23مهرماه سالروز شهادت چهارمین شهید محراب، آیتالله اشرفی اصفهانی است كه در راه بازگشت از نماز جمعهی كرمانشاه به دست منافقین به شهادت رسید. «شهید عزیز محراب این جمعهی ما ... در جبههی دفاع از حق از جمله اشخاصی بود كه مایهی دلگرمی جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْه» بود. و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد كرد.»1
در كرمانشاه هستیم. حجتالاسلاموالمسلمین حسین اشرفی اصفهانی، فرزند ارشد چهارمین شهید محراب، ما را به منزل پدری دعوت میكند تا خاطراتی از مراودات رهبر معظم انقلاب و شهید آیتالله اشرفی اصفهانی را مرور كنیم.
نخستین آشنایی
هنگامی كه آیتالله بروجردی مرحوم پدر ما را به كرمانشاه فرستادند، حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای در مشهد بودند. آن موقع من در سفری به همراه مرحوم پدرم به منزل یكی از علمای بزرگ مشهد رفتیم. دههی محرم بود و چند نفر آنجا منبر میرفتند؛ از جمله آقای طبسی و رهبر معظم انقلاب. مرحوم پدر ما پای منبر ایشان نشستند و بعد به من گفتند این آقای «آسید علی آقا» عجب منبریِ خوبی است. آن موقع پدر ما در كرمانشاه، نمایندهی آیتالله بروجردی بودند و آقا را ندیده بودند. بعد از اینكه منبر تمام شد، آقا تشریف آوردند نزد پدر ما و از آن موقع ارتباط پدر ما و مقام معظم رهبری شروع شد. این ماجرا حدوداً به 45 سال پیش بازمیگردد.
هجرت به كرمانشاه به امر آیتاللهالعظمی بروجردی
شهید اشرفی اصفهانی به امر مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و برای ادارهی حوزهی علمیهای كه مرحوم آقای بروجردی در كرمانشاه ساخته بودند، از قم به این شهر اعزام شدند. در آن هنگام بنده در مدرسهی فیضیه قریب به 19 سال بود كه با پدرم در حجرهای زندگی میكردیم و والده و اخوان و همشیرههای من در اصفهان بودند. در واقع مرحوم پدر از نظر مالی قدرت پرداخت اجاره نداشتند كه بتوانند خانواده را در قم سكونت بدهند.
عكس: دیدار هنگام ورود رهبر انقلاب به كرمانشاه؛ فرودگاه شهید اشرفی اصفهانی
البته مرحوم پدر تمایل داشتند كه در قم بمانند اما آیتالله بروجردی به پدر فرمودند كه من اگر استاد و مرجع تو هستم، میگویم وظیفه داری كه بروی. مرحوم والد ما آمدند حجره و گفتند ما باید به كرمانشاه برویم و بدون اینكه با مادرمان در اصفهان صحبت كنند، آمادهی حركت شدند.
با یك اتوبوس كه 24 روحانی برجسته از قم در آن حاضر بودند، به سمت كرمانشاه حركت كردیم. خطیب مشهور مرحوم آقای فلسفی هم در این جمع بودند. وقتی به كرمانشاه رسیدیم، مثل وضعیت حكومت نظامی خیابانها را بسته بودند و نیروهای نظامی با تجهیزات در خیابان بودند. مردم هم كه مقلد آقای بروجردی بودند و به ایشان علاقهی بسیار زیادی داشتند، برای استقبال از ما كنار خیابانها ایستاده بودند و صلوات میفرستادند.
آمدیم و در حوزهی علمیه مستقر شدیم. مرحوم والد ما ظهرها و شبها در این محل نماز جماعت میخواندند. قریب سی سال ایشان در این مسجد و مدرسه نماز خواندند. حتی آن جمعهای كه ایشان شهید شدند، شب قبلش در مسجد نمازشان را خواندند و ظهر فردا بعد از اقامهی نماز جمعه به شهادت رسیدند.
سرِ راه كربلا، میآییم كرمانشاه
شهید محراب مقید بودند كه از افراد سرشناس و افرادی كه به حضرت امام رحمهالله ارادت داشتند برای تبلیغ دعوت نمایند. لذا شخصیتهایی همچون آقای فلسفی، آیتالله جنتی، آیتالله یزدی، آیتالله گرامی، مرحوم كافی و مرحوم طالقانی به دعوت مرحوم پدر به كرمانشاه میآمدند و منبر میرفتند. به همین دلیل مرحوم پدر از آیتالله خامنهای دعوت كردند تا برای سخنرانی و تبلیغ به كرمانشاه بیایند.
ایشان ابتدا از این دعوت استقبال كردند، اما بعدها چون فعالیتهای ایشان در مشهد زیاد بود و جلسات زیادی هم داشتند و كمكم مبارزات ایشان علیه رژیم ستمشاهی هم شدت گرفت، به همین خاطر به مرحوم پدر پیغام دادند كه فعلاً از آمدن به كرمانشاه معذورند. پس از انقلاب هم كه رفت و آمد خانوادگی برقرار شد، وقتی والد ما برای آمدن به كرمانشاه از ایشان دعوت كردند، گفتند من گرفتارم و انشاءالله زمانی كه خواستیم برویم كربلا، سر راه میآییم كرمانشاه.
شما آقای خامنهای هستید؟
هنگامی كه رهبر انقلاب، نمایندهی امام خمینی رضواناللهعلیه در جبهههای جنگ بودند، دو بار به منزل ما آمدند. در یكی از این دیدارها آقا چون با لباس نظامی و كلاه مخصوص بودند، پدرمان ابتدا ایشان را نشناختند. اما پس از چند لحظه مرحوم ابوی پرسیده بودند شما آقای خامنهای هستید؟ آقا هم پاسخ میدهند بله و برای دیدن شما آمدهام. بعد كه ایشان داخل منزل آمده بودند، والدهی ما برایشان چای آوردند. والده تعریف میكردند كه مرحوم پدر به دلیل كهولت سن، با دستانی لرزان یك چای و یك بسته گز جلوی آقا گذاشتند كه بعدها نیز حضرت آقا به این خاطره اشاره كردند.
یك رأی دارم كه آن را به شما میدهم
مرحوم پدر ما در سال 1360 وقتی متوجه شدند كه قرار است آیتالله خامنهای كاندیدای رئیسجمهور شوند، به ایشان زنگ زدند و فرمودند كه من شنیدم شما قصد دارید برای ریاستجمهوری كاندیدا شوید و خواستم تصریح كنم كه شما وظیفه دارید در انتخابات ریاستجمهوری شركت كنید و ما هم با تمام وجود حمایت میكنیم. ایشان به مردم هم سفارش میكردند كه شما به نمایندهی امام رضواناللهعلیه و نائب بر حق او رأی بدهید. میگفتند رأی به ایشان رأی به اسلام و قرآن است. این عین جملات ایشان است كه به صورت كتاب هم چاپ شده است. بر همین اساس رأی آقا در كرمانشاه بعد از تهران از دیگر شهرها بالاتر بود.
در روز انتخابات وقتی بعد از خطبههای نمازجمعه صندوقهای رأی را آماده كردند، ایشان گفتند میخواهم به كسی رأی بدهم كه وارث پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و ائمه علیهمالسلام است و من با تمام وجود از او حمایت خواهم كرد. ایشان گفت من شخصاً یك رأی دارم و رأی خودم را به حجتالاسلاموالمسلمین سید علی خامنهای خواهم داد و بعد همهی مردم صلوات فرستادند.
پیش از اعلام نتایج همان انتخابات هم آقای اشرفی اصفهانی فرمودند كه قطعاً آقای خامنهای نفر اول خواهد شد و در این موضوع شك نكنید. شب كه تلویزیون اعلام كرد ایشان بیشترین رأی را آوردهاند، شهید محراب رو به ما فرمودند: ماشین را آماده كنید؛ من میخواهم به تهران بروم و از نزدیك تبریك بگویم. ما این پیرمرد 80 ساله را با ماشین به تهران بردیم. به دفتر حضرت آقا كه رسیدیم، چون به ایشان گفته بودند كه آقای اشرفی از كرمانشاه آمدهاند و میخواهند حضوری به شما تبریك بگویند، آقا از دفترشان بیرون آمده بودند و دم در ایستاده بودند. من و اخوی هم همراه پدر بودیم. خلاصه آقا آمدند و دست حاجآقا را گرفتند و از پای پلهها ایشان را به داخل دفتر بردند. ایشان به مرحوم پدر ما فرمودند: حاجآقا من راضی نبودم از كرمانشاه به اینجا بیایید. شهید محراب در جواب آقا فرمودند: من میخواستم بیایم و با شما دست بیعت بدهم كه اگر من رأی به شما دادهام، كأنّه به رسولالله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم رأی دادهام.
پدر میگفتند: كسی كه بعد از امام به درد اسلام میخورد، این سید بزرگوار است. كسی كه سینهاش را سپر میكند، همین سید بزرگوار است. من باید از كسی حمایت كنم كه تا لحظهی آخر به درد اسلام بخورد و در مقابل كفر جهانی سینه سپر كند و هیچكس بهتر از آقای خامنهای چنین شایستگی را ندارد. این بیان شهید محراب است.
پینوشت:
1. پیام امام خمینی رحمهالله در تجلیل از شخصیت شهید محراب آقای اشرفی اصفهانی- 1361/7/23