اهمیت به نماز اول وقت؛ معیار انسانشناسی
کوچک بود و سن و سالی نداشت؛ اما نماز اول وقت خیلی برایش مهم بود. قبل از ازدواج من و همسرم، برادرم در مغازه او كار ميكرد. تابستانها هر روز و در زمان تحصيل هم یک روز در هفته به مغازه ميرفت.
وقتی همسرم به به خواستگاريام آمد، من به محسن گفتم: «داداش! تو كه پيش اين آقا كار ميكني، بگو چيزي از او ديدي يا نه؟»
گفت: «من فقط همين را بگویم، زمانی كه صداي اذان ميآيد، او بلافاصله در مغازه را میبندد و براي نماز ميرود. اين چند سال كه من با او بودهام، تا به حال نماز اول وقتش را ترك نكرده است. من از بقيه مسائل خبر ندارم.»
هيچ وقت راز كسي را فاش نميكرد. ممکن بود بين آنها قضايايي باشد؛ ولي او چیزی نگفت و تنها، اهمیت همسرم به نماز اول وقت را براي خودش ملاك قرار داد.
به نقل از خواهر شهید محسن پشوتن
حال و هوای جبهه
در مدت زمانی که جبهه بود، یک دفعه بیشتر به مرخصی نیامد. به پایش ترکش خورده بود و بعد از بهتر شدن جراحتش آمد. دیدم رنگش پریده است. متوجه ورم پايش شدم؛ ولي از ترس اينكه مبادا من پايش را ببينم و نگران شوم، لباسش را عوض نميكرد. با وجود جراحتی که داشت، یک هفته پیش ما ماند، دوباره بلند شد و به جبهه بازگشت. اصلا حمید قبلی نبود. من اعتراض کردم و گفتم: «هر وقت خوب شدي، بعد برو.» گفت: «آنجا به وجود من بیشتر نیاز است.»
به نقل از خواهر شهید حمیدرضا جاودانیخالقی
وصیت شهید به همسرش
آخرین شبی بود که حاجکریم را میدیدم. فردا قرار بود اعزام شود. آن شب کنار من نشست و گفت: «چه شهید شوم چه برگردم، هر چه دارم برای تو باشد؛ به شرط اینکه هوای بچهها را داشته باشی.» پیش من وصیت میکرد. به همه هم گفته بود که اگر من شهید شدم، همسرم برای خانه و زندگی و فرزندانم تصمیم میگیرد. اگر هم خواست به زندگیاش سر و سامان دهد و از اینجا برود، باید حق و حقوق او را کامل بدهید. گفتم: «چرا این حرفها را میزنی؟» گفت: «خدا خواسته که انسان وصیتش را بکند. تو ناراحت نباش.»
به نقل از همسر شهید حاجکریم پسندیده