چندی پیش در خبرها آماری از تعداد شهروندان ایرانی که به درجات مختلفی از مشکلات و اختلالات روانی مبتلا هستند منتشر شد. این آمار نشان میدهد حدود 24% ایرانیها دچار مشکلات خفیف تا حاد روانی هستند.
البته ایران تنها کشور منظقه یا جهان نیست که چنین آماری ارائه میدهد. کشورهای دیگر دنیا و حتی نهادهای بین المللی و مراکز پژوهشی و دانشگاهی نیز هر ساله چنین پژوهشی را انجام میدهند تا با کمک آن بتوانند راهکارهایی برای غلبه بر این مشکل پیدا کنند.
گزارشهای جهانی نشان میدهد 75% مردم کشورهای توسعه نیافته از این معضل رنج میبرند. در خاورمیانه و شمال آفریقا نیز وضعیت چندان جالب نیست. به طور مثال در مصر 25% و در مراکش 48 % مردم دچار این اختلالات هستند.
در اروپا وضعیت برخلاف تصور جالب نیست و حتی آمار این اختلالات بالاتر از ایران و برخی دیگر از کشورهای منطقه است. بررسیهای دانشگاه داروشناسی و رواندرمانی اروپا در 30 کشور دنیا از جمله کشورهای صنعتی نشان میدهد 38% اروپاییها و به همین نسبت نیز در سوئیس دچار اختلالات روحی و روانی هستند.
اما آنچه در این میان گفته نشده این است که این اختلالات روانی در میان گروههای تروریستی چگونه است و به چه میزان است. تحقیقات صاحبنظران برجستهای از جمله «اولیویه روآ» که کارشناس برجسته افراط گرایی و گروههای تروریستی تکفیری است، نشان میدهد بخش قابل توجهی از اعضای جریانهای تروریستی جهادی در اروپا دچار سوابق روان پریشی و حتی بزه کاری در زندگی خود بوده اند.
البته این موضوع به خودی خود امری مسلم است. کسانیکه با پذیرش ایدئولوژیهای خشونت گرا و افراطی، قادر به تحمل دیگران و دیدگاههای آنان نیستند و به جای گفتگو، اقدام به کشتن دیگران از طریق انتحار، سربریدن و ده ها شیوه خشن دیگر میکنند، دچار اختلالات روحی و روانی هستند. اختلالاتی که هم شخصیت آنها را درگیر کرده است و هم اساسا نشان دهنده نقص ها و اشکالات عمده در اندیشه و ایدئولوژی این گروه ها و افراد است.
فرقه ها نیز به عنوان گروه هایی منزوی و دارای عقاید خاص و مخرب از این قاعده استثناء نیستند به خصوص اگر جهان بینی آنها مشتمل بر حذف دیگران نیز باشد.
سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را میتوان بخشی از این گروه ها دانست که با داشتن افکار مخرب، زمینه تشدید یا ابتلای اعضای خود به انواع بیماریهای روانی را فراهم آورده است.
طلاق اجباری اعضا از همسران خود، دوری سالیان طولانی این اعضا از خانواده خود و ممنوعیت ارتباط با آنها، جداکردن همیشگی کودکان از والدین و ارسال آنان به کشورهای دیگر، عقیم کردن بخشی از زنان و ممنوعیت ازدواج اعضا، بیگاری برای ساعتهای مدید در اردوگاه ها، ممنوعیت استفاده از وسایل ارتباط جمعی مانند تلویزیون، تلفن همراه، اینترنت و رادیو و ممنوعیت خروج از مقرهای مسکونی گروه، ممنوعیت انتخاب مسیر ماندن یا خروج از گروه، علاوه بر اجرای گونههای مختلفی از مناسک فرقه ای روزانه و هفتگی، همگی زمینه ساز بروز و ظهور اختلالات حاد روانی در این فرقه است.
خود کشی ها و فرار مستمر اعضای این گروه در سالیان اخیر به خوبی نشان دهنده اوضاع سخت حاکم بر اعضای آن است.
قطعا اگر رهبران گروه اجازه میدانند که پژوهشگران و روان شناسانی که در کشورهای مختلف به تحقیق در اختلالات روحی و روانی شهروندان مشغول هستند افراد این فرقه را نیز مورد مطالعه قرار دهند با نتایج وخیم، نگران کننده و البته بدیهی روبرو میشدیم. نتایجی که حتی سرکردگان این گروهک را نیز به عنوان افرادی با روان پریشی سطح الف معرفی میکرد.
با این حساب آیا میتوان انتظار داشت در فرقه مخرب و تروریستی مجاهدین خلق، افراد سالم پیدا شوند؟ حتی جداشدگان از این گروه به دلیل سالها تأثیرپذیری از این گروه و زندگی در آن، به طور بالقوه عناصری ناراحت و افسرده هستند که باید در قرنطینه قرار بگیرند. رها شدن این افراد در جوامع مختلف بدون مطالعه بر روی آنها و مداوا، میتواند یک عامل تهدید کننده باشد.