گناه شوهرم ایستادن پای آرمانهای انقلاب بود

Hoseyni Familyبنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور) در راستای رسالت خود مبنی بر پیگیری وضیعت خانواده شهدای مظلوم ترور اقدام به ایجاد واحد سرگذشت پژوهی کرده است. این واحد، با بازدید منظم از خانواده محترم شهدا در فضایی عاطفی به جمع‌آوری خاطرات خانواده شهید از نحوه زندگی، کار و چرایی شهادت شهید می‌پردازد. این هفته میهمان خانواده شهید «سید قاسم حسینی» بودیم:

شهید سید قاسم حسینی در سال 1333 چشم به جهان گشود و پس از اتمام تحصیلات در شرکت زاگرس تهران مشغول بکار شد و پس از مدتی به استخدام کارخانه ناسیونال، قسمت تراشکاری در آمد.
شهید حسینی در دوران انقلاب با آگاهی دادن به کارگران نقش مهمی در تجمعات کارگری داشته و شخصاً نیز فعالیت خستگی ناپذیری در تظاهرات و جریان انقلاب داشت.
پس از انقلاب به علت صداقت و امانتداری در کارهایش به عنوان نماینده کارگران در کارخانه انتخاب می شود .
در تاریخ 25 شهریور 1360 در حالی که سوار بر خودرو کارخانه ناسیونال بود، از ناحیه 3 تروریست وابسته به گروهک منافقین به رگبار بسته می شود و به شهادت می رسد و راننده نیز مجروح می گردد.

حاشیه نگاری تیم سرگذشت پژوهی بنیاد هابیلیان از دیدار با خانواده شهید سید قاسم حسینی:

هوا تاریک شده بود. قرارمان ساعت5:30 بود.آدرس را پیدانمی کردیم کلی پیاده و سواره رفتیم تا بالاخره آنچه باید یافتیم.

وارد منزلشان شدیم. پسر شهید به استقبالمان آمد و همسر شهید هم بعد او. خانه شان سیاه پوش بود؛ عزادار پسر فاطمه(س)... غم شهادت اهل بیت به دلمان نشست.

داشتیم خودمان را آماده صحبت می کردیم.حاج خانم شروع کرد:

« وقتی قاسم شهید شد 2تا بچه داشتیم. دخترم 3 ساله بود و پسرم 9 ماهه.

Ghasem Hoseyniقبل ازدواجمون برای کار رفته بود تهران. تو شرکت زاگرس کار می کرد اما وقتی ازدواج کردیم اومد مشهد و وارد شرکت ناسیونال شد. زندگی تو مشهد برامون بهتر بود به خانواده هامون نزدیک تر بودیم. قاسم آقا خودش بچه دوغ آباد محولات بود. سال 1333 به دنیا اومده بود.حدودا پنجم دبستان بود که برای درس خوندن میاد مشهد. کنار درس کار هم می کرد. شاگرد خیاطی بود. بعد چند سال می ره تهران. بیشتر فعالیت های زمان انقلابش برمی گرده به شرکت زاگرس و کارگرهایی که باهاش همکار بودن. تا جایی که می تونست به همه بصیرت می داد و اطرافیانشو برای رفتن به راهپیمایی ها تشویق می کرد.

وقتی اومدیم مشهد فعالیت هاش کم نشد که هیچ، بیشتر هم شد. خیلی به کار و مشکلات کارگرها رسیدگی می کرد، مواظب بود کسی در حقشون ظلم نکنه مخصوصا در حق اونایی که مستمند ترن. چند بار برای سرکشی از کارگرهایی که از طرف انجمن اسلامی شرکت رفته بودن جبهه رفت منطقه. بازدیدهاش حدودا 15 روزه بود.

ظهر روز قبل از شهادتش اومد خونه. عصر هم هیچ جا نرفت! برام خیلی عجیب بود! اون روز بچه ها کلی ذوق زدن، بالاخره بعد مدت ها داشتن با باباشون بازی می کردن.

فردای اون روز، وقتی می خواست بره سرکار پسرمو بغل کردم و تا در حیاط دنبالش رفتم. بهش گفتم: قاسم آقا امروزم زود بیا خونه. ببین دیروز بچه ها چه ذوقی کردن. . بهم گفت: « رفتن به دست خود، برگشتن به دست خدا.» سوار سرویس شد. هنوز توی خونه نرفته بودم. قاسم هنوز زیاد دور نشده بود. جلوی چشمام به رگبار بستنشون و فرار کردن.

همسایه ها ریختن بیرون. خیلی شوکه شده بودم. بچه رو دادم به یکی از همسایه ها و دویدم سمت قاسم. در ماشین باز بود و قاسم غرق خون روی زمین افتاده بود. صدای راننده شون می اومد که همش می گفت: « من طوریم نشده، برین سراغ آقای حسینی.» قاسم شهید شده بود. من مونده بودم و 2تا بچه یتیم.

نمی دونم به این بچه ها رحمشون نیومد؟! مگر شوهرم چه گناهی داشت؟ مگر چکار کرده بود؟ جز این بود که پای آرمان ها و انقلاب مونده بود؟»


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان