هيچ بلوچ اصيلي حضور وهابي‌ها را در استان نمي‌پذيرد

Naroeiنگاه سردار طايفه نارويي به مسئله قوميت و مذهب در سيستان‌وبلوچستان

طايفه نارويي از بزرگ‌ترين طوايف بلوچ کشورمان مي‌باشد که همواره با غيرت و شجاعت از مرزها و آب و خاک صيانت کرده است. سران طايفه نارويي هرجا که لازم شده است، براي حل بحران‌هايي که اشرار در منطقه به وجود آورده‌اند به صحنه آمده‌اند. علاوه‌بر اين، سرداران نارويي نيز مانند ساير سران طوايف، حل‌وفصل مناقشه‌هاي بين طايفه‌اي و درون‌طايفه‌اي را برعهده داشته و در اين زمينه نقش و کارکرد فوق‌العاده چشمگيري دارند. به نظر مي‌رسد که مسئولين منطقه براي مديريت مسائل، بايد هماهنگي هرچه بيشتري با سرداران داشته باشند. دراین‌باره آقای حاج شه‏ بیک نارویی در گفتگو با هابیلیان انتظاراتی را مطرح می‌سازد که در ادامه می‌خوانید:

لطفا خودتان را معرفي کنيد. از کدام طايفه و شهر هستيد؟

بنده سردار حاج شه‏بيک نارويي، فرزند مرحوم نظرحاج‏خان‏محمد، خادم همه مردم ايران هستم. فرقي ندارد بگوييم از چه قشر و طايفه‏اي هستيم. روزي مرحوم پدرم که خدا رحمتش کند، توصيه‏اي به من کرد و گفت: کسي که مي‏خواهد به مردم خدمت کند، قوم و طايفه و قبيله ندارد؛ همه‏شان برادران و فرزندانش هستند، همه‏شان دردمند هستند. طايفه ما در منطقه بلوچستان، از زابل تا زاهدان و از خاش و ايران‏شهر تا منطقه بمپور و رودبار پراکنده است. من دنبال مشکلات و گرفتاري‏هاي قومي ‏هستم و بيشتر وقتم وقف مردم و خدمت به آن‏هاست.

يکي از اين مشکلات را نام ببريد.

اخيرا مشکلي بين طايفه نارويي و بامري بود که به دلايلي باعث کشته‏شدن پنج‌شش نفر شده بود. باور کنيد اين مسئله را خدا حل کرد. با سردار مهدي‌خان، سردار طايفه بامري صحبت کردم و مسأله حل شد. من به همه طوايفي که در منطقه هستند وابستگي دارم. در جلسه‏اي در يکي از روستاها، حاج‏آقايي به داماد ما که از طايفه بامري است، گفته بود: شما که شيعه هستيد، اين‏جا چه کار مي‏کنيد؟ او گفته بود خدا را شکر که مشکلي نداريم و همگي فاميل هستيم. همه‏مان از يک رگ و خون هستيم و شيعه و سني نداريم. موقع سخنراني گفتم: «همه ما بامري هستيم. بامري از نارويي است و همه ما شيعه و سني هستيم و هيچ فرقي نداريم. حتي بي‏بي خودم که مادر مرحوم سردار باشد، از بامري‏هاست.»

از نارويي‏ها شهيد هم داريم؟

بله، داماد خود من يکي از شهداي صدر انقلاب است. اوايل انقلاب، سال 61، اولين شهيد از خانواده ما بود. شهيد کيا نارويي که در منطقه رودبار شهيد شده بود.

بلوچستان هم مثل گيلان رودبار دارد؟

بله، بين جيرفت و کهنوج که الان مستقل شده است.

پس نارويي‏ها تا کرمان هم رفته‏اند؟

درست است. در پاکستان، افغانستان، ترکمنستان و...؛ همين چند وقت پيش گروهي از آن‏ها آمده بودند پيش ما.

هرجا باشند بلوچ هستند؟

بله.

زبان و گويش ديگري بين خودشان ندارند؟

خير، همه بلوچي صحبت مي‏کنند. در آمريکا هم بلوچ داريم.

نارويي‏ها شيعه هم دارند؟

بله، پراکنده هستند.

با اين هم‏بستگي، اخيراً بعضي‌ها آمده‏اند و بين شيعه و سني خيلي فرق مي‏گذارند و باعث اختلاف مي‏شوند!

از همان اول من با اين‏ها مخالف بودم. مخصوصاً وهابي‌ها که شديداً با آن‏ها مخالف هستم. سال 67 که جنگ تمام شد، گروهي از همين ملاها به پاکستان رفته بودند. در آن‏جا جماعتي تبليغ مي‏کردند که شيعه مسلمان نيست و کافر است و اگر چهار شيعه را بکشي، قاضي مي‏شوي و... . پس از بازگشت همه نزد پدر من جمع شدند. گفتند که سردار! شما در اين زمينه چه مي‏گوييد؟ ما چه کار کنيم؟ عليه شيعيان جهاد کنيم؟ پدرم خنديد و گفت تو که اين همه حرف مي‏زني، خودت را معرفي کن؛ شايد منافق باشي، ضدمسلمانان باشي، ضدايراني باشي. معرفي کرد و فهميديم که دغدغه او اصلاً اسلام نيست. مادرش شيعه و پدرش سني است. گفتيم تو چرا؟ تو که مادرت شيعه است. تو که از شکم شيعه متولد شدي. پدرم گفت ما مسلمان هستيم. قبله ما يکي است، خداي ما يکي است، پيغمبرمان يکي است، قرآن‏مان يکي است. وقتي نماز مي‏خوانيم، به سمت قبله مي‌ايستيم و الله‌اکبر مي‌گوييم. حالا يا دست را باز مي‏گذاريم يا مي‏بنديم؛ موقع عبادت خدا يک حمد و سوره مي‏خوانيم. مگر شيعه چه مي‏خواند؟ خدايش همين است. پيغمبرش محمد مصطفي(ص) است. قرآنش همين قرآن مجيد است. قرآن و فرقه ديگري ندارد. اين حرف منافقان است. پدرم آن جلسه را به هم زد و گفت جمع کنيد و ما راضي به اين حرف‏ها نيستيم. چطور ممکن است کسي که مادر خودش شيعه است و از شکم شيعه متولد شده است، بگويد که عليه شيعه قيام کنيم؟ مي‏خواهد مادرش را بکشد؟ نمي‏شود. اين حرف‏ها از روي ناداني و نافهمي‏ است. مشکل از طرف چنين افرادي است. الان هم برنامه آمريکا، اسرائيل و انگليس همين است. اين‏ها مي‏خواهند آب را گل آلود کنند و ماهي بگيرند و مردم را به جان يکديگر بيندازند؛ خودشان هم سود ببرند و نگذارند مسلمانان پيشرفت کنند. به قول آن‏که مي‏گفت: ما که داريم به کره ماه مي‏رويم، از کتاب آسماني مسلمانان مي‏رويم. مي‏خواهند به هدف‏شان برسند، ما و شما مسلمانان را فدا مي‌کنند. چندنفر بدبختِ فلک‌زدة بي‌سواد را گير مي‏آورند و اين فکرهاي جهان سومي‏ را به خوردشان مي‏‎دهند.

به‌خاطر همين مسئله، يکي از افرادي که در خط مالک بود، روزي پسرم را دعوت کرد. گفته بود فلاني، چه خوب است که تو هم يک عمليات انتحاري انجام دهي. پسرم گفته بود اگر عمليات انتحاري درست است، اول خودت و بعد پسرت انجام بدهيد.

من به فرزندان خودم گفته‏ام و آن‏ها را توجيه کرده‏ام که گول اين‏ها را نخوريد. اين‏ها دشمن اسلام و انسانيت هستند. من دوستي دارم در سوئد که استاد دانشگاه است. به من زنگ مي‏زند و مي‏گويد: اگر مسلماني کشته شود، بعضي از مردم اين کشورهاي اروپايي جشن مي‏گيرند و شادي مي‏کنند. آن‌ها وقتي کسي از ما کشته مي‏شود خوشحال مي‏شوند؛ ولي ما از کشته‌شدن آن‏ها ناراحت مي‏شويم. مسلماني که سر مسلمان را مي‏برد، دشمن اسلام است.

تبليغات وهابيت در ايرانشهر چگونه است؟ آشکار است يا مخفي؟

زياد ولي مخفي است؛ چون به‌طور علني نمي‏توانند و جرأت نمي‏کنند. مردم نادان را گير مي‏آورند، با آن‏ها صحبت مي‏کنند و وادارشان مي‏کنند تا برنامه‏هاي‌شان را اجرا کنند.

آيا تاکنون در اين زمينه، نمونه‌اي هم ديده ‏ايد؟

سال 69، در زاهدان بودم، شخصي به نام محمدبخش در آن‏جا بود. هميشه وقتش را صرف تبليغ مي‏کرد. بررسي کرديم و ديديم که از بين جماعتي که تشکيل داده‏اند، اسم‏هايي را مي‏نويسند و مي‌فرستند پاکستان. از آنجا مي‏رود به عربستان و انگليس؛ سپس به گردن‌کلفت‏هايشان حقوق مي‏دهند. بله، به نفعشان است. باور کنيد. يک نفر در مسجد مردم را جمع کرده و به نام اسلام فريب‏شان مي‏دهد و مي‏گويد ما مي‏خواهيم براي خدا، قرآن و پيغمبر تبليغ کنيم. مردم هم گول اين حرف‏ها را مي‏خورند. اگر مردم هدف‏شان و حرف قلب‌شان را بدانند، گول نمي‏خورند و مثل مالک از آن‏ها پيروي نمي‏کنند.

زماني‌که عبدالمالک سربازها را اسير کرده بود، من به سراوان رفتم. به او پيغام دادم که مالک، اگر شرف و ناموس و غيرت داري، خودت را با کسي درگير کن که مثل تو اسلحه دارد. اين بدبخت‏ها را مي‏بري و سر مي‏بُري. تو انسان هستي؟ تو بشر هستي؟ بريدن سر انسان! خدا مي‏گويد زمين و زمان را خراب کن، مکه من را خراب کن؛ ولي يک قطره خون ناحق نريز. اين‏ها ظلم است.

ايران‏شهر تا مرز چقدر فاصله دارد؟

چهارصد کيلومتر.

پس اين‏جا قاچاق و... زياد نيست.

خير. اگر مثل گذشته، فروش سوخت در پاکستان آزاد بود، همه مردم مشغول کار بودند و ديگر دزدي و خراب‌کاري نمي‏کردند. از روزي که جلوي صادرات سوخت را گرفتند، مردم مي‏آيند و مي‏گويند: ماشينم را دزديدند، موتورم را دزديدند، فلان کار را کردند. من ديگر خسته شده‏ام.

قبلاً که فروش سوخت آزاد بود، مشکلات کمتر بود؟

بله، مردم راحت بودند. درآمدي هم داشتند و سرگرم هم بودند. آن زمان اصلاً نمي‏گذاشتند يک دقيقه بين شترهاي فاميل‏هاي ما که براي حمل سوخت استفاده مي‏کردند، فاصله بيفتد. زماني که سوخت آزاد بود، مي‏بردند و مي‏آوردند و سرگرم بودند؛ بعضي هم به عنوان شاگرد مي‌رفتند. سرگرمي ‏و شغلي شده بود. فقط اين استان نيست، خراسان هم هست. اگر اين مشکل را برنامه‏ريزي‏ بکنند و سهميه‏ بگذارند، بالأخره مسأله حل مي‏شود. اين مشکلات هم براي مردم پيش نمي‏آيد.

الان چند درصد جوانان اشتغال دارند؟ نارويي‏ها که وضع خوبي دارند.

همه اين‏طور نيستند و بعضي‏ها وضع‏شان خراب است. البته کشاورزي هم هست که آن هم وضع خوبي ندارد. زماني که فروش گازوئيل راه افتاده بود، کساني‏که ترياک مي‏فروختند، همه گازوئيل‌فروش شدند.

آيا شهيد شوشتري را مي‌شناسيد؟ از نظر شما او چگونه انساني بود؟

شهيد شوشتري واقعاً لايق ستايش و بزرگي بود و واقعاً ارزش داشت و خيلي شخصيت محترمي‏ بود. يادم هست زماني که همايش ريگي‏ها بود، من رفتم؛ البته دورتر نشسته بودم. سرهنگي را فرستاد و گفت: فلاني چرا آنجا نشسته است؟ بگو بيايد پيش ما. دو سه بار گفتم اين‏جا خوب است؛ ولي به اصرار او رفتم کنارش. بين خودش و هاشمي، ‏نماينده مقام معظم رهبري، جا خالي کرد و گفت: بنشين. نشستم. به من گفت، چه چيز مشکل مردم را حل مي‏کند؟ گفتم اگر واقعاً دلسوز مردم هستيد و مي‏خواهيد خدمت کنيد، به فکر اشتغال باشيد. يزد و بمپور و سمنان با هم بخش‏داري شدند. يزد الان 3700 کارخانه دارد؛ ولي تمام سيستان‌وبلوچستان سه کارخانه خوب هم ندارد. باور کنيد کسي‏که مي‏خواهد دزدي کند بي‌وجدان نيست. شکمش خالي است. از روي احتياج و گرسنگي به‌دنبال قاچاق مي‏رود. ديوانه که نيست. من تقاضاي کارخانه آجر سفال نوشتم و به حاجي شوشتري دادم. هنوز طرحش هست. خدا او رابيامرزد! دستور داد؛ اما وقتي شهيد شد ديگر همان‌طور ماند. بعد از شهادت شوشتري کار را انجام ندادند. اگر راه بيفتد، حداقل 500 نفر مشغول به کار مي‏شوند. از مسئولين تقاضا دارم دستور او را رسيدگي کنند.

طرح شهيد شوشتري را کسي ادامه نداد؟ به جاي شهيد شوشتري، يک نفر مثل ايشان نيامد؟

خير، هيچ کس. البته سردار منصوري هست؛ ولي شوشتري خيلي دلسوز بود. حقيقت اين است که او يک فرشته بود که خداوند براي سيستان‌وبلوچستان فرستاده بود. ما مردم بلوچستان لايق اين چنين کسي نبوديم. کسي که واقعاً بخواهد خدمت کند، دلسوز مردم است و دشمن آن‌ها نيست. خدا را شکر زير پرچم جمهوري اسلامي‏ هستيم. تقاضاي‏مان اين است که حداقل چند کارخانه‏اي احداث شود. اين‏جا معدن‏ها و سنگ‏هايي دارد مثل معدن مس سرچشمه کرمان و از آن هم بالاتر. فقط به بهانه ناامني کاري انجام نمي‏شود. من برادرخانمِ سردار احمدي‌مقدم و برادرخانمِ شمخاني را دو ماه در اين‏جا نگه داشتم. گفتم اين است منطقه بلوچستان. ما فقط بلاي جان همديگر هستيم. مثلاً گوسفند فلاني مي‏رود در باغ آن يکي؛ اسلحه در‏مي‏آورند و همديگر را مي‏کشند. از ناداني‏شان است و  براي بزرگان و سرداران‌شان دردسر درست مي‏کنند. ولي اگر کار باشد، ناامني نيست. مردم صبح تا غروب در کارخانه کار مي‏کنند و شب، خسته به خانه رفته و مي‏خوابند. ديگر کسي مرض ندارد که دنبال کار نادرستي برود. اين‏جا منبع درآمد وجود ندارد. از هر هزار نفر، يک نفر شکمش سير است. اگر بخواهيد، شما را به روستاهاي منطقه مي‌برم تا ببينيد که مردم در چه وضعي زندگي مي‏کنند. بعضي وقت‏ها که خدمتي مي‏خواهد صورت بگيرد، يک عده مي‏آيند و مي‏گويند که نه و جلوي آباداني را مي‌گيرند. همين‏ها دشمن اين مردم بدبخت هستند.

ساخت قلعه ناصري به‏دست دولت قاجار در ايران‏شهر، صلح بين بامري و نارويي را از بين برد. هجده سال، بامري و نارويي با هم جنگ و کشتار داشتند؛ تا زماني که پدربزرگ من و پدربزرگ آن‏ها با هم آشتي کردند و از آن زمان، قرآن را وسط گذاشتند و ديگر اين درگيري‏ها تمام شد. در آن زمان هم درگيري‏هاي ملکي بوده است. بالأخره اين مسائل در سيستان‌وبلوچستان هست و ‏گاهي رخ مي‏دهد؛ ولي هميشگي نيست. از همان زمان، نصف منطقه به سردار بامري و نصف ديگرش به پدربزرگ من سپرده شد. از مرز گيشن تا قلعه‏گچ، کلاً زير دست پدربزرگ من بوده است. آن‏موقع پدربزرگم افراد نظامي‏ استخدام کرد. 120 اسلحه داد و گفت اين‏ها مال شما تا امنيت منطقه را تأمين کنيد. اين‌طور بوده است و الان هم بايد کار را به کاردان بسپاريم. يک‌بار به قاسم آباد رفته بودم. بنده خدايي جشن عروسي داشت. همان شب او را کنار پايگاه بسيج کشتند. پرسيدم: فرمانده بسيج کجا است؟ آمد. گفتم اسلحه‏ات کو؟ رفتم فرش را بالا زدم، گفت: زير زمين چال شده است. پرسيدم براي حفاظت مردم است يا براي چال کردن؟ گفت من از اسلحه مي‏ترسم.

ما از کارداني نارويي‏ها هم خيلي شنيديم. خبرهايش رسيد که مي‏گفتند گروگان‏گيري شده و نارويي‏ها آن‌ها را آزاد کرده‏اند. اين جريان را تعريف مي‏کنيد؟

گروگان يک پرتقالي بود در بم. يادم مي‏آيد ما را خواستند و همه‏مان را جمع کردند. ما گفتيم اجلِ آن کسي هستيم که ناامني به‏وجود مي‏آورد. مي‏خواهيم سر به تن او نباشد.

گروگان‏گيران پاکستاني بودند يا بلوچ؟

با هم همراه بودند. توسط من و مولوي احمد آزاد شد. آن‏ها گفتند که با توپ و تانک مي‏رويم. گفتيم که توپ و تانک نمي‏خواهد. ما خودمان اين دله‌دزدها را مي‏آوريم و به شما تحويل مي‏دهيم.

يک بار قضيه‏اي پيش آمد. در دفتر نماينده رهبري در استانداري نشسته بودم و در مورد يک دزد جلسه داشتيم. گفتند: الان چهارصد نفر از نيروهاي ما و سه بالگرد دنبال او هستند. گفتم زماني که ما هستيم نيازي به اين کار نيست. خدا سردار سجادي را که بامري بود، رحمت کند. گفت شما نمي‏خواهد نيرو بفرستيد. من اين‏ها را با دو کلمه نصيحت مي‏کنم و مي‏آورم. همين هزينه‌اي که مي‌خواهيد به نيروها بدهيد، به آن‏ها بدهيد. گفتند اين طرح را بنويس و من هم نوشتم. اين طرح را کرماني‏هايي که در جلسه بودند بردند و اجرا کردند؛ ولي استان ما اجرا نکرد. به دزدهايي که فراري بودند يک موتور آب و 20 گوسفند دادند و آن‏ها سرگرم شدند. شکمي‏که سير باشد مرض ندارد که دزدي کند.

وضعيت خانم‏ها و دخترها چگونه است؟ درس مي‏خوانند؟

بله، خدا را شکر.

اگر در پايان صحبتي داريد بفرماييد.

هيچ بلوچ اصيلي راضي نيست که  بهايي‌ها، وهابي‌ها و افراد ضداسلام که دشمن شيعه و سني هستند، در منطقه ما جا داشته باشند. نه به آن‌ها جا مي‏دهيم و نه مي‏گذاريم که بيايند و تبليغ کنند؛ ولي به قول معروف، نظام بايد از ما بخواهد.

همچنين تقاضا داريم به بمپور و قلعه ما توجه بيشتري بشود. ما يک شهر سوخته زابل داريم و يک قلعه بمپور در بلوچستان. من کاري به آن‏ها ندارم. اينجا براي جذب توريست، نقطه گردشگري خيلي خوبي است و آب‏گرم بزمان طرحي عالي است. صد کيلومتري بمپور براي اين کار خيلي مساعد است؛ ولي توجهي نمي‏کنند. آب‏گرم به همان صورت سنتي است و بايد آن را درست کنيم.

جايي براي اقامت گردشگر وجود دارد؟

آن‌طور که جايي باشد که همه راحت باشند خير. ولي مي‏توانند چادر بياورند و ما مراقب هستيم.


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

مطالب پربازدید بخش گفتگو

رئیس بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی

ماهیت فرقه منافقین با اسلام در تضاد است

علی بابایی کارنامه نماینده مردم ساری در مجلس شورای اسلامی

منافقین باید تاوان جنایات خود را به اندازه شأن ملت ایران پرداخت کنند

محمدتقی نقدعلی، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس:

دادگاه گروهک تروریستی منافقین مستند و مستدل است

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان