توحید و جهاد
گروه تروریستی توحید و جهاد سال 1387 و همزمان با شعبه اصلی آن در عراق بهسرکردگی ابومصعب زرقاوی کار خود را در مرزهای کشورمان و با استفاده از عناصر فریبخورده آغاز کرد. گروه تروریستی جماعت توحید و جهاد از سلفیهای قتالی هستند و با وجود ادعای پیروان این فرقه مبنیبر روشنبودن اهداف گروه، ترورهای کور و بیهدف نیز در برنامۀ کاری آنهاست و حتی کشتن افرادی که موافق نظر آنها نیستند نیز برایشان بسیار ساده است. سرکرده این گروه فردی بهنام کاوه شریفی بود که فرمانده تیم تروریستی بهشمار میآمد. این گروه از اردیبهشت1388 عملیاتها و اقدامات تروریستی مختلفی را در استان کردستان انجام داده و در این مدت شماری از پرسنل فرماندهی انتظامی کردستان، دو تن از قضات دادگستری، دو تن از روحانیون استان از جمله ماموستا شیخ الاسلام و ماموستا برهان عالی، حمله به مأموران انتظامی و انفجار دو بمب صوتی در میدان آزادی سنندج، بهشهادترساندن چهار محیطبان، انفجار بمب در 27فروردین1390 مقابل بانك كشاورزی در سنندج، حمله و سرقت از چند طلافروشی در زنجان و همدان، كارگذاشتن بمب در محلهای پیشبینیشده برای تجمع مردم به هنگام حضور رئیسجمهور دولت دهم که با هوشیاری مأموران وزارت اطلاعات خنثی شد و اقدامات کور تروریستی علیه اقشار مختلف مردم را نیز در کارنامه خود دارند. در مجموع اقدامات آنها منجر به شهادت 20 نفر و مجروحیت 40 نفر دیگر شد. اعضای این گروه مجهز به انواع سلاح سبك و سنگین از جمله، مسلسل، دوشكا، آرپیجی و مقادیر زیادی مواد منفجره بودند. هدف از تشکیل این گروه ایجاد رعب و وحشت و ناامنی در استان كردستان بود.
گروه توحید و جهاد سرانجام در سال 1390 در درگیری بین نیروهای انتظامی و امنیتی در روستای حسن آباد در شهرستان سنندج متلاشی شدند.
چریکهای فدایی خلق (گروه اشرف دهقانی)
هنوز چند ماهی از پیروزی انقلاب و علنی شدن سازمان چریکهای فدایی خلق نگذشته بود که این سازمان دستخوش انشعاب شد و منشعبین با حذف کلمه سازمان و با عنوان «چریکهای فدایی خلق» اعلام موجودیت کردند. اشرف دهقانی و محمد حرمتیپور که در اوایل اسفند 1357 از اروپا به ایران بازگشته بودند، بههمراه چند تن از اعضا که تدریجاً در طول مبارزات مردم از زندان آزاد شده بودند این انشعاب را رقم زدند. وجه اشتراک این افراد اعتقاد به تئوری «مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک» بود. اما این انشعاب حتی در میان اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق با استقبال چندانی مواجه نشد. این انشعاب با مواضعی که گرفت بهزودی خود را در برابر نظام اسلامی یافت. گروه اشرف دهقانی یا «چریکهای فدایی خلق» کردستان را محل مناسبی برای مبارزات مسلحانه انتخاب کرد. البته همزمان در شهرهای مختلف با حمله به بانکها و سرقت، جهت تأمین منابع مالی خود اقدام کرده و اقدامات تروریستی چندی را نیز بهانجام رساندند. با پایانیافتن فعالیتهای گروههای مسلح در کردستان از سال 1362، گروه اشرف دهقانی نیز مرکزیت خود را از ایران به کردستان عراق منتقل کرد و پس از آن چند عملیات مشترک تروریستی با یک دسته از «پیشمرگان سازمان کارگران انقلابی ایران» (راه کارگر) بهانجام رساندند. گروه اشرف دهقانی با نزدیکی به رژیم بعث عراق کمکهای مالی و تسلیحاتی از صدام دریافت میکرد. از این گروه با پراکنده شدن اعضای آن، تنها چند نفر باقی ماند که آنها نیز در همان سالهای نخستین دهه 60 به اروپا گریختند.
آرخا
در تیرماه 1360 انشعابی در گروه چریکهای فدایی خلق رخ داد و چند نفر از افراد نامدار گروه که در رأس آنان محمد حرمتیپور و عبدالکریم صبوری قرار داشتند ازاین گروه جدا شدند. منشعبین از آن پس عنوان «ارتش رهاییبخش خلقهای ایران» (آرخا) را بهنام گروه چریکهای فدایی خلق افزودند.
گروه آرخا با تحلیل انفجاریدانستن جامعه کوههای شمال ایران را بهعنوان پایگاه خود برای شروع مبارزه مسلحانه برگزید و معتقد بود که باید کردستانهای دیگری نیز در ایران بهوجود آورد؛ هر چند هنوز در کردستان حضور مسلحانه خود را حفظ کرده بود. این گروه در شهریور1360 با استقرار حدود 20 نفر مسلح در جنگلهای شهرستان نور اولین اقدام خود را در 20مهر1360 با حمله به تأسیسات تلویزیونی مرکز مازندران در ارتفاعات نور شروع کرد. این گروه متعاقب چند عملیات تروریستی دیگر و سرقت از بانکها، در طی دو سال آینده (اواخر سال 1362) با کشته شدن رهبران آن و بحرانهای درونی بهاضمحلال کشیده شد و عناصیر باقیمانده به کردستان بازگشتند.
هر چند در روزهای پایانی سال 1361 دو گروه چریکهای فدایی خلق و آرخا با دیگر بیانیۀ وحدت و وصلت صادر کردند؛ اما این وحدت هیچگاه حاصل نشد.
چریکهای فدایی خلق پیرو برنامه هویت
مهدی سامع از اعضای باسابقه سازمان و از اعضای اصلی شورای مرکزی سازمان چریکهای فدایی خلق شاخه اقلیت، پس از اخراج از شورای مرکزی در سال 1362 ، با اعلام موجودیت ذیل عنوان سازمان چریکهایی فدایی خلق پیرو برنامه هویت گروهی را سازمان داد. این گروه در سال 1364 به شورای مقاومت ملی پیوست. گروه وی در کردستان بههمراه دموکراتها و بعدها سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در عملیاتهای تروریستی شرکت داشت.
اتحادیه کمونیستهای ایران
اتحادیه کمونیستهای ایران سازمانی مائوئیستی بود که ابتدا علیه رژیم شاه و سپس علیه جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکرد. اتحادیه، پیش از انقلاب ایران از ادغام سازمان انقلابیون کمونیست که سازمانی مائوئیست در خارج از کشور بود و «گروه پویا» تشکیل شد که اعضایش بعضاً برای آموزش جنگ چریکی به فلسطین رفته بودند. نشریه «حقیقت» ارگان این سازمان بود و در بین جوانان تحصیلکرده در آمریکا و سایر کشورهای غربی بهویژه فعالان در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی تأثیر و نفوذ فراوانی داشت. از جمله فعالان مبارز شناختهشده ضد حکومت شاه در خارج مانند سیامک زعیم، عبدالرحمان آزمایش، حسین ریاحی و فرید و وحید سریع القلم در این سازمان فعال بودند.
اما در خرداد1360 و همزمان با عزل بنی صدر اتحادیه بهرهبری سیامک زعیم به این باور رسید که باید علیه جمهوری اسلامی به فعالیت زیر زمینی و عملیات مسلحانه بپردازد.
اتحادیه که حدود صد نفر از نیروهای خود را به جنگلهای اطراف آمل فرستاده و در اندیشۀ زدن جرقه یک قیام سراسری در کشور بود، در نظر داشت تا این رویداد تقریباً همزمان با عملیات مسلحانه مجاهدین خلق و فداییان اقلیت در شهریور و مهر آن سال در سایر نقاط کشور باشد اما اختلاف نظرها و بحثهای ایدئولوژیک رهبری آن، این اقدام را بهتأخیر انداخت. پس از چند اقدام پراکندۀ تروریستی در پاییز1360 ، نهایتاً اتحادیه تحت لوای سربداران تصمیم گرفت تا در زمستان همان سال به آمل حمله کرده و زمینه یک شورش همگانی را بهوجود بیاورد. این شورش که در چهارم و پنجم بهمن1360 و با حمله به مراکز سپاه و بسیج و با سلاحهایی مانند تیربار، آغاز شد، پس از 48 ساعت درگیری سرانجام در تاریخ 6 بهمن با تمرکز قوای نیروهای سپاه پاسداران، پلیس و بسیجیان سرکوب و شهر باز پس گرفته شد.
بیشتر شورشیان کشته یا دستگیر شدند. اعضا و هوادارانی هم که دستگیر نشده بودند از کشور گریختند. اعضای باقیمانده در خارج از ایران به مائوئیسم بینالملل که شامل راه درخشان پرو و حزب کمونیستهای انقلابی آمریکا نیز میشد، پیوستند و در دهه 80، حزب کمونیست ایران (مارکسیست-لنینیست-مائوئیست) را تأسیس کردند که تا به امروز فعال است. این سازمان در سالهای مختلفی نشریه حقیقت را منتشر میکرد و امروز نیز حزب کمونیست ایران (مارکسیست-لنینیست-مائوئیست)، به انتشار این نشریه ادامه میدهد.
ارتش آزادیبخش ایران آرا
پس از پیروزی انقلاب اسلامی سرویسهای اطلاعاتی غرب که در میان عناصر نظامی ورشکسته رژیم موجودی جاهطلب تر از حسین منوچهر که نام خود را به بهرام آریانا تغییر داده بود، نمیشناختند؛ با وعیدهای فراوان دال بر سقوط قریبالوقوع جمهوری اسلامی ایران، به سراغ او رفتند. آریانا با یک میلیون دلار اعتباری که سرشاپور ریپورتر در اختیار او گذارد، در رأس یکی از نخستین گروهکهای سلطنتطلبی قرار گرفت که خرابکاری مسلحانه را در مرزهای شمال غربی ایران هدف قرار داده بود. آریانا نخست با حمایت رژیم عراق مرکز فعالیت خود را در شهریار ولی عراق (جنوب شرقی کرکوک) قرار داد و بههمراه افرادی چون سردار جاف، دکتر حسن جاف و سروان مختاری برای آموزش نظامی ضد انقلابیون اردوگاهی تأسیس کرد.
در پی تجاوز نظامی رژیم عراق به ایران، آریانا توانست از طریق سرویسهای جاسوسی آمریکا و انگلیس حمایت دولت ترکیه را جلب کند و مرکز گروه خود را در شهر مرزی وان قرار دهد و این در حالی بود که نخستوزیر ترکیه در دی1360 رسماً حضور ضد انقلابیون مسلح ایرانی را در خاک ترکیه تکذیب کرد! بدینسان، گروهک «ارتش آزادیبخش ایران آرا» با حضور قریب به 300 نفر از وابستگان امنیتی و نظامی رژیم ساقطشدۀ پهلوی به خرابکاری مسلحانه علیه انقلاب اسلامی ایران پرداخت. در رأس این گروه، آریانا و ارتشبد غلامعلی اویسی و فردی بهنام جمشید حسنی (کارشناس حقوق از دانشکده تهران) قرار داشتند و توسط محمود فروغی (پسر ذکاء الملک فروغی) ارتباط آنان با رضا پهلوی تأمین میشد و افرادی چون دکتر خلیلیان، دکتر معین زاده، مهندس افزارمنش (استاد سابق دانشگاه) و آرش اسپهبدی (آرشیتکت) و فریبا روانبخش (مسئول سازمان جوانان ناسیونالیست) در این رابطه فعال بودند.
آریانا با حمایت سازمان های جاسوسی غرب دست به چند عملیات كوچك و محدود زد كه از جمله این اقدامات بمبگذاری در یكی از كوچههای دهكده نوفل لوشاتو محل اقامت حضرت امام خمینی(6) در پاریس و سرقت ناوچه تبرزین در ایام جنگ تحمیلی عراق بود.
ماجرای ربودن ناوچه تبرزین از این قرار بود كه در زمان شاه دولت ایران ساخت 12 ناوچه تندرو را به دولت فرانسه سفارش داد كه چهار فروند آن در زمان شاه تحویل شده بود. پس از پیروزی انقلاب دولت آمریكا تلاش كرد تا از تحویل بقیه این ناوچه ها به ایران جلوگیری كند؛ اما چون دولت ایران پول آنها را داده بود، دولت فرانسه مجبور شد بقیه آنها را نیز تحویل بدهد. در روز تحویل ناوچه گروهی از افراد وابسته به ارتشبد آریانا به یكی از این ناوچه ها بهنام تبرزین حمله كردند و آن را به سمت مراكش بردند و تقاضای سوخت و غذا كردند. اما چون مراکش با درخواست آنها موافقت نکرد، به فرانسه برگشتند و با درخواست پناهندگی سیاسی، خود را تسلیم دولت فرانسه كردند و بلافاصله آزاد شدند.
آریانا سپس به انتشار اعلامیه هایی دست زد و از مردم خواست تا به او بپیوندند. وی سپس به تركیه آمد و از محل كمك های مالی سازمان سیا یك كاخ اشرافی اجاره كرد تا مبارزه علیه جمهوری اسلامی را رهبری كند و در این اقدام تعدادی از وابستگان امنیتی و نظامی رژیم پهلوی به او پیوسته بودند. این افراد پس از مدتی اقامت در تركیه وقتی خبردار شدند كه اشرف پهلوی مبلغ پنجاه هزار دلار به ارتشبد آریانا داده است، او را برای گرفتن حقوق عقب افتاده خود تحت فشار قرار دادند اما پولی در كار نبود. زیرا همسر جوان آریانا كه ثریا عصار نام داشت، كلیه پول های اهدایی سازمان سیا و اشرف پهلوی را برداشته و همراه معشوقهاش كه رشیدی نام داشت، از تركیه گریخته بود. بر اساس اسناد و مدارك موجود، آریانا تنها از سازمان سیا مبلغ ده میلیون دلار دریافت كرده بود.
پس از چندی میان آریانا و اویسی اختلاف پدید شد. با دریافت هشت میلیون دلار وجه از سرویسهای اطلاعاتی غرب، در هتل بزرگ آنکارا میان ژنرالها و همسرانشان بر سر تقسیم پول فوق اختلاف در گرفت و به نزاع آنان انجامید! بدینسان، آخرین تلاش بقایای ژنرالهای رژیم پهلوی در کارزار رقابتها و نزاع های شدید بر سر تقسیم واپسین میراث رژیم در سال 1362 به رکود کامل کشیده شد. پس از این ماجرا ارتشبد بهرام آریانا افسرده و در حالی كه تعادل روانی اش را از دست داده بود، به اروپا بازگشت و در سال 1364 در تنهایی جان داد.
گروه مهدویت
در خرداد1377، گروهی در تهران با سوءاستفاده از هیئتهای مذهبی و با القای این موضوع که میخواهند شرایط را برای ظهور امام زمان(f) فراهم کنند فعالیتهای تبلیغی خود را شروع کردند. رهبر گروه، شخصی بهنام سیدمحمد حسینی میلانی بود که توانست با ایجاد تشکیلاتی محدود به بخشی از اهداف خودبرسد. غلامرضا عاملی که سرپرستی یکی از هیئتهای مذهبی در منطقه دولتآباد تهران را داشت، رابطه بیشتری با میلانی برقرار کرد و این مسئله، زمینهای برای گشایش باب مراوده بین میلانی و این هیئت شد.
باند مهدویت خود را از عوامل اصلی برقراری شرایط مناسب برای ظهور میدانست. طبیعی بود که در جهت نیل به این مقصود نیز تلاشهای فراوانی را انجام داد. جوانانی که احساسات مذهبی آنان توسط میلانی تحریک شده بود، آمادگی خود را برای اجرای هر حکمی اعلام کردند و برای اینکه در اجرای دستور میلانی موفق باشند، اقداماتی از جمله خلع سلاح ده پایگاه بسیج و تهیه دهها فقره سلاح و جمعآوری مهمات و مواد منفجره و وسایل ساخت بمب را انجام دادند. علاوه بر این، دو اقدام تروریستی ناموفق علیه علمای اهل سنت در مناطق سنینشین ایران صورت گرفت. مضاف بر اینکه در راستای ترویج بغض و کینه بین اعضا دربارۀ مخالفان حقانیت خاندان اهل بیت(:) برای بهدستگرفتن زمام امور جامعه اسلامی، دستور تخریب مقبره یکی از رهبران فکری آنان صادر شد که این اقدام تروریستی نیز ناموفق بود. در بازرسیهای انجام شده، نیز کروکی محل سکونت بیش از ده نفر از افراد و مسئولان و روحانیون نزد آنان کشف شد. در گفتهها و اظهارات اعضای گروه، بعد از دستگیری آمده بود که اینان قصد داشتند، عوامل و مسببانی را که باعث تأخیر در ظهور حضرت ولیعصر میشوند، از بین ببرند تا هرچه زودتر زمینه برای فرج بقیهالله فراهم آید.
زمانی کار گروه ـ تحت نظر میلانی ـ اوج گرفت که بنا به دلایلی نامعلوم، حکم ترور علی رازینی، دادستان وقت دادگستری تهران توسط وی صادر شد و هوادارانش برای اجرای این دستور، در دی1377 دست به اقدام زدند که نتیجه این تلاش، ترور نافرجام حجتالاسلاموالمسلمین علی رازینی و مجروح شدن 4 نفر از همراهان او و نیز شهادت شخصی بهنام انصار عزتی قرهلو شد که بهصورت تصادفی از محل حادثه میگذشت. از این پس بود که مأموران امنیتی، سعی فراوانی برای شناسایی عوامل ترور انجام داده و سرانجام موفق به کشف آن شدند.
ده نفر از پنجاه متهم این پرونده به زندان محکوم شدند. میلانی و عاملی نیز به اعدام محکوم شدند؛ اما بعدها مشمول عفو قرار گرفتند. میلانی بهعلت بیماری قلبی تحت عمل جراحی قرار گرفت و زیر عمل درگذشت. عاملی هم از زندان مرخصی گرفت و دیگر بازنگشت.
رهروان فرقان
گروهک فرقان به سرکردگی جوانی بهنام اکبر گودرزی در سالهای 1356 و 1357 تشکیل میشود. گروه فرقان از اردیبهشت 1358 موج ترورهای خود را آغاز میکند و نهایتاً طی عملیاتی در 18دی1358 عناصر اصلی فرقان از جمله اکبر گودرزی رهبر این گروهک دستگیر و در 3خرداد1359 بههمراه جمعی دیگر از اعضای فرقان اعدام شد. پس از اعدام گودرزی فرقان شماره 25 نشریه را به گودرزی اختصاص داد و با چاپ تصویری از وی در ذیل عکس، عبارت: «مجاهد تشیع مظلوم، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه اکبر گودرزی!» را درج نمود. فرقان پیش از این پس از شهید اول، شهید ثانی و شهید ثالث؛ مجید شریف واقفی را شهید چهارم و شریعتی را شهید پنجم نامیده بود.
محمد متحدی مسئول شاخۀ نظامی فرقان بود که در دستگیریهای اولیه در اردیبهشت 1358 دستگیر میشود اما با معرفی خود بهعنوان یک فرد عادی و با توجه به اینکه هنوز اعضای اصلی فرقان دستگیر نشده بودند آزاد میشود. او یک بار دیگر در آبان همان سال دستگیر میشود اما خود را مهدی سیفی معرفی میکند و پس از حدود یک ماه که در بازداشت بهسر میبرد لوله شوفاژ زیر پنجره را کج میکند و با بریدن میلۀ پنجره فرار میکند.
متحدی پس از اعدام گودرزی با جمعکردن اعضای باقیماندۀ فرقان تشکیلات رهروان فرقان را راهاندازی میکند. رهروان فرقان که به نوعی همان تشکیلات تبریز فرقان بودند با هدف انتقام خون بهاصطلاح شهدای فرقان به تهران میآیند و ترور آیتالله ربانی شیرازی، آیتالله موسوی اردبیلی، حجتالاسلام عبدالمجید معادیخواه از حکام شرع دادگاه فرقان و آیتالله خامنهای را در دستور کار قرار میدهند. ترورهایی که بیش از آنکه جنبۀ سیاسی یا ایدئولوژیک داشته باشد، جنبۀ انتقامگیری از نظام و ابراز وجود و حیات فرقان در عرصه را دارد. آیتالله ربانی شیرازی در 8 فروردین1360 در شیراز هدف گلوله قرار میگیرد؛ ولی بهشهادت نمیرسد. پس از آن چندینبار برای ترور آیتالله موسوی اردبیلی و حجتالاسلام معادیخواه اقدام میکنند، اما موفق نمیشوند. هر بار یا بمبی که در مسیر کار گذاشته بودند عمل نمیکرد یا مسیر خودروی حامل شخصیت عوض میشد. ناموفقبودن ترور بهشیوه بمبگذاری در مسیر عبور شخصیتها و بالابودن ریسک ترور بهشیوه سوار بر موتور، رهروان فرقان را بهسمت ایدۀ جدید استفاده از ضبط صوت بمبگذاریشده میبرد.
رهروان فرقان قصد داشتند با این شیوه ابتدا آیتالله موسوی اردبیلی را در جلسۀ تفسیر قرآن که شبهای جمعه برگزار میشد ترور کنند، با سفر ایشان به مشهد و لغو مراسم آن هفته تصمیمشان را عوض میکنند. آخرین نفر لیست ترور رهروان فرقان کسی نبود جز آیتالله سیدعلی خامنهای.
پس از عملیات 6تیر1360 که موجب زخمیشدن آیتالله خامنهای شد، نیروهای دادستانی انقلاب توانستند سرنخ هایی از رهروان فرقان را در مشهد بیابند و در شهریور1360 محمد متحدی و مسعود تقیزاده دستگیر شدند. دادگاه انقلاب تهران بهریاست آیتالله محمدی گیلانی در نهایت تقیزاده را بهجرم بهشهادت رساندن آیتالله قاضی طباطبایی، «تولید انفجار به قصد بهشهادترساندن مجاهد فیالله حجتالاسلام والمسلمین آقای سید علی خامنهای رئیسجمهور محبوب جمهوری اسلام دامت شوکته که متأسفانه منجر به آسیب دیدن معظمله شد» و ترور ناموفق آیتالله ربانی شیرازی و اقدام به انفجار به قصد شهادت آیتالله موسوی اردبیلی و طرح ترور حجتالاسلام معادیخواه و سید اسدالله لاجوردی؛ بهعنوان «باغی محارب و مفسد» شناخته و به اعدام محکوم میکند. تقیزاده و متحدی در 8 بهمن 1360 در نمازجمعۀ تبریز (قتلگاه آیتالله شهید قاضی طباطبایی) به دار مجازات آویخته میشوند.
باند سید مهدی هاشمی
مهدی هاشمی از جمله افرادی بود که پیش از انقلاب به اتهام معاونت در قتل آیتالله شمسآبادی دستگیر و در فروردین1355 محکوم شده بود. او پس از پیروزی انقلاب از زندان آزاد و به مناصب مهمی از جمله مسئولیت نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اشتغال داشت. او با پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد و مدتی بهعنوان مسئول واحد روابط عمومی و عضو شورای عالی فرماندهی سپاه فعالیت کرد. هاشمی که از پیش از انقلاب همراه با محمد منتظری با گروههای مسلح در لبنان و لیبی ارتباط داشت، چندی بعد مسئولیت واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را برعهده گرفت و تا انحلال این واحد به فعالیت در این سمت ادامه داد. وی با تشکیل یک گروه مسلح در ذیل عنوانهای دولتی خود، به اقدامات تروریستی و تبلیغی علیه نظام اسلامی مشغول بود. از جمله در اعترافات خود به اقدامات تروریستی زیر اذعان دارد:
دستور قتل جهان سلطان و مهدیزاده؛
دستور قتل شمسآبادی؛
دستور قتل صفرزاده؛
دستور قتل مهندس بحرینیان؛
دستور اختفای مقادیر زیادی اسلحه و مهمات و مواد منفجره؛
تحریک سپاه لنجان و سپاههای خمینی شهر، درچه و مبارکه به وحدت و ایستادن در مقابل سپاه اصفهان؛
دستور قتل عباسقلی حشمت و دو فرزندش؛
انحلال سازمان نصر و درگیری و آدمکشی در آن؛
اتهام قتل شمسآبادی؛
اتهام قتل ربانی املشی؛
تشکیل اتهام خانه تیمی؛
بهدنبال کشف خانه تیمی اعضای باند مهدی هاشمی در آن خانه 49 قلم اجناس غیرقانونی از قبیل اسلحه، مواد منفجره، پودر سرطانزا و اسناد جعلی وجود داشت. سرانجام با پیگیری وزارت اطلاعات و دستور قاطع حضرت امام خمینی مبنیبر برخورد با این تشکیلات تروریستی، مهدی هاشمی و اعضای باند وی، سرانجام در سال 1365 دستگیر و تعدادی از جمله خود سیدمهدی هاشمی به اعدام محکوم شد. از این باند پس از اعدام رهبر آن حیاتی در عرصه اجتماع باقی نماند.