نماز شب یادگار مادرش بود

Pishbin Familyحاشیه نگاری تیم سرگذشت پژوهی بنیاد هابیلیان از دیدار با خانواده شهید سیدمحمود پیش بین:

هنوز زنگ در را نزده ، در باز شد. همسر شهید در را باز کرد و باخنده گفت:« منتظرتون بودم. از پشت پنجره نگاهتون می کردم.» به سمت پذیرایی راهنمایی مان کرد. گوشه ای نشستیم حاج خانم هم کنارمان نشست. در مورد کارمان توضیحات بیشتری دادیم و دل سپردیم به صحبت های حاجیه خانم خراشاد.

«سید محمود سال1317 به دنیا اومد. بچه قوچان بود. پدرش نانوا بود. مرد زحمت کشی بود. مادرش هم زن با ایمان و با تقوایی بود.نماز شب یادگاری مادرش به سید محمود بود. هیچ وقت نماز شبش ترک نشد.

خواهراش میگفتن محمود خیلی بچه بازیگوشی بود، حسابی شیطنت می کرد؛ با این حال اگه بهش کاری می سپردیم به خوبی انجامش می داد. تا کلاس ششم درس خوند و مدتی هم با پدرش توی مغازه نانوایی کار کرد. بخاطر درس کار رو رها کرد و رفت تهران به امید اینکه اونجا بتونه ادامه تحصیل بده؛ ولی مسائل اقتصادی خیلی اذیتش کرد.

یکی از آشناهاشون که تهران زندگی می کرد بهش پیشنهاد داد که استخدام ارتش بشه. محمود هم قبول کرد و ارتشی شد.اون زمان هنوز انقلاب نشده بود و ارتش، ارتش شاه بود. این مسائل محمود رو اذیت می کرد اما مجبور بود سکوت کنه.

خانواده من مشهد زندگی می کردن. ما اصلا خانواده آقا محمود رو نمی شناختیم. شوهرخاله اش که از دوستان پدرم بود معرف ما بود برای ازدواج. مجلس خیلی ساده ای گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگی خودمون. چون آقا محمود ارتشی بود باید هر چند سال از شهری به شهر دیگه می رفتیم. اولین جایی که ما رو فرستادن شیرگاه مازندران بود. خونه ما توی پادگان بود. شوهرم یک شبانه روز کامل سرکار بود و یک شبانه روز خونه. من اونجا خیلی تنها بودم. بعد از اون شهرهای دیگه هم رفتیم مثل شیراز، گرگان، تهران و... .

الان شش تا بچه دارم که هر کدومشون تو یک شهر به دنیا اومدن. وضعیت زندگیمون خونه به دوشی بود تا اینکه ساکن تهران شدیم. اونجا خارج از پادگان زندگی میکردیم و تقریبا میشه گفت شده بودیم مثل بقیه مردم. اوایل انقلاب بود. حاج آقا می رفت مجالس سخنرانی. چند دفعه منم خواستم همراهش برم اما گفت:«وظیفه شما تربیت بچه هاست. بچه سالم تحویل مملکت دادن مهم تره.»

وقتی انقلاب به اوج خودش رسید برای انجام ماموریت فرستادنش مشهد. شش ماه مشهد بود. از فعالیت های اون دورانش اصلا اطلاعی ندارم. خودش هم هیچ وقت صحبتی نمی کرد.

زمانی که تهران زندگی می کردیم خونمون همیشه پر از مهمون بود. اقوام از شهرهای مختلف می اومدن. آقا محمود واقعا مهمان نواز بود. همیشه می گفت :«مبادا چیزی کم بذاری، یا اینکه به خاطر خستگی ترش رویی کنی.» خودش هم کمک می کرد.

به درس و تربیت بچه ها خیلی اهمیت می داد. اول سال تحصیلی بهشون می گفت:«اگه درس می خونین برم مدرسه ثبت نامتون کنم؛ اما اگه درس نمی خونین از همین الان برین دنبال یک کار که دو روز دیگه به دردتون بخوره.» پسرها اگه خطایی می کردن باباشون حتما باهاشون برخورد می کرد.

Pishbinحاج آقا بازنشست شد و ساکن مشهد شدیم. کار آقا محمود شده بود حرم رفتن و مجلس سخنرانی و هیئت رفتن. زندگی مون خیلی معمولی می گذشت.

روز تاسوعا بود، سال 1373. می خواستیم باهم بریم هیئت برای مراسم عزاداری. گفت :«شما نیا. وسیله گیرمون نمیاد و خیابونا هم که شلوغه، اذیت میشی.» منم رفتم خونه مادرم. شب خبر داد که ماشین گیرش نیومده و نمیتونه بیاد. بعد عزاداری عاشورا میاد خونه.

روز عاشورا بود. کمی از ظهر گذشت. برادرم اومد خونه مادرم و سراغ آقا محمود رو گرفت و گفت حرم بمب گذاری شده. اصلا باورم نمی شد بمب رو داخل حرم گذاشته باشن. مرقد مطهر امام رضا(ع) از مقدسات ماست. فکر می کردم اطراف حرم بمب گذاری شده. تا شب منتظر آقا محمود بودم اما خبری نشد. نگران نبودم! حتی فکرشم نمی کردم محمود شهید شده باشه. اخبار، حادثه حرم رو نشون می داد. خادم ها در حال تمیز کردن خون ها بودن. یک دفعه چشمم به یک شال سبز افتاد که گوشه ای بود. به خاله ام که کنارم نشسته بود گفتم:«این شال آقا محموده.» خاله جان گفت:«زبونتو گاز بگیر.» دیگه نگران شدم. هنوز خبری از محمود نبود.

با برادرم تمام بیمارستان هایی که میشد بریم، سر زدیم اما خبری نبود. یکی از پسر عموهای شوهرم خادم حرم بود. رفتم سراغش و در مورد آقا محمود پرسیدم و گفتم: «خونه نیومده. همه بیمارستان ها رو گشتیم اما پیداش نکردیم.» گفت:«شما برین خونه اگه خبری شد بهتون میگم.»

پسرعموش رفته بود معراج شهدا و اونجا پیداش کرده بود. به برادرم خبر داد و...

روز بعد من رو بردن معراج شهدا. آروم آروم متوجه شدم چه خبره. به برادرم گفتم: «اگه آقا محمود شهید شده باشه جواب بچه ها رو چی بدم؟ چطور زندگی کنم؟» برادرم گفت: «مثل بقیه خانواده های شهدا.»

الان نوزده ساله من دارم مثل بقیه خانواده های شهدا زندگی میکنم.

یاد واقعه حرم باید همیشه زنده نگه داشته بشه. همه باید جنایت منافق ها رو بدونن. من بعد از ترور حرم منافق ها رو شناختم. این ها ضربه خورده انقلابن. شهادت شوهرم به کنار؛ به مقدسات ما توهین شده. چرا به حرم امام رضا(ع) هتک حرمت کردن؟ اون روز عاشورا بود و مردم بیگناه زائر امام شون بودن. چرا با عزادار های امام حسین(ع) این کار رو کردن؟


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

جدیدترین مطالب

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

سعید کریمی از مجروحان حمله تروریستی راسک و چابهار عیادت کرد

وضعیت مجروحان حمله تروریستی چابهار و راسک

محمود عباس‌زاده مشکینی عضو کمیسیون امنیت ملی

ورود کمیسیون امنیت ملی به حمله تروریستی راسک و چابهار

معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور:

عناصر تروریستی راسک و چابهار ملیت غیر ایرانی دارند

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان