نگاهی بر سیره و منش شهید علی‌اکبر خدایی از مجاهدان کرد بیجاری

۴۰Shaohada Terror کیلومتری بیجار، خط قرمزی بود برای تمام ضد‌انقلاب فعال در خطه کردستان که خوب می‌دانستند عبور از این خط و ورود به حریم مردم بیجار، چیزی جز مرگ و شکست برایشان به ارمغان نخواهد آورد.

وقتی که در اوایل انقلاب تمامی خطه کردستانات در آتش کینه‌جویی ضد‌انقلاب و جدایی‌طلبان می‌سوخت، این شهر بیجار بود که با همت و رشادت مردانی چون شهید علی‌اکبر خدایی به عنوان ستون انقلاب در کردستان عمل کرد و مانع ترک‌تازی جدایی‌طلبان شد. برای یادآوری گوشه‌هایی از حماسه‌آفرینی مردم بیجار در مقاطع انقلاب و دفاع مقدس، گفت‌وگویی را با جانباز محمد خدایی فرزند شهید علی‌اکبر خدایی انجام دادیم. شهیدی که در مقابل درخواست خانواده برای رفتن از مناطق جنگی به داخل کشور گفته بود: تا وقتی که حتی صدای یک گلوله در کردستان شنیده ‌شود، جای من و اسلحه‌ام در این آب و خاک است.

برای شروع از پدر شهیدتان بگویید. اعتقاد ایشان به نظام اسلامی تا چه میزان بود که حاضر شد بهای چنین اعتقادی را با خون خود بپردازد؟

پدرم شهید علی‌اکبر خدایی متولد ۱۳۱۶ در شهر بیجار بود. ایشان از قبل انقلاب فردی مذهبی و معتقد بود که نزدیک‌ترین ارتباط‌ها را با روحانیون و علما داشت. به این ترتیب که هر روحانی برای تبلیغ به منطقه یا شهر ما می‌آمد، مورد استقبال پدر قرار می‌گرفت و در خانه‌مان می‌ه‌مان می‌شد. پدرم حضرت امام را از قبل انقلاب به خوبی می‌شناختند و با سفر کاری که به شهرهای مختلف داشتند، رساله‌های ایشان را تهیه می‌کردند و در شهر بین افراد معتمد توزیع می‌کردند. عکس امام‌خمینی (ره) در دوران طاغوت زینت‌بخش دیوارهای خانه ما بود.

داشتن رساله حضرت امام در زمان طاغوت جرم سنگینی داشت، بنابراین پدرتان در مبارزات انقلابی هم فعالیت داشتند؟

بله، ایشان به خوبی به عاقبت کاری که انجام می‌دادند اشراف داشتند. اصلاً یکی از فعالیت‌های انقلابی ایشان تبلیغ مرجعیت حضرت امام و همین‌طور نهضت اسلامی امام در بین مردم منطقه بود. علاوه بر آن خودم که آن زمان نوجوان بودم خوب یادم است که چگونه پدر در راهپیمایی‌ها و تظاهرات علیه رژیم فعال بودند و سعی می‌کردند مردم بیشتری را با خود همراه کنند.

بعد از پیروزی انقلاب روی شهر بیجار به‌عنوان تنها شهر شیعه‌نشین کردستان حساسیت ویژه‌ای بود، با شروع فتنه ضد‌انقلاب فضای شهر چگونه بود و پدر شما به عنوان یک انقلابی در چنین شرایطی چه فعالیتی می‌کرد؟

از‌‌ همان اولین روزهای پیروزی انقلاب چون هنوز نظام اسلامی به خوبی پا نگرفته بود، ضد‌انقلاب سعی کردند تا از شرایط پیش آمده سوء‌استفاده کنند و کل کردستانات را متشنج کردند. اما وضعیت شهر ما با بقیه جا‌ها فرق داشت. از قدیم به بیجار «قم کردستان» ‌ گفته می‌شد. شهری مذهبی و ولایت‌مدار که مردمان انقلابی داشت و قریب به اتفاقشان پای کار نظام اسلامی بوده و هستند. با شروع شیطنت ضد‌انقلاب هم به جرات می‌توانم بگویم هر کس توان اسلحه بر دست گرفتن داشت، جزو نیروهای ذخیره سپاه (همان بسیج) درآمد و حتی ما که آن زمان دبیرستانی بودیم، به عنوان نیروهای دانش‌آموزی فعالیت می‌کردیم. پدر در این شرایط جزو فعالان بود. آن زمان مردم و خصوصاً جوان‌ها برای گشت‌زنی و تأمین امنیت به خارج از شهر می‌رفتند و چنان جوی ایجاد شده بود که دشمن نمی‌توانست از چهل کیلومتری تجاوز کند و پا به حریم بیجار بگذارد. در حالی که تمامی شهر‌ها و روستاهای اطراف یا به دست ضد‌انقلاب افتاده یا متشنج بودند، در بیجار حتی یک گلوله شلیک نشد و مردم این شهر را به عنوان ستون انقلاب در کردستان حفظ کردند.

اوایل انقلاب پدر شما حدود چهل سال داشت و صاحب زن و فرزند بود، با وجود شرایط ملتهبی که ضد‌انقلاب پدید‌ آورده بودند ایشان سعی نکردند تا خود و خانواده‌اش را از منطقه خارج کنند؟

اتفاقاً‌‌ همان زمان شرایطی پیش آمد که به قم مهاجرت کنیم. همگی موافق بودیم و خود من هم که به درس طلبگی علاقه داشتم، مشتاق بودم که به قم برویم. اما وقتی این موضوع را با پدر مطرح کردیم، ایشان سخنی را گفتند که همیشه در گوشم می‌پیچد. پدر گفت: تا وقتی که حتی صدای یک گلوله در کردستان شنیده می‌شود، جای من و اسلحه‌ام در همین خاک است و باید بمانم و مبارزه کنم. انصافاً هم پای کار بود و دوشادوش سایر مردان بیجاری از کیان انقلاب اسلامی در برابر ضد‌انقلاب و سپس هجوم بعثی‌ها دفاع کرد.

آدمی که چنین تعریفی از جهاد علیه دشمن دارد، باید از بصیرت خوبی هم برخوردار باشد، کمی از خصوصیات اخلاقی شهید خصوصاً در بعد رزمندگی بگویید.

شهید خدایی به‌واقع یکی از مخلص‌ترین رزمندگانی بود که به چشم دیده بودم. صرف‌نظر از اینکه پدرم بود، ایشان در عمل به همگان نشان داد که چه اعتقادی به راه امام‌خمینی و حفظ کشور اسلامی‌مان دارد. یک‌بار که اقامت ایشان برای تأمین امنیت بوکان و مناطق اطرافش طولانی شده بود، دوستانش از ایشان می‌خواهند که به بیجار برگردد و بیشتر به خانواده برسد، اما پدر مخالفت می‌کند و می‌گوید خون من از خون سایر رزمنده‌ها رنگین‌تر نیست و تا شرایط ایجاب می‌کند، همین‌جا می‌مانم. پدرم چنان اعتقادی به مسیر جهادی که در پیش گرفته بود داشت که همیشه به من سفارش می‌کرد حتی هنگام پست دادن، وضو بگیرم و بعد اسلحه به دست بگیرم.

ولایت‌مداری شهدا ویژگی شاخص اغلب آنهاست، ارتباط قلبی شهید با حضرت امام و تبعیت از امر ایشان چگونه بود؟

همان‌طور که گفتم شهید از قبل انقلاب با حضرت امام و اندیشه‌های ایشان آشنایی داشت. نه تنها به عنوان ولی‌فقیه که ایشان از صمیم قلب امام‌خمینی (ره) را دوست داشت. یادم است وقتی که شهید مطهری ترور شد و به شهادت رسید، تلویزیون تصویر امام را در حال گریه کردن نشان می‌داد. پدرم با دیدن اشک‌های ایشان چنان گریه کرد که ما نگران حالش شدیم.

خود شما که وجود چنین پدری را درک کردید، در بحث مقابله با ضد‌انقلاب یا تجاوز ارتش بعث عراق ورود یافتید؟

بله، هم من و هم برادر کوچک‌ترم محسن که آن زمان سنمان به جبهه و جنگ می‌رسید، هر دو چندین بار به جبهه اعزام شدیم. من از سال ۵۸ از دوران دبیرستان وارد نیروی ذخیره سپاه شدم. پدر هم مشوق ما در این مسیر بود. البته ایشان سال ۶۱ به شهادت رسید و من که سال ۶۲ در دانشگاه تهران پذیرفته شده بودم، تا حدی از فضای عملیاتی کردستان فاصله گرفتم اما در خلال تحصیل دوبار از طریق بسیج دانشگاه اعزام داشتم که سال ۶۵ در منطقه عملیاتی فاو دچار مجروحیت شدم و اکنون جانباز ۲۵ درصد هستم.

نحوه شهادت پدرتان چگونه بود؟

آن طور که دوستان و همرزمان پدر برایمان تعریف کرده‌اند، در۲۳ تیرماه ۱۳۶۱ مصادف با ۲۲ رمضان در نجف‌آباد (۴۰ کیلومتری بیجار) حضور داشتند. خبر می‌رسد که دشمن در ظفر‌آباد دیوان‌دره دست به تحرکاتی زده است. گروهی که پدر در آن حضور داشت برای مقابله با دشمن رهسپار منطقه می‌شوند، اما حین راه به کمین ضد‌انقلاب برمی‌خورند و پدر به اتفاق جمعی از همرزمانش به شهادت می‌رسند. گلوله‌ای به پیشانی ایشان برخورده می‌کند که با خون سر محاسن سفیدش را سرخ می‌کند و گویی که وضویی با خون گرفته باشد، الله اکبری گفته و به شهادت می‌رسد.

سخن پایانی؟

شهید علی‌اکبر خدایی در وصیتنامه‌اش نوشته بود تا پرچم لا‌اله‌الا‌الله در تمام جهان برافراشته نشده، مبارزه ادامه دارد. او همه ما را به اهمیت دادن به نماز توصیه کرده بود و اینکه همیشه پشتیبان ولایت‌فقیه باشیم. شهید خدایی مجاهدی بی‌ادعا و مخلص بود که در گمنامی تمام در عشق ولی‌امرش سوخت و چنان دل در گرو گسترش اسلام ناب محمدی داشت که تا آخرین نفس بر سر عهد و پیمانش ماند.

منبع: روزنامه جوان


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31