي كشيدند و در نهايت، پس از آنكه از توطئه هاي خود طرفي نبستند، در خردادماه سال 1360 با سلاح گرم و بمب رودرروي اين انقلاب ايستادند و فجايعي چون هفتم تيرماه و هشتم شهريورماه 1360 را آفريدند. فجايعي كه در آتش آن فرهيختگان و انديشمندان بزرگي همچون بهشتي ها، رجايي ها و باهنرها سوختند و جاودانه به تاريخ پيوستند و ملت ايران سوگوار دهها نماينده مجلس، وزير، نخست وزير و بسياري از كارگزاران صادق انقلاب شدند. سازماني كه بر خود نام مجاهدين خلق نهاده بود در گام بعدي، با مسلسل هاي اسرائيلي به جان مردم كوچه و بازار افتاد و پس از به شهادت رساندن صدها انسان بي گناه، به دامن كشورهاي غربي پناه برد. سازمان مجاهدين خلق، با افشاي ماهيت تروريستي اش، در سايه حمايت صدام حسين و در كنار ارتش رژيم بعث عراق در جنگ تحميلي روياروي هموطنان ايراني خود قرار گرفت و با آنها جنگيد! بدين ترتيب اين سازمان در سال 1360 به صورت علني زير چتر حمايت مطلق رژيمي قرار گرفت كه جنگي هشت ساله را بر مردم ايران تحميل نموده بود و در عين حال اين سازمان، پروژه ترورهاي كور در داخل خاك كشور را نيز وسعت داد. موج ترورهاي كور انجام گرفته سبب شد تا مسئولان نظام كه تا آن روز مثل هر شهروندي در ميان مردم زندگي مي كردند، به منظور رعايت مسائل امنيتي به ناچار در خانه هاي امن قرار گرفتند؛ اين تدابير امنيتي نقطه آغاز به وجود آمدن شرايط جديد و فاصله گيري برخي مسئولان از مردم بود. برخي از اعضاي اين گروهك به عراق گريختند، عده اي نيز به جرم ترور و سركوب مردم و قيام مسلحانه بر ضدانقلاب اسلامي در ماههاي آغازين اقدام مسلحانه، - با هدف مهار ترورها - به اعدام محكوم شدند و بخش عمده اي نيز محكوم به حبس و زندان گشتند.

با اين همه در همان روزهاي پرالتهاب و خوف و خطر نيز چهره هايي مشفق كه چشم به افق هاي روشن فرداي انقلاب اسلامي دوخته بودند، كوشيدند تا با روشنگري و اقدامات فرهنگي، ذهن و ضمير اين جوانان فريب خورده را با زبان مهر و به مدد ارائه اسناد انكارناپذير، از كژانديشي ها، مطلق نگري ها و سياه انگاري ها بزدايند؛ روشنگري هايي كه به سبب آن تعداد زيادي از محكومان زنداني عضو سازمان مجاهدين به ماهيت منافقانه گروهك ها پي برده و به دامان انقلاب اسلامي بازگشتند. البته تعدادي نيز با سرخوردگي از لطمات سياسي وارده به زندگي عادي خود ادامه دادند.

كتاب حاضر داستان تلخ شاخه اي بريده شده از درخت تنومند نسل پرشور انقلاب است، كساني كه جواني شان در آتش اغواگري برخي جاه طلبان متعصب سوخت؛ آنان كه اندكي بعد تشت رسوايي شان از پشت بام نوكري يكي از منفورترين ديكتاتوري هاي قرن اخير فروافتاد. همان كساني كه امروز از آمريكا سند تحت الحمايگي گرفته اند و تصاوير ديدارهاي خود با سناتورهاي آمريكايي و قرار گرفتن در كنار لردهاي انگليسي و صدام حسين را به مثابه سند افتخار خود منتشر مي كنند و با آن فخر هم مي فروشند!

كتاب حاضر روايت قرباني شدن جواناني است كه تباهي آنها جز با پشتيباني و تبليغات واهي مدعيان نيرنگ باز و رجزخواني هاي اغفال كننده آنها فراهم نمي آمد. تبليغات گسترده اي كه يك سوي آن عناصر غربزده و يا ساواكي همچون عبدالكريم لاهيجي، منوچهر هزارخاني، علي اصغر حاج سيدجوادي، مسعود بهنود، عليرضا نوري زاده و امثال آنها بودند و در سوي ديگر عوامل سرويس هاي اطلاعاتي بيگانه چپ آمريكايي نظير خانبابا تهراني، بهمن نيرومند، ناصر پاكدامن، هما ناطق، هدايت الله متين دفتري و. . . مي باشند.

نويسنده اين كتاب در اوايل سال 1362 دستگير و زنداني شد، اما از نظر او، زندان فرصتي بود براي رها شدن از حصار باورهاي غلط و آشنايي با ماهيت واقعي، ترفندها و برنامه هاي پيچيده سازمان مجاهدين خلق كه براي جلوگيري از ريزش شديد نيروها به هر دري مي زد.

نويسنده در كنار روايت خاطرات تلخ و شيرين خود از دوران زندان، ذهن خواننده را با اين پرسش مواجه مي سازد كه «هدف سازمان مجاهدين از فريب دادن و قرباني كردن اين همه هوادار چه بوده است؟!» جلب رضايت بيگانگان، متوقف ساختن انقلاب يا هر دو. . . پاسخ اين پرسش را، هرچند مجمل، در كتاب حاضر خواهيد يافت.

دفتر پژوهشهاي مؤسسه كيهان

مقدمه مؤلف

روزهاي پاييز هميشه مرا به ياد خاطره هاي ايام پرشور انقلاب مي اندازد، به روزهايي كه همه عصيان و تحرك نوجواني مان را درون حركتي اجتماعي - سياسي مي ريختيم كه يكي دو سالي بود در جامعه پيرامون مان به وجود آمده بود و يا ما تازه آن را درك كرده بوديم. از سال دوم دبيرستان كه سركلاس تعليمات ديني بحث مرجع تقليد پيش آمد و كسي نام امام خميني را برد و همه او را دعوت به سكوت كردند. از اواخر سال 56 كه در ميان آثار هفته كتاب، كتاب هاي جلد سفيد دكتر شريعتي سر بيرون آورده بود. از كتاب هاي تعليمات ديني اي كه گويا اسلام جديدي را به بچه ها مي شناساند (كتاب هايي كه بعدها دريافتم چگونه امثال شهيد بهشتي و شهيد باهنر با نفوذ در آموزش و پرورش رژيم پهلوي انقلابي ترين برداشت از اسلام را لابلاي مطالبش به دانش آموزان ارائه كرده بودند و اصلاً گويي همان مطالب بود كه ذهن دانش آموزان را براي سال هاي پرشور 56-57 آماده ساخته بود)، اسلامي كه مسئوليت اجتماعي مي آورد و قرآن را تنها در گوشه طاقچه ها نمي پسنديد، بلكه مفاهيم آن را به متن و صحنه اجتماع مي آورد.

بگذريم كه شايد سخن از همه آن انگيزه ها، سياه كردن كتاب ها و دفترهاي بي شماري را بطلبد. ولي خلاصه كلام اين كه ناگهان در سال 57 و در آستانه انقلاب خود را در عرصه نهضتي يافتم كه مانند سيل پيش مي رفت و عقده هاي 50 سال اختناق را بيرون مي ريخت. روزنامه هايي كه تا ديروز مدح شاه و فرح مي گفتند، ناگهان به بولتن هاي مبارزه و انقلاب بدل شدند و كنار پياده روها و ميادين شهر پر شد از دستفروشاني كه براي اولين بار برخي كتاب ها را مي فروختند: «دفاعيات دكتر محمد مصدق»، «ماترياليسم ديالكتيك»، «زندگينامه و دفاعيات خسرو روزبه»، «زندگينامه و دفاعيات دكتر تقي اراني» و. . . در بساطهايي ديگر: «تشيع علوي، تشيع صفوي»، «خود سازي انقلابي»، «آري اينچنين بود برادر»، «دفاعيات مجاهدين خلق» و. . . اين آخري براي امثال من از همه جذابيت بيشتري داشت. در آن غوغاي گروهها و گروهك هاي ماركسيستي و كمونيستي كه فضاي به اصطلاح روشنفكري شهر را يك شبه پركرده بود، ديدن و يافتن گروهي كه مي گفت مسلمان و انقلابي است و در سال هاي اختناق با مبارزه مسلحانه پرچمدار مبارزه عليه رژيم شاه بوده است، براي يك نوجوان مسلمان كه در آرزوي يافتن اسلام انقلابي در مقابل هياهوي گروههاي چپ ماركسيستي بود، يك توفيق بزرگ به شمار مي آمد. حالا ديگر در ميان خيل هواداران گروهها و گروهك هاي ماركسيستي كه چون قارچ در عرض چند ماه سر بيرون آورده بودند، مي توانستم سر بالا بگيرم كه مسلماناني هم بوده اند كه مبارزه كرده و شكنجه و اعدام شده اند. حالا ديگر مي توانستم در مقابل عكس ها و ليستي از كشته شدگان آنها، فهرستي هم از شهداي مسلمان رديف كنم.

آن چنان فضاي ياد شده در رسانه ها قوي بود كه در نظر امثال ما تنها گروههايي همچون مجاهدين خلق و چريك هاي فدايي خلق همه كاره انقلاب به شمار مي آمدند و روزنامه هايي هم كه به چاپ مي رسيدند به اين فضا دامن مي زدند. همان روزنامه هايي كه هنوز جرأت نداشتند براي شاه فعل مفرد به كار ببرند! نخستين تيتر اين روزنامه ها در روزهايي كه از اعتصاب درآمده بودند اين بود:

«شاهنشاه براي استراحت به خارج مي روند. »(1)

همين روزنامه ها بودند كه همه راهپيمايي هاي آن روزها را در نهايت به گروههايي همچون جبهه ملي نسبت مي دادند و همه عكس هايي كه از آن راهپيمايي ها به چاپ مي رساندند، ، از حضور دكتر كريم سنجابي و داريوش فروهر و اللهيار صالح و امثال آنها در جلوي صف راهپيمايان حكايت مي كرد و آرمي از سازمان مجاهدين كه در ميان صفوف تظاهر كنندگان ديده مي شد. بعدها فهميدم كه آن روزنامه ها در آن روزهايي كه ملت از يك اختناق 25 ساله به در مي آمد چه نقشي در رهبرسازي كاذب براي نهضت ايفا كردند و چگونه جو سالم انقلاب را آلوده ساختند و البته ما چه خام بوديم كه در آن زمان از ورق پاره هاي عوامل سرسپرده رژيم مثل سناتور مصباح زاده (مدير مسئول كيهان) و سناتور عباس مسعودي (مدير مسئول روزنامه اطلاعات) انتظار انعكاس درست اخبار انقلاب را داشتيم. بعدها در يافتم كه همه آن راهپيمايي ها و تظاهرات و اعتصابات به وسيله جامعه روحانيت مبارز و افرادي همچون شهيد بهشتي و شهيد باهنر و شهيد مفتح و گروهي از ياران و دوستان آنها صورت مي گرفت و اين يك روايت ساده نيست. زيرا به شهادت اسناد و مدارك موجود چه در ميان پرونده هاي ساواك، چه از خلال خاطرات انقلابيون و مبارزين و چه به نوشته و گفته اعضا و سران گروههايي مانند مجاهدين خلق و چريك هاي فدايي خلق و حزب توده و. . . در آن سال ها (55 تا 57) اساساً فضاي سياسي ايران از هرگونه فعاليت گروههاي سياسي شناخته شده خالي بود و شاه و اعوان و انصارش با خيال آسوده در جزيره ثبات امپرياليستها چشم انداز تمدن بزرگ را انتظار مي كشيدند كه ناگهان حركت رعد آساي انقلاب و نهضت امام از جايي كه تصورش را نمي كردند برخاست.

به شهادت اسناد، آخرين بقاياي سازمان هايي همچون مجاهدين خلق و چريك هاي فدايي خلق طي سال هاي 55-54 توسط ساواك و تصفيه هاي درون گروهي قلع و قمع شدند و تنها بازماندگان آنها، درون زندان ها و يا خارج كشور به تئوري بافي و بحثهاي به اصطلاح ايدئولوژيك مشغول بودند و سران آنها در 29 دي ماه 1357 يعني حدود دو هفته پيش از ورود حضرت امام خميني(ره) به وطن، همراه با جمع زيادي از مبارزان مسلمان از زندان آزاد شدند. پس چگونه در حالي كه هيچ گونه تشكيلات و سازماني از آنها بعد از ضربه هاي سال هاي 54و55 باقي نمانده بود، مي توانستند سازماندهي راهپيمايي ها و تظاهرات و از همه مهمتر جنگ هاي مسلحانه روزهاي 20 تا 22 بهمن سال 57 را هدايت كرده باشند؟(2)

از حزب توده در آن سال ها (بنا به اعتراف رهبرانشان) تنها يك هسته انتشاراتي به نام نويد در داخل كشور باقي مانده بود كه به صورت خيلي محدود فعاليت مي كرد و در جريانات انقلاب هيچ نقشي نمي توانست ايفا نمايد. (3)

اما در مورد جبهه ملي، رسول مهربان از اعضاي قديمي حزب ايران كه در ايام انقلاب به حزب توده ايران پيوست، چنين مي نويسد:

«. . . در اين سال ها كه همه صالح ترين رجال جبهه در پي آسايش و استراحت بودند و صالح ترين شان به زد و بند با رژيم مشغول، مبارزات ملت ايران حول شعار اساسي و كليدي سرنگوني (شاه و رژيم) به رهبري امام خميني رشد كرد. . . در آن سال هاي مبارزه آقاي دكتر كريم سنجابي رهبر و دبير كل جبهه ملي، مشاور حقوقي وزارت فرهنگ و هنر پهلبد شد و دارالوكاله اش پررونق و آقازاده گرامي با عزت و احترام در امريكا به تحصيل، جناب بازرگان و شركت مهندسي و تأسيساتي «ياد» نيز مشغول. . . تظاهر به. . . مكتب مصدق. . . . دكتر شمس الدين اميرعلايي با آخرين حقوق بازنشستگي وزرأ كه با موافقت اعليحضرت پادشاه معدوم ايشان دريافت مي شد به سير و سياحت و گشت و گذار دور جهان پرداخت و آقاي اللهيار صالح با سادگي و قناعت وقبول حقوق بازنشستگي وزارتي به تأليف تاريخ كاشان و پذيرايي از دوستان و رجال ورشكسته سياسي، روز را به شب مي رسانيد و دكتر مهدي آذر و دكتر صديقي نيز به همين صورت در سكوت مطلق به سرمي بردند. . . و آقاي ابوالفضل قاسمي كه به ظاهر پاك و بي آلايش مي نمود در گوشه كتابخانه مركزي دانشگاه تهران به مطالعه مشغول بود و تاريخ حكومت هاي اليگارشي (اليگارشي و خاندان هاي حكومتگر ايران) را مي نوشت. . . به هر حال در چنين اوضاع و احوالي كه رجال جبهه ملي همه در فكر آسايش و راحتي و شركت در پست هاي سياسي - اقتصادي مشغول بودند، زندگي و مبارزه ملت ايران عليه استبداد و استعمار ادامه داشت و هرروز شكل و محتواي بهتري مي يافت و برخلاف تصور واهي اين رجال پرمدعا مبارزه ضد استبدادي منتظر جبهه ملي نماند و به راه خود ادامه داد. . . »(4)

اما در چنين شرايطي وضعيت رهبري جنبش در داخل كشور را مي توان از خلال يكي از اسناد سازمان اطلاعات و امنيت دوره پهلوي (ساواك)، مورخ 23 آذرماه 1357 درباره آيت الله محمد بهشتي مورد تجزيه و تحليل قرار داد. در بخشي از اين سند كه پس از بررسي جلسه مورخ 22/9/1357 روحانيت و تصميم گيري هايي كه در آن جلسه درباره نحوه و چگونگي تداوم تظاهرات و اعتصابات اتخاذ شد، آمده است:

«. . . با توجه به گفتار بهشتي از ارتباطي كه روحانيون و قشريون با وي دارند، اينطور نتيجه گرفته مي شود كه بهشتي رل رهبري را به عهده دارد و. . . »(5)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- روزنامه كيهان، مورخه 16 دي ماه .1357

2 -چريك هاي فدايي خلق پس از ضربه تيرماه 55 و كشته شدن 11 تن از رهبرانشان از جمله «حميد اشرف» ديگر كاملاً از هم پاشيده شد و سازمان مجاهدين خلق نيز پس از اعلام ماركسيست بودن در مهرماه سال 54 و كشته شدن يكي از رهبران اصلي اش به نام «بهرام آرام» در سال 55 و فرار ديگر اعضاي كادر مركزي نظير «تقي شهرام» و «جواد قائدي» به خارج كشور در سال هاي 55و56 تقريباً تشكيلاتي نداشت و همان رهبران خارج نشين هم پس از استحاله بخش ماركسيست - لنينيست مجاهدين خلق (تنها بقاياي سازمان) به سازمان «پيكار در راه آزادي طبقه كارگر» در سال 57، از رهبري خلع شدند! (براي اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به كتاب «سازمان مجاهدين خلق ايران» نوشته حسين احمدي روحاني، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1384)

3 -كتاب «شورشيان آرمانخواه، ناكامي چپ در ايران»، مازيار بهروز، انتشارات ققنوس، .1380

4- كتاب «بررسي مختصر احزاب بورژوازي ليبرال در مقابله با جنبش كارگري و انقلابي ايران»، رسول مهربان، بهار 1359، انتشارات حزب توده ايران.

5- كتاب «ياران امام به روايت اسناد ساواك، جلد سوم، شهيد آيت الله دكتر سيدمحمد حسيني بهشتي» از مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، .1377


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان