به دنبال ضربه به بخش اجتماعی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در روز ۱۲اردیبهشت۱۳۶۱ و قطع ارتباط لایهی ترور از لایهی فرماندهی، یکی از عناصر مهم سازمان به نام «حسین شیخالحکما» با نامهای مستعار فرشید، کیوان و قدرت، فردی بود که پیش از ضربهی ۱۲ اردیبهشت، فرماندهی نظامی منطقهی شرق تهران را به عهده داشت؛ لیکن در پی کشته شدن مسئولان بالا دست شیخالحکما در این ضربه، ارتباط وی با سازمان قطع شد.
شیخالحکما در روز ۶ خرداد ۱۳۶۱ دستگیر شد و در اعترافات خود پرده از عملیاتهای تروریستی مهمی برداشت. برخی از این عملیاتهای نافرجام عبارت بودند از: انفجار در وزارت دادگستری جهت ترور آیتالله ربانی املشی، انفجار در محراب نماز جمعهی تهران و انفجار جلسهی ستاد نیروی هوایی که همگی این موارد به خاطر فروپاشی بخش اجتماعی ناتمام رها شد.
مهمترین عملیات ناتمام بخش اجتماعی سازمان اما طرحی موسوم به « طرح گلآباد » بود که شامل انفجار در حسینیهی جماران، ترور حضرت امام خمینی (ره) و ترور آیتالله سیدهاشم رسولی محلاتی، رئیس دفتر امام بود. اعترافات دو نفر از عناصر زیر دست شیخالحکما به نامهای علیاکبر ابراهیمی و حسین حسینی شیرازی نیز جای شکی نمیگذارد که عملیات ترور امام خمینی از منافقین در مرحلهی اجرایی شدن قرار داشت.
در ادامه «رمز عبور» برای نخستین بار بخشهایی از اعترافات اعضای سازمان مجاهدین خلق دربارهی طرح گلآباد را منتشر میکند.
- اعترافات علیاکبر ابراهیمی مورخ 1361/3/11:
نخستین بار که طرح گلآباد به گوش من رسید، در صحبتی که بین حامد و مسئولم در این رابطه شد و من به صورت کلی در جریان وضعیت طرح مزبور به این صورت قرار گرفتم که عملی قرار است در منطقهی جماران صورت بگیرد و از آن به بعد مستقیماً بدون این که در جریانش باشم، یوسف با حامد جداگانه در رابطه با این مسئله صحبت میکردند که بعدها حتی مسئول یوسف هم برای راهاندازی کار مربوطه با حامد نشست میگذاشت.
در نتیجه با توجه به اهمیت قضیه و رعایت اصل حداقل اطلاعات مرا در کم و کیف مسائل مربوطه قرارم نداده تا این که بعد از فروردین ۶۱ (تاریخش یادم نیست) اطلاعیهای مبنی بر انفجار سه بمب در منطقهی جماران از طرف گروهان مقاومت حسین ذوالفقاری انتشار پیدا کرد که در فلان تاریخ در نیمههای شب در سه نقطه (که در اطلاعیهی مذکور مشخص کرده بود) که مشخص شده بود سه مرکز بوده٬ ولی از کم و کیف این عمل اصلاً خبر نداشتم؛ تا این که بعداً مشخص شد یکی از هستههای حامد به نام ماشاءالله هم در این رابطه بود.
در مورد این قضیه از خود حامد میتوانید جریانش را بپرسید و احتمالاً شاید قدرت هم در جریان چگونگی طرح و شناسایی و عمل در منطقهی جماران باشد، ولی بعد از اجرای چنین عملی باز هم یوسف با حامد مطرح کرده بود که دوباره میخواهند در منطقهی مزبور دست به عمل بزنند. قرار شد طرح و شناسایی و عمل در منطقه مزبور را داده تا بتوانیم روی طرحهای مختلف کار کنیم.
در این مورد طرحهایی که باید رویش کار میشد اعم از انجام عمل روی نقاط و افراد مشخص در منطقه یا انجام یک سری عملیات ایذایی یا انجام عمل روی حسینیه جمارانت بود که در مورد هر کدام طرحهایی داده شده و روی آن داشت کار میشد که بعد از ۱۲ اردیبهشت و کشته شدن مسئولم (یوسف) قضیه مزبور توسط مسئول جدیدم یعنی قدرت [حسین شیخالحکماء] پیگیری میشد. مسئلهای که داشتم، اوایل مساسئلهی حمل مهمات لازم به منطقه بود. قرار شد بعد از اینکه شناسایی و طرح در رابطه با هر عملی با شناسایی از قبل مکانهایی بتوان به شیوههای خاص خودش٬ آنها را حل کرد.
اما در رابطه با طرحهایی که میخواست رویش کار شود، یکی در مورد ماشینهای مربوط به مقامات بود که نزد امام میآمدند که عملاً هیچ طرحی در این رابطه داده نشد. در مورد طرحهای نظامی ایذایی بمبگذاری در مناطق مختلف که عملاً به علت این که ارتباطمان با مسئلوان قبلی قطع شده بود٬ روی آن انرژی نتوانستیم بگذاریم. فقط مسئلهای که بود٬ طرز عمل روی خود حسینیه و حول و حوش آن بود که آن هم به دو فرم می خواست عمل شود:
یکی طرز انجام عمل ازر یک نقطه که اشراف بر حسینیه داشته باشد و بتوان از آن نقطه با ژ۳ روی آن کار کرد؛ چون قدرت [شیخ الحکماء] مطرح کرده بود که تنها سلاح ممکن و قابل دسترس ما میباشد که علاوه بر قدرت آتش بالایش به راحتی قابل حمل و نقل میباشد. اما مکان مورد نظر میتوانست درخت و تپه یا ساختمانی باشد که مشرف بر حسینیه باشد. در مورد درخت و تپه مسئلهی مورد نظر در تیررس و دید نبودن بود، اما در مورد ساختمان چگونگی مصادره لحظهای [بود به نحوی] که باعث نشود حساسیت مأموران و افرادی که اطراف بودند، برنینگیزد.
در این رابطه حامد معتقد بود که بعد از انجام اولین عمل، منطقه مزبور از نظر حفاظتی خیلی شدیدتر شده و هر گونه رفت و آمد و حمل و نقلی را به صورت دقیق زیر نظر میگیرند و نمیتوان در آنجا مهمات را منتقل کرد. مسئلهی دیگری که حامد مطرح میکرد، آن بود که در دفعهی قبل با این که مسئولان بالاتر توانستند انرژی بگذارند، حداکثر کاری که توانستند انجام دهند، گذاشتن همین سه بمب در سه نقطه مزبور بود و اگز میتوانستند کار بالاتری را انجام دهند، عملاً این کار را میکردند. در صورتی که فقط این عمل را انجام دادند.
مسئلهی دیگری که این فردی که در جریان عمل سابق قرار داشته (ماشاءالله) دیگر آن روحیهی سابق را نداشته و دست و دلش آن طور که باید و شاید کار نمیکند. در ضمن هم زمانی عمل ترور آقای [سیدهاشم] رسولی، پیشنماز قاسمآباد [و رئیس دفتر امام] – که در گزارشات به اسم طرح ترور موسوی به آن اشاره میشد – با انجام عمل در گلآباد مطرح شده بود که آیا این هم زمانی منطقه را حساستر خواهد کرد یا نه.
بعداً تصمیم گرفتیم که طرح مربوط به موسوی را رویش کار کرده و انجام دهیم. ولی در مورد منطقهی گلآباد بعداً کار کنیم. در مورد موسوی [آیتالله رسول محلاتی] اقدامات لازم اعم از حمل و نگهداری مهمات در مسیر عبور نامبرده کار شده و طرح مزبور با تعیین فرد عمل کننده مشخص شد که در وقت مناسب کرا کند. در نتیجهی مسئلهی عمل در منطقه به همان صورت تعیین شده از قبل [دنبال شد] یعنی مشخص کردن منطقهای که بر حسینیهی جماران مسلط باشد.
طرح دیگر امکان نزدیک شدن هر چه بیشتر به حسینیه میباشد که مشخص شد تا ۷ متری آن به راحتی مردم در حال رفت و آمد هستند و نزدیک شدن بقیه بستگی به حساسیت نظامی در این منطقه میباشد، [این] که چگونه بتوان نزدیکتر شد و این نزدیکی تا آنقدر مناسب باشد که حتی فرد بتواند با بستن نارنجک به خودو پرتاب نارنجک باعث شود که عدهای از مراجعه کنندگان مجروح یا کشته شوند. در ضمن در مورد پیدا کردن نطقهی مشرف بر حسینیه [به اجرا در آمدن طرح ترور] بستگی به میزان قدرت ژ۳ از آن نقطه روی مکان مزبور داشته است.
در نتیجه در رابطه با عمل در منطقهی گلآباد طرحهای مطرحشده همانی بود که در بالا اشاره کردم و چون طرحی پیشبینی نشده بود عملاً مهمات به آنجا به هیچ وجه منتقل نشده [بود] و نفرات برای انجام کار هم مانده بود [که] بسته به قدرت و توانی که افراد عمل کنندهی احتیاج داشتند، قرار بود مشخص شود.
گذشته از طرحی که ما داشتیم و مشروحاً به آنها اشاره کردم، یک طرح استفاده از یک هوادار منفعل که هیچ فعالیتی نداشته و با جلیل فامیل میباشد [ هم وجود داشت]. روزی گزارشی مبنی بر استفاده از ماکت هواپیما برای انجام عمل روی منطقه ی جماران با طرحهای پیشنهادی مختلف اعم از تهیهی لوازمات و تدارکات مربوطه همراه با چگونگی آوردن آنها را داده بود.
طرح غیر قابل عملی از نظر ما تلقی میشد و با قدرت، مسئولم هم این طرح را پیشنهاد کردم که او هم نظر مرا داشت که هیچ قابل استفاده نبوده و ما توانایی انجام این کار را نداریم. در ضمن همان قدر میدانم که فردی که این طرح را داده، دانشآموز یا حداکثر دیپلمه بود و اصلاً پای مهندسی در کار نمیباشد و به اندازهی سر سوزنی وسیله برایش تهیه نشده یا انرژی گذاشته نشد.
- اعترافات حسین حسینی شیرازی مورخ 1361/3/17:
جریان گلآباد مربوط میشود به زمانی که بچهها (تشکیلات) به اصطلاح من را کنار گذاشته بودند و من برای خوابیدن به خانهی ماشاءالله [داداشی] واقع در جمشیدیه در نزدیکی جماران رفته بودم. ماشاءالله آن موقع (بهمن سال ۱۳۶۰) فردی معتاد و برادرش نیر هروئینی بود. به ما خط داده بودند که دههی فجر را از خانه بیرون نیاییم. بعد مسئول قدیر [علی اکبر ابراهیمی] یک نامه برای من فرستاد که من میخواهم تو را ببینم، ولی چون جایی جور نشده، صبر کن بعد از دههی فجر.
بعد از کشته شدن موسی و کشته شدن و دستگیر شدن افراد زیادی، یوسف دوباره یک قرار قطع و یک نامه برای من فرستاد که ما برنامههای زیادی برای ۲۲ بهمن داستیم، ولی به دلیل کشته شدن موسی آنها به هم خورد و سرانجام یوسف، من را در فروردین (عید) چشم بسته به خانهی فردی به نام مستعار جلیل برد و البته ۳ ساعت راجع به مسئلهی من و علت کنار گذاشتن من صحبت کرد.
بعد گفت جایی که تو میخوابی و آن فردی که آنجاست، به عنوان یک نفوذی حساب میشود. اگر عملیات سازمان مثل دفتر حزب حدود ۳ سال طول میکشید، امروز سازمان تودهای شده و ما باید از این معتادها که با رژیم مخالف هستند استفاده کنیم و الی آخر. کلاً هدف یوسف از این صحبتها این بود که من را شارژکند و بگوید کار تو خیلی مهم است.
بعد گفت ما به تو کسی را نمیدهیم و این مهمترین کار تو است و هر چه هم بخواهی به تو میدهیم، پول، مکان؛ یعنی میخواست به من انگیزه هم بدهد و ادامه داد تو برای داداشی اسم مستعار بگذار تا فکر کند کسی است و روی خودش حساب کند و ماشاءالله انتخاب شود، بعد به او بگویم تو فردی هستی که تاریخ روی تو حساب میکند. بعد گفت آیا این ماشاءالله به خانهی شخصیت مهم با حتی امام نزدیکی یا رفت و آمد دارد یا نه.
بعد از حرفهایی که او زد من جا خوردم، ولی او سریع کار توضیحی بهترین میکرد که به اصطلاح به من انگیزه بدهد. بعد از آن تماس من و ماشاءالله مثل یک آدم تشکیلاتی شده بود. البته از طرف من که حتماً باید هفتهای یکی دو بار به او سر میزدم و غیر مستقیم هم با او خوش و بش میکردم و اگر پولی یا چیزی میخواست، به او بدهم.
اعترافات عاملان عملیات گل آباد
در این رابطه یوسف به من گفت: تو حفاظتت دیگر خیلی مهم است و باید حتماً یک خانه اجاره کنی. من مدتی گشتم ولی جای اجارهای پیدا نکردم. او گفت: عیبی ندارد، تو به هتل برو و آدرس چند هتل را داد. هر چه میگفتم: بابا! اینجا چه جایی است، اینجا من زندانیام و غیره، غذایش هم خوب نیست، ولی زیر بار نمیرفتند و میگفتند: عیبی ندارد، تو به هتل برو.
باید بگویم این یوسف خیلی خوش زبان بود و به قول معروف ما را از سوراخ بیرون میکشید. بعد که از خبرهای من دید چیز زیادی در نیامد، گفت: من میخواهم ماشاءالله را ببینم و یک روز من و ماشاءالله را به خانهی فردی به نام سعید برد. سپس کروکی محل را از روی نقشه در آورد و ریزکاریهایش را از ماشاءالله پرسید. مهم قضیه اینجایش است که طرحها را گفت:
اولین طرح گفت میخواهیم در یک ماشین ۸ – ۷ کیلو بمب بگذاریم و آن را با یک نفر که حاضر باشد جان خود را بدهد، رانندکی کرده و خود را به دیوار خانهی یک نفر بزند. آیا همچنین خانهای دارید که بتوان نزدیک شد؟ بعد گفت: آیا اصلاً ماشین میتوان به آن منطقه برد یا نه؟ یعنی کارت میخواهند یا نه؟ بعد اضافه کرد اگر کارت هم بخواهند، میتوانیم درست کنیم [جعل] و ما توان این کارها را داریم.
کلاً حالت ماشاءالله در آن جلسه گرفته بود. این هم به دلیل ناآشنایی او از این نوع نشست و برخاست بود؛ مثلاً حدود یک ساعت بعد از نشست گفت من خوابم میآید، ولی یوسف به من گفت: چون این آدم تیپ معمولی است، به او اجازه میدهیم کمی بخوابد.
بعد یوسف یک طرح دیگر پیشنهاد کرد و گفت از چه کانالی یا از چه جهتی میتوان وارد جماران شد که اصلاً مسئلهای نداشته باشد و ما بتوانیم چند نیرو وارد آنجا کنیم. ماشاءالله گفت در قسمت شمال کوهها همه منطقهی نظامی است و یک بار هم که من برای کندن سبزی از کوه رفته بودم، دو ساعت من را دستگیر کردند. راههای دیگر هم که همهی آنها مسدود است و ماشین را به دقت بازرسی میکنند.
بعد یوسف گفت: خب بچههای ما تیپ پاسدار درست میکنند و کارت هم درست میکنیم و با لباس پاسداری وارد منطقه میشویم. بعد آنجا یا به پاسداران حمله میکنیم یا اگر امکان داشت به طور تهاجمی وارد خانهی امام یا خانهی شخص دیگری میشویم. بعد ماشاءالله اصلاً هاج و واج مانده بود و گفت: این چیزها غیر ممکن است. یوسف گفت: در همان حالت تهاجمی میتوانیم به افرادمان بمب ببندیم که به هر کس خوردند منفجر شوند. بعد یوسف باز مقداری صحبت انگیزهای کرد و از موضع بالا کمی شوخی خنده هم کرد و شب خارج شدیم.
چند روز بعد یوسف به من گفت: چون این جریان فقط جنبهی سیاسی دارد، یعنی اگر یک ترقه هم بترکد، در همهی خبرگزاریها خواهند گفت در نزدیکی خانهی امام بمب منفجر شده، نشان میدهد مجاهدین هنوز خیلی قدرت دارند و مسعد رجوی هم سخنرانی میکند، همهی خبرنگاران با او مصاحبه میکنند و ترازوی سیاسی به نفع ما سنگینی میکند.
بعد گفت: طرح ما به طور ریز این است که هم میخواهیم یک ضربه به نفرات رژیم بزنیم و هم یک ضربهی سیاسی. بنابراین چند بمب صوتی میگذاریم و از یک طرف ۳ نفر از شاخهی نظامی که جانبی هستند میآیند و وقتی که بمبها ترکید و هم پاسداران بیرون آمدند، ما با آنها زد و خورد میکنیم. بعد رفت یک چیز شیشهای آورد و گفت این بمب ترنجی است و معلوم شد این چیزی است که خود بچهها ساختهاند. (لیوانی شکل)
بعد میگفت تو طرح را به ماشاءالله نگو، ولی برو با او کار توضیحی کن و چند روز بعد یوسف من را باز از طریق قدیر [علیاکبر ابراهیمی] خواست و گفت: ملاتها آماده است و از شاخهی نظامی هم بچهها شب میآیند اینجا. در این بین یوسف مرتب برای من کار توضیحی انگیزهای میکرد و مرتب مسئله من را برای من توضیح میداد و هی میگفت نترس، انقلاب ما پیروز میشود، ما هستیم که باید این انقلاب را بعداً بچرخانیم. بعد ماشاءالله را با تلفن آورد سر قرار و سپس به خانه آورد، ولی هنگام شب یک نفر آمد و به او خبر داد که خانهی تیمی آن بچهها را گرفتند [ضربهی ۱۲ اردیبهشت] و آن بچهها شهید شدند. بنابراین عملیات را فقط در سطح بمب صوتی اجرا کنید. بعد یوسف و او خیلی حرف زدند. یوسف میگفت چرا؟ این خیلی کم است و غیره. بعد قرار شد که در همان سطح انجام شود.
یوسف صبح روز بعد یک تاکسی آورد و ملاتها را به محل محل کرده و یک قرص سیانور هم به ماشاءالله دادیم و گفت: [زمان عمل] این بمبها سه ساعتی است و شب بگذارید تا کسی شما را نبیند. بیچاره ماشاءالله هاج و واج مانده بود. میگفت: من نمیتوانم، آمادگی ندارم و غیره. به هر حال با هر نوع توضیح و غیره که میشد و با غم زیادی، ماشاءالله به نظر من مجبور به این کار شد. این نکته را شدیداً تأکید [کنم] که یوسف مرتب به من و او میگفت: نام تو و ماشاءالله در تاریخ میماند. شما خیلی کار بزرگی میکنید و غیره. این در مقابل پیشنهاد ما مبنی بر انجام کار توسط همان شاخههای نظامی گفته میشد.
به هر حال این کارها تمام شد و همان طور که گفتم قبلاً ملاتها عمل نکرد و هیچ خبری هم نشد. البته یوسف میگفت: ماشاءالله مشکوک است چون ملاتها منفجر نشده، در حالی که همان کس اینها را ساخته که چندین سال سابقه دارد. البته یوسف یک اعلامیه هم داد و گفت: این اعلامیهی سازمان است. البته چون ما کار را میدانستیم از گرفتن آن امتناع کردیم، ولی او گفت: شما کار بزرگی کردید و ...
جریان [طرح شناسایی آقای رسولی محلاتی] از آنجا شروع شد که داداشی [ماشاءالله] یک روز به من گفت: یک نفر از بچههای امامزاده قاسم میگوید پیشنماز محل خیلی راحت از اینجا رفت و آمد میکند. این مسئله به عنوان خبر به بالا رد شد و آنها به من گفتند: چقدر این خبر دقیق است و خودت با آن بچه محل صحبت کن.
من از او جریان را پرسیدم و او گفت: بله، پیشنماز آقای موسوی این طور و آن طور. (یعنی از مسجد شبها به خانه میرود که یک پاسدار دارد) رفت و آمد میکند و ادامه داد چون ما مرتب ۲۴ ساعته در آن محل علاف هستیم، من اغلب شبها خودم دیدهام.
وقتی این مطالب را برای بالاتر گفتیم، آنها سه عدد [سلاح] شامل یک نارنجک، یک ترنج و یک بمب کوچک دادند و گفتند اینها را به نزدیکترین محل کار انتقال بده. بعد از این کار قرار شد یک نفر از شاخهی نظامی بیاید و خودش طرح فرار و چگونه زدن سوژه را انجام دهد؛ ولی بعد از این که شاخهی نظامی [منظور بخش اجتماعی است که اقدامات اجرایی تروریستی کار ویژه اصلی آن تعریف شده بود] ضربه خورد؛ آنها گفتند خودتان اگر توانستید انجام دهید.
البته معلوم بود که ما پیچیدگی انجام طرح بزرگ را نداشتیم. وقتی من به مرتضی گفتم: تو خودت این کار را بکن، وی یکه خورد و گفت: من این کار را نمیتوانم بکنم. من تا به حال این کاره نبودهام و واقعاً بیچاره داشت گریهاش میگرفت. این شده بود که مسئله روی هوا مانده بود و قرار بود که دوباره از شاخهی نظامی فرد یا افرادی برای کار بیایند.
عملیات بمبگذاری نبود، بلکه پرتاب بمب بود یا نارنجک و بعد هم فرار کردن از خیابان پایین امامزاده. زمان عملیات هم شب باید میبود و شخصی انجام دهند. آن هم که مشخص نشد و قبل از این که آن فرد مشخص شود، الحمدلله همه چیز آن لو رفت و همه ما دستگیر شدیم و ملاتها راهم که (...) دقیقاً آوردیم.
ویژه نامه رمز عبور؛ منافقین بدون سانسور