رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار 19 دی ماه با مردم قم، در بخشی از سخنانشان به راهبرد دشمن در کتمان حوادث و رویدادهای بزرگ و به تعبیر ایشان ایامالله اشاره کردند. ایشان این ایام همچون 22 بهمن، 19 دی، 9 دی، تشییع شهید سلیمانی و... را مشعلهایی در برابر ملت ایران خواندند که جریان باطل به دنبال خاموش کردن آنها هستند. ایشان در پایان سخنانشان نیز به اهمیت جهاد تبیین برای چندمین بار اشاره فرمودند و علاج بیاثر کردن تبلیغات جبهه باطل را تبیین حقایق به زبانهای مختلف و در قالبهای متنوع و گوناگون دانستند. چنانچه سخنان دیروز ایشان را در کنار گلایه معظمله مبنی بر کم گفتنها از حوادث و رخدادها، در دیدار با خانواده شهدای حادثه تروریستی حرم شاهچراغ قرار دهیم، نتیجه بیعملی در برابر دستگاه تبلیغاتی دشمن روشن میشود و در نهایت به آنجایی میرسیم که ایشان در 14 خرداد 1396 فرمودند که انفعال در برابر پروپاگاندای دشمن سبب میشود جای شهید و جلاد عوض شود.
اما چرا پاسداشت ایامالله و حوادث برزگ انقلاب ضروری است؟
پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57، سرآغاز تحولات اساسی در تاریخ ایران بود. اساسا انقلاب اسلامی، نه تنها تحولی بنیادین در ایران بلکه دگرگونی اساسی در تحولات جهانی و معادلات حاکم بر دنیای آن روز بود و از همین رو بود که تضعیف آن و در نهایت ساقط کردن آن هدف اصلی قدرتهای آن روز جهان بود که البته این هدف همچنان نیز بر روی میز آنها قرار دارد. از همین رو بود که هر گونه ابزاری را برای نیل به این هدف در خدمت گرفتند و از جمله آنها ابزار ننگین تروریسم بود.
سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب و به ویژه دهۀ 60 آبستن سختترین حوادث تروریستی در کشور بود. از کردستان تا سیستانوبلوچستان و از خوزستان تا ترکمنصحرا حوداث تروریستی را به خود دید که تا آن برهه نه تنها در ایران بلکه در دنیا سابقه نداشت. ترورهای کور، بمبگذاری، عملیاتهای انتحاری، همه و همه روشهایی بود که هر روزه، بارها توسط گروهکهای تروریستی و در راس آنها گروهک منافقین مورد استفاده قرار میگرفت و افراد بسیاری را اعم از زن و مرد و کودک تا عالیترین مقامات کشور را قربانی میکرد.
در این میان برخی از رخدادهای تروریستی جایگاه ویژهای در سپهر تاریخ پس از انقلاب دارد. بمبگذاری عامل نفوذی گروهک منافقین در دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 که منجر به شهادت شهید بهشتی و 72 تن از یاران انقلاب شد و دو ماه پس از آن در 8 شهریور، بمبگذاری در دفتر نخستوزیری و شهادت شهیدان رجایی و باهنر از جمله رخدادهای تروریستی است که در تقویم کشور ثبت شده است. در کنار اینها جنایات بیشمار دیگری نیز وجود دارد و خیانتهای گستردهای که توسط گروهکها و بازهم سردمدار آنها گروهک منافقین اتفاق افتاده است؛ همچون همراهی این گروهک با رژیم بعث عراق در جنگ هشت ساله که اوج خیانتشان را در حمله گسترده نظامی به کشور پس از پایان جنگ نشان دادند ولیکن در تنگه مرصاد در 5 مرداد 67 در کمینگاه سربازان اسلام گرفتار شدند.
این وقایع و تاریخها برای بسیاری از نسل اولیها و دومیهای انقلاب آشنا است؛ اما برای بسیاری نسلهای پس از آن کمتر بازگو شده است و چنانچه برای همان نسل اول و دوم نیز بازخوانی نشود به تدریج از حافظهها پاک خواهد شد که متاسفانه این همان اتفاقی بود که در دهۀ 70 و 80 اتفاق افتاد و سبب شد که گروهک بدنام منافقین با استفاده از این غفلت فرصت را برای تجدید قوا و تغییر چهره مناسب ببینند و امروز در قامت دروغین یک جریان مخالف سیاسی (اپوزیسیون) رخنمایی کند.
این تجربه تلخ نشان داد که نگفتنها سبب جری شدن قاتلانی میشود که دستشان تا مرفق به خون 17000 ایرانی آغشته است. مبدعان عملیاتهای انتحاری و اسلاف داعش، امروز داعیهدار آزادیخواهی و به ارمغان آوردن دموکراسی برای ملت ایران هستند. قاتلان فاطمه طالقانی 3 ساله که او را زنده در آتش سوزاندند، امروز منادی شعار آزادیخواهی زنان هستند.
اگر باز هم از دیروز این تروریستها نگوییم آنها همچنان در پوستین میش مخفی میشوند و ذهنها را میدرند. اگر امروز از توحش داعش نگوییم دیر زمانی نیست که قاتلان پدر و مادر و برادر آرتین در جایگاه مظلوم باشند و آرتین در جایگاه ظالم!
تاریخ پیوسته در حال تکرار شدن است. اگر رخدادهای تاریخی بازگو نشود و اگر از آنها عبرت گرفته نشود، تمام تاریخ یک ملت به کجراهه میرود.