حکومت عراق، مدتها پیش از تجاوز به ایران و آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله، در فرصتهای گوناگون اهداف اصلی خود را به صراحت تکرار میکرد که عبارت بودند از:
1. واگذاری سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی به اعراب؛
2. حاکمیت بر هر دو نیمه شرقی و غربی اروندرود؛
3. تجزیه خوزستان و ایجاد کشوری با نام جعلی عربستان به مرکزیت اهواز که استانهای بوشهر و هرمزگان را هم شامل میشد.
در این راستا سفیر عراق در لبنان، روز سوم نوامبر 1979، 12آبان1358، یعنی نزدیک به یکسال پیش از آغاز جنگ علیه ایران، در مصاحبهای با روزنامه «النهار»، بهبود روابط با ایران را منوط به شرطهای ذیل کرد:
1. تجدیدنظر در عهدنامه 1975؛
2. اعطای خودمختاری به اقوام ایرانی که با واژه تجزیهطلبانه «ملیتهای»کرد، بلوچ و عرب از آنها یاد میکرد؛
3. خروج نیروهای نظامی ایران از جزیرههای تنب بزرگ، تنب کوچک، ابوموسی و خلیج فارس و واگذاری این منطقه به اعراب.
صدام حسین در 23اسفند1358 با جملاتی رساتر نیات پلیدش را طرح کرد و گفت:
«... مردم ما در عربستان، منظور خوزستان، باید خود را برای اعمال حقوق ملی و میهنی خویش در سرزمین خود آماده کنند و همچنین آماده شوند تا بهعنوان مردمی که دارای ویژگیهای خاصی در طول تاریخ بوده و اکنون نیز آنها را دارا هستند، نقش خود را ایفا کنند. مردم ما در خوزستان تمام شرایط را برای ایجاد کشور خود دارند...»
روزنامـه کویتی«القبس» نیز به نقل از مقامهای حکومت عراق در آوریل1980، فروردین 1359، اعلام داشت:
«عراق قصد حمله گستردهای را به خوزستان دارد که هدف آن، آزادکردن خوزستان، با نام جعلی عربستان، اشغال چاههای نفت، اعلام استقلال آن و تشکیل حکومت موقت است.»
بعدها پس از آغاز جنگ، اعلامیههای شماره یک و هفت ستاد ارتش عراق که هر دوی آنها در روز اول جنگ منتشر شدند، با لحن مشابهی اعلام داشتند:
«ارتش قهرمان ما، جیشنا الباسل، وارد خاک ایرانیان... شده است، تا درسی به«مغ»ها، منظور زرتشتیان، داده و سرزمینهای غصب شده اعراب را آزاد کند!»
اما هنگامی که ستونهای زرهی ارتش عراق، برابر دروازههای خرمشهر با پایداری سرسختانه مردم ایران برخورد کرد، حکومت عراق متوجه این حقیقت شد که ملت ایران به مانند دیگر هنگامههای تاریخ، همیشه برای دفع تجاوز خارجی، اولویت قائل است. مردم خرمشهر با جنگافزارهای اندک و با دست خالی، سیوپنج روز از شهر، محله و خانههای خود، برابر ستونهای زرهی ارتش عراق دفاع کردند. مدافعان خرمشهر با وجودی که از چند سو به محاصره نیروهای دشمن درآمده بودند تا آخرین نفر و تا آخرین نفس دست از دفاع برنداشتند.
مردم آبادان نیز با وجود اینکه از سوی خشکی به محاصره کامل نیروهای عراقی درآمده بودند و شهر زیر آتش مداوم جنگافزارهای سنگین قرار داشت، مردانه از شهر خود دفاع کردند و اجازه ندادند که پای نیروهای متجاوز، به شهر برسد. برابر دروازههای اهواز هم تمام امیدهای واهی سرکردگان حکومت عراق به یأس مبدل شد و در همین حال، فرزندان ایل بختیاری و دیگر عشایر غیور مرزنشین، به محض اینکه از خبر تجاوز نیروهای بیگانه آگاه شدند، جنگافزارهای کهنه پدران را صیقل داده و به مقابله دشمن شتافتند.
توقف ارتش عراق برابر دروازههای آبادان و اهواز و به درازا کشیدن ایستادگی مدافعان خرمشهر، آشکار کرد که برخلاف ادعاهای صدام مبنی بر اینکه«عراق آماده است با زور اختلافهای خود را با ایران حل کند»، غیرت و میهندوستی جوانان ایرانی از فارس، کُرد، لُر، آذری، عرب، مازنی، اصفهانی، خراسانی، بلوچ و... بر زور ظالمانه دشمن پیروز شده است.
طارق عزیز، وزیر خارجه وقت عراق در آغاز هشتمین ماه یورش نظامی عراق به ایران در سخنانی کینهتوزانه و ضدایرانی گفت:«وجود پنج ایران کوچک، بهتر از وجود یک ایران واحد خواهد بود... ما از شورش ملتهای ایران، پشتیبانی کرده و همه سعی خود را متوجه تجزیه ایران خواهیم کرد... .»
در این میان، مسعود رجوی برای ابراز همراهی با دشمن قسمخورده ایرانیان در مصاحبه خود در آذرماه سال1360 با مجله «الوطن العربی» در خیانتی آشکار به تاریخ، فرهنگ و هویت ایرانی، بیشرمانه گفت:«مشکل شطالعرب، منظور اروندرود، ظاهر قضیه است. ... به نظر ما، شطالعرب متعلق به عراق است.»
روز ششم ژانویه 1983، 16دی1361، طارق عزیز، معاون وقت شورای وزیران حکومت عراق، یک کنفرانس مطبوعاتی در شهر پاریس برپا کرد. در پایان این کنفرانس، کتابهایی ضدایرانی که به دستور و هزینه حکومت عراق به چاپ رسیده بود، میان خبرنگاران و دیگر حاضران پخش شد. این کتابها عبارت بودند از:
1. صدامحسین: مناضلان، مفکران و انسانان، نوشته امیر اسکندر؛
2. امارات المحمره، نوشته مصطفی عبدالقادر النجار؛
3. مناقشه عراق ـ ایران، از انتشارات دنیای عرب.
سه روز پس از این یعنی در روز نهم ژانویه1983، 19دی1361، طارق عزیز به دیدار مسعود رجوی رفت. این دیدار که از مدتها پیش با میانجیگری سازمان آزادیبخش فلسطین و شخص یاسر عرفات برنامهریزی شده بود، چهار ساعت به درازا کشید. در پایان دیدار، بیانیه مشترکی به امضای طارق عزیز و مسعود رجوی منتشر شد که در آن آشکارا طرح تجزیه ایران به پنج کشور مورد تأکید قرار گرفت.
انتشار این موافقتنامه که به منزله فشردن دستِ دشمنِ متجاوز و در حالِ جنگ با ایران بود، توفان خشم همه ایرانیان را برانگیخت. بیشتر سازمانها، نشـریات و دیگر وسایل ارتباط جمعی ایرانیان، از این عمل بهعنوان«خیانت» نام بردند و آن را به سختی و تندی، محکوم کردند. جالب است در این میان حتی خیلی از همپیمانان منافقین از جمله بنیصدر و دیگران نیز این عمل را محکوم کردند. رجوی اولین قدم را در پراکندن همپیمانان خود برداشت.
اینگونه بود که حکومت عراق توانست چند ایرانینما را به استخدام خود درآورد که اعتقادی به تمامیت ارضی ایران نداشتند و حاضر بودند برای دستیابی به قدرت، «سعی خود را متوجه تجزیه ایران» کنند. بنابراین، سازمان مجاهدین در ازای دریافت پولهای نفتی عربی با زیر پا گذاشتن هرگونه شرافت ملی و غیرت ایرانی با خیانتی آشکار، جزایر سهگانه ایرانی را متعلق به امارات معرفی مینماید!
منافقین در راستای اقدامات ضدایرانی خود برای خوشایند دشمنان تاریخی ایران، در بسیاری از موارد، خلیجفارس را هم با نام جعلی به کار میبرد و در اقدامی همیشگی و در همه نقشههای ایران مورد استفاده از جمله آرم سازمانی خود دریای مازندران و خلیجفارس را از نقشه ایران حذف میکند تا در راستای خوشایند نمودن دشمنان ایرانزمین، مالکیت ایران بر آنها و جزایر و بنادر آن مورد تردید قرار گیرد.
در جریان فتنه سال 1384 در خوزستان نیز گروهک تروریستی منافقین از اغتشاشات در شهرهای این استان حمایت و به دنبال تشدید آنها بود.
در تیرماه سال 1391 نیز مریم رجوی در تجمع این گروه تروریستی در ویلپنت پاریس، از تروریستهای تجزیهطلب که پس از اعمال جنایتکارانه بازداشت شده بودند، حمایت کرد و بار دیگر به تحریک جوانان عرب خوزستان پرداخت و گفت:
«هدف اعدامهای بیوقفه، همچون اعدام چهار تن از فرزندان دلير هموطنان خوزستانی ما در هفته گذشته، مرعوب کردن شماست.»
در یک اقدام هماهنگ دیگر، منافقین به همراه گروههای تجزیهطلب خوزستان در خارج از کشور، به حمایت از افراد بازداشت شده تروریست وهابی پرداخته و با صدور بیانیهای، اعلام کرد:
«دژخيمان در زندان دزفول يک زندانی سياسی را تحت شکنجههای وحشيانه قرار دادند و به قتل تهديد کردند. غلامعباس ساکی که نزديک به ۸سال است در زندانهای رژيم بهسر میبرد، اخيراً توسط رژيم تحت شکنجه و آزار و اذيتهای بيشتری قرار گرفته تا به اعترافهای مورد نظر تن دهد. اين زندانی سياسی که از سال 13۸۲ در اسارت رژيم قرار دارد، در سوريه دستگير شد و توسط ديکتاتوری بشار اسد به رژيم آخوندی مسترد گرديد. وی دوران اسارت خود را تاکنون در سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوين و زندان اهواز سپری کرده و اکنون در زندان دزفول به سر میبرد.»
متعاقباً منافقین در تاریخ ۲۵مرداد۱۳۹۱، ۱۵اوت۲۰۱۲، به انگیزه تشنجآفرینی و حمایت از جریان وهابی تکفیری به بهانه مجازات چند تن از تروریستها، اطلاعیهای را صادر و به حضور وهابیت در استان اشاره و خواستار مداخله مراجع بینالمللی در این مسأله میشود:
«موج سرکوب و بازداشت جمعی هموطنان عرب در خوزستان. زندانی سیاسی علیرضا غبیشاوی، ٣۷ساله، از هموطنان عرب در اهواز روز ۱۷مردادماه، در زیر شکنجه جان باخت. پیش از این غیبان عبیداوی از حمیدیه، محمد چلداوی از اهواز، رضا مغامسی از دزفول، محمد کعبی از شوش و ناصر آلبوشوکه از اهواز در زیر شکنجه جان باخته بودند.
علیرضا غبیشاوی به خاطر دوستی با شماری از زندانیان سیاسی که ماه گذشته به اعدام محکوم شدهاند، بازداشت شده بود. روز ۱۸تیرماه به ۵ زندانی سیاسی به نامهای مهندس محمدعلی عموری، مهندس هادی راشدی، هاشم شعبانی، دبیر و دانشجوی فوقلیسانس علومسیاسی و دو برادر به نامهای جابر و مختار آلبوشوکه اطلاع داده شد که به اتهام «محاربه» به مجازات اعدام محکوم شدهاند.
روز ۲۹خردادماه نیز چهار زندانی سیاسی دیگر از هموطنان عرب در اهواز، شامل سه برادر به نامهای عبدالرحمن، عباس و جمشید حیدری و یک زندانی دیگر به نام علی شریفی اعدام شدند. آنها در تظاهرات مردم اهواز در فرودین ماه13۹۰ دستگیر شده بودند. در ادامه این موج سرکوب، در روز ۱۶مرداد حدود ۲۰ تن از اهالی اهل تسنن خوزستان بازداشت شدند. مقاومت ایران عموم مراجع بینالمللی و ارگانهای مدافع حقوقبشر، بهویژه گزارشگر ویژه حقوقبشر در ایران و گزارشگران دستگیریهای خودسرانه، شکنجه و اعدام را به اقدامی عاجل و لازمالاجرا برای نجات زندانیان سیاسی به ویژه در خوزستان فرا میخواند!»