گفتوگوی یادآور با حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر ناطق نوری:
اولین کتابی که از گروه فرقان توسط اخوی بزرگم مرحوم شهید عباس آقا به دستم آمد، جزوه تفسیر سوره فرقان بود که وجه تسمیه این گروه هم از همین کتاب گرفته شده بود.
من این کتاب را نزد مرحوم مطهری بردم و ایشان هم به من فرمود:» هر چه از اینها گیرتان آمد، برای من بیاور. «اکبر گودرزی به اعتبار آشنایی با دوستان اخوی شهید ما، گاهی به مغازه ایشان میآمد و جزوههایی از گروهشان به اخوی میداد و من از این طریق درباره آنها اطلاعاتی را به دست آوردم.
به این ترتیب با این نوشتهها آشنا شدم و بعد هم برای مرحوم مطهری میبردم.
یادم هست که روزی به منزلشان در چهارراه قنات رفتم و به ایشان گفتم:» حاج آقا! شأن شما بالاتر از این حرف هاست که وقتتان را صرف مطالعه لاطائلات این پسرک کنید. «ایشان جواب بسیار جالبی داد و فرمود:» فلانی! جوانهایی که این کتابها را میخوانند نمیدانند یک بچهای به نام اکبر گودرزی این را نوشته، آنها تحت تأثیر این ادبیات و تفسیرهای کذایی و پرجاذبه قرار میگیرند، بنابراین من باید پاسخ اینها را بدهم تا جوانها از انحراف مصون بمانند. شأن روحانیت و ما در این است که جوانها را حفظ کنیم و جلوی هر چیزی را که موجب انحراف آنها میشود بگیریم.
آیا قبل از انقلاب با گودرزی برخوردی داشتید؟
قبلاً به این نکته اشاره کنم که گودرزی در اوایل تحصیل رفته بود مدرسه آقای مجتهدی. یکی از خصوصیات مرحوم آقای مجتهدی رحمه الله علیه این بود که میگفت طلبه نباید بدچهره باشد. طلبه باید جذاب و خوش چهره باشد، ایشان میفرمود:» وقتی گودرزی پیش من آمد به چهرهاش نگاه کردم، دیدم تیره است، گذشته از آن با حرفهای انحرافی مانع از درس خواندن طلبهها میشود، این بود که عذرش را خواستم. «
این تعبیر را داشت که چهره فلانی نورانی است، چهره آن یکی تیره است. ما در میان طلبههای آنجا آدمهای سبزه زیاد داشتیم و قطعاً منظور آقای مجتهدی پوست تیره و روشن نبود، بلکه معنویت افراد بود که در چهره آنها بروز دارد. ما در صفات مؤمن هم داریم که آنها» سیمای صالحین «را دارند، به هر حال ایشان در چهرهشناسی تبحر عجیب و غریبی داشتند.
در پاسخ به شما باید بگویم که من در جریان سخنرانیها و منابرم، گاهی به اعضا و سمپاتهای فرقان بر میخوردم. من در سال ۵۶ در ماهشهر با اسم مستعار محقق تهرانی منبر میرفتم، چون ممنوع المنبر بودم. تغییر نام دادم و یک ماه محرم در مسجد رفیعی ماهشهر در یک اتاق زندگی میکردم!
جوانهای شهر به همان اتاق مسجد میآمدند و با من بحث میکردند و من دیدم اینها خیلی از نظر فکری منحرفند. آنها در گفتارشان علیه مرحوم علامه طباطبایی هتاکانه حرف میزدند، علیه مرحوم مطهری هتاکانه حرف میزدند! فهمیدم که اینها تحت تأثیر نوشتههای گودرزی و از گروه فرقان هستند، یا حداقل سمپات بودند.
اشاره کردید به حساسیت استاد مطهری در مورد فرقانیها، مسلماً ایشان نسبت به هر چیزی که اندیشه دینی را منحرف میساخت، حساس بود و به صراحت موضع گیری میکرد. عکس العمل فرقانیها در برابر ایشان چگونه بود؟ آیا آنها هم حساسیت متقابل داشتند و واکنش نشان میدادند؟
به شدت! البته با آقای مطهری فقط همین یک گروه مخالف نبودند، ایشان در آن دوره و هم زمان در سه جبهه میجنگید. یک عده گروههایی بودند که به بهانه ولایت با انقلاب و مبارزه کاری نداشتند و ما اسمشان را گذاشته بودیم «ولویون» ! اینها سخت مخالف امام و انقلاب بودند و به بهانه دفاع از ولایت و اهل بیت (ع) معرفی و با امام و انقلاب مخالفت میکردند.
یادم هست یک دهه در مسجد سقاباشی در خیابان ایران منبر میرفتم و در پایان هر منبر به جوانها یکی از کتابهای مرحوم مطهری را توصیه میکردم که مطالعه کنند. یک شب کتاب جاذبه و دافعه علی (ع) را معرفی کردم که واقعاً مغز ولایت است!
داشتم از منبر پایین میآمدم که امام جماعت آنجا که حالا از دنیا رفته و خدا رحمتش کند، به من گفت: «چرا در اینجا اسم مطهری را بردی؟ کتاب حجاب او را خواندهای؟ شما قبول داری که در حجاب وجه و کفین مستثنی است؟ «گفتم:» به فتوای بسیاری از مراجع بله و ایشان هم در پایان کتاب گفته هر کسی از مرجع خودش پیروی کند.»
فردای آن شب دو تا کتاب را با خودم بردم، یکی منهاج الصالحین مرحوم آقای خوئی، یکی هم عروه الوثقی با حاشیه امام و همه علما. گفتم:» شما مقلد چه کسی هستید؟ اگر مقلد آقای خوئی هستید در باب نکاح، مسئله چهارم فتوای ایشان را راجع به وجه و کفین بخوانید.» خلاصه دعوا شد.
جوانی از طرفداران او جلو آمد، او گفت: «شما اسم مطهری را در اینجا بردید.» من برای اینکه طرف خیلی خوب متوجه منظورم بشود، روی«ع» تکیه کردم و غلیظ گفتم: «بعله!» گفت: «شما با اسم بردن از این (...) سنی، نورانیت مسجد ما را از بین بردید!»
اینها گروهی بودند که اعتقاد داشتند باید جشن کتاب سوزان بگیریم و کتابهای مرحوم مطهری و مرحوم علامه طباطبایی را بسوزانیم! ملاحظه کنید که برخی تا چه حد نسبت به آقای مطهری کینه داشتند.
عده دیگری درست مقابل اینها مخالف مرحوم مطهری بودند و آنها روشنفکران غرب زده بودند. طرفداران مرحوم شریعتی در زمره این جریان بودند، چون مرحوم مطهری به آرای او هم نقد داشت و مخالفت میکرد.
بیشترین حساسیت مرحوم شهید مطهری در یکی دو سال منتهی به پیروزی انقلاب، متوجه تفاسیر مارکسیستی از قرآن بود. عدهای در بعضی از مساجد تهران تفاسیر مارکسیستی از قرآن ارائه میکردند و گودرزی و برخی از دوستانش هم پای منبر آنها مینشستند. چه شد که فرقانیها در برخورد فیزیکی با مرحوم مهری از بقیه جلوتر افتادند؟
من بعدها در دادگاه فرقان، از یکی از اینها سؤال کردم که شما از کجا به اینجا رسیدید؟ او گفت:«ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را میخواندیم، بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او تفسیر میگوید و رفتیم به مسجد جوستان در خیابان نیاوران قدیم! بعد از مدتی دیدیم یک کسی انقلابیتر از او آمده و از او روشنفکرتر است و او شریعتی است، رفتیم دنبال او. بعد دیدیم یکی انقلابیتر از همه اینها آمده و روشنفکرتر از همه اینهاست و او اکبر گودرزی است!»
مسیر را ملاحظه میکنید، مجاهدین خلق هم بیشتر بچهها را از همین طریق گول میزدند، هم در زندان و هم در بیرون از زندان، آنها هم تفسیرهای تفنگی میکردند. یادم هست یک روز منزل آقای امامی کاشانی جزوهای از مجاهدین را دیدم که موضوع آن تفسیر سوره حمد بود. در یکی از صفحات آن در مورد نماز گفته بودند: «حمد را در اریتره میخوانیم (آن روزها آنجا یکی از مراکز انقلاب بود) سوره را در فیلیپین میخوانیم، سجده را در فلسطین به جا میآوریم، تشهد را در فلان کشور، سلام را در ایران و قس علیهذا!»
در آن مقطع نمازی که از آن همه کشورها در میآمد، آن هم به این شکل، برای یک جوان خیلی جاذبه داشت. خلاصه از هر آیهای ۷، ۸، ۱۰ تا تفنگ و نارنجک و این چیزها در میآوردند، این شیوه سبب شد که اینها تحریک بشوند و در نهایت به چنین نقطهای برسند.
فصل مهم گفتگوی ما با جنابعالی پرسش از چند و چون قضاوت در دادگاه فرقان، توسط شماست. با عنایت به تشکیکهایی که در یکی دو سال اخیر در این زمینه شده، لطفاً سیر ورودتان را به این پروند شرح دهید و بفرمایید چقدر آمادگی این کار را داشتید؟
واقعیت این است که شهادت مرحوم مطهری برای ما خیلی گران تمام شد. وقتی خبردار شدیم، با دوستان جلساتی گذاشتیم و حقاً خیلی برایمان سخت بود که نیروهای ارزشمند ما را این طور و به آسانی بزنند. اول انقلاب بود و هر گروهی از هر جایی اقدامی میکرد.
در جلسهای که بعد از شهادت ایشان برگزار شد، به این نتیجه رسیدیم که خوب است بررسی کنیم و ببینیم ریشه این ترورها در کجاست و اصلاً چه کسی و چرا ایشان را ترور کرده است. شاید همه مسئله پیگیری از همین نشستها شروع شد. دوستان جمع شدند و مصمم شدیم این ماجرا را دنبال کنیم.
بیشترین زحمت و مسئولیت به دوش برادرمان آقای حمید نقاشیان بود که بعد از آمدن از قم و باشناختی که از اینها داشت، کار را به دست گرفت و آن را مدیریت کرد. او دوستان را جمع و تشکیلاتی را درست کرد و جلو رفتند. به موازات کار هم مسئولین از جمله آقای هاشمی را در جریان امر قرار میدادیم، اطلاعات خوب و مفیدی جمع آوری شد و رفتیم جلو.
بعدها هم گروهی از مجاهدین انقلاب به همکاری با ما علاقه نشان دادند و حلقه وصل اینها هم آقای هاشمی شدند. پس از مدتی آقایان گفتند باید عملیات انجام بدهیم، که در یک شب به عنایت خداوند ۱۱ خانه تیمی که ۵ تا یا ۸ تای آنها عملیاتی بود، پاک سازی شد. در داخل اکثر آنها فرقانیها بودند، منجمله خود اکبر گودرزی که جزو دستگیر شدهها بود.
بچههای ما در میدان انقلاب خیابان جمالزاده، جایی را گرفته بودند و دنبال او میگشتند و او هم خانهای را در همان نزدیکیها گرفته بود. قبلاً رد او را گرفته بودند و به محل اختفای او اشراف داشتند. جریان گرفتن او هم خیلی جالب بود.
منبع: نشریه یادآور، تابستان، پاییز، زمستان۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، شماره های ۶ و ۷ و ۸.