نقد ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق-کتاب شناخت(قسمت دوم)

Shenakht

3- ملاك تشخيص شناسائي صحيح از غلط چيست ؟

« تنها ملاك تشخيص صحت و سقم شناسائي ها عمل و تجربه است »

جزوه شناخت ص 14

براي توضيح اين مطلب به كتاب اصول مقدماتي فلسفه جورج بوليتزر ص 59 نيز مي توانيد رجوع كنيد .

بوليتزر مي گويد « بوسيلة « ملاك عمل » مي توان دانست و اشياء را شناخت »

ص 59 ( اصول مقدماتي فلسفه)

پس از چند سطر در جزوه شناخت اينچنين آمده است « اين ملاك در كليه زمينه ها صادق است حتي در مورد شناسائي خدا بايد بتواند در عمل به حل معضلاتي بيانجامد كه بدون اعتقاد بدين مبدأ هرگز قابل حل نباشند ، اگر اعتقاد به خدا در عمل اثري بر روي ما نگذارد بايد در صحت شناسائي خود به چنين خدا شك كنيم » ص 14 جزوه شناخت

براي اينكه حقيقت موضوع بر ما روشن شود لازم است نخست رابطه شناسائي و عمل را مشخص كنيم . شناسائي ها از نظر رابطه با عمل به چند نوع قابل تقسيم اند

1- شناسائي هائيكه رابطه شان با عمل از نوع رابطة مفهوم با مصداق است (مفهوم يعني جلوه ذهني يك حقيقت خارجي ، و مصداق يعني وجود خارجي يك امر ذهني) * مثلا شناسائي اين قانون كلي كه فلزات توسط حرارت منبسط مي شوند « مفهومي است كه بوسيلة انبساط يك فلز خارجي توسط حرارت مصداق پيدا مي كند .

2- شناسائي هائي كه رابطه شان با عمل رابطة علت و معلول است بدين معني كه عمل خاصي را بدنبال دارند ، صرفنظر از مطابقت آن شناسائي ها با خارج و صحت آنها ، يا عدم مطابقت با خارج و عدم صحت .

مثلا هر گاه دزدي سر و صدائي بشنود و گمان برد كه صاحبخانه فهميده و او را دستگير خواهد كرد ، مي گريزد ، حتي اگر اين تصور مخالف با واقع باشد .

3- شناسائي هائي كه هيچيك از دو رابطة بالا را مستقيما با عمل ندارند . مثلا بعضي مي پندارند كه «در جهان جز ماده وجود ندارد » يا عين مطلبي كه مورد بحث ماست « ملاك تشخيص صحت و سقم در شناسائي ها عمل و تجربه است » يا اينكه « اجتماع نقيضين محال است ».

نقد : 1- نخستين ايرادي كه به مطلب ياد شده (ملاك تشخيص صحت و سقم شناسائي ها عمل وتجربه است) وارد است اينست كه شامل دستة سوم از شناسائي ها نمي شود ، با آنكه اين دسته از شناسائي ها اصول معرفت انساني را تشكيل مي دهند .

*در اصطلاح اهل منطق مفهوم و مصداق تنها در كليات بكار ميرود و در جزئيات صورت و شخص يا عين بكار ميبرند ولي چون آنچه در اينجا مورد بحث است شناسائي هاي كلي است لذا اصطلاح مفهوم ، مصداق را بكار برديم .

با توجه به اينكه خود اين شناسائي (ملاك تشخيص صحت و سقم شناسائي ها عمل و تجربه است) از اين دسته سوم است ، چون از شناسائي ها – كه امري ذهني هستند – صحبت مي كند نه از يك واقعيت عيني كه قابل تماس و آزمايش عملي باشد ، و طبيعي است كه واقعيتهاي خارجي هستند كه مي توانند مورد عمل قرار گيرند نه واقعيتهاي ذهني .

از آن گذشته اين قضيه كه (ملاك تشخيص صحت و سقم شناسائي عمل است) خود نوعي شناسائي است ، و اگر بخواهيم صحت و سقم خود اين شناسائي را بررسي كنيم با چه ملاكي بايد صحتش را بسنجيم ؟ آيا با عمل در حاليكه مطمئن نيستيم كه عمل ملاك صحيحي براي تشخيص درستي شناسائي ها باشد ، يا آنكه بايد ملاك ديگري در نظر بگيريم؟

2- دومين ايرادي كه بر مطلب مذكور واقع است اين است كه بر فرض عمل ملاك شناسائي صحيح باشد ، صحت خود عمل را به چه ملاكي مي توان سنجيد ، به عبارت ديگر عملي كه ملاك (شناسائي صحيح) است چگونه عملي است ؟ طبيعي است كه تنها عمل خاصي كه همان عمل صحيح است مي تواند ملاك قرار گيرد ، ولي اين سئوال دوباره تكرار مي شود كه ملاك تشخيص صحت عمل چيست ؟

3- ايراد سومي كه بر مطلب بالا وارد است اين است كه نوع رابطه را ميان عمل و شناسائي مشخص نكرده است ، دقيقا معلوم نيست كه ملاك شناسائي صحيح عمل است يعني چه ؟ آيا همينكه شناختي منجر به عملي بر وفق آن گرديد ، شناختي صحيح تلقي مي گردد ؟ در اين صورت بايد نوع دوم از رابطه ميان شناسائي و عمل را شامل شود ، يعني بايد شناسائي دزدي را كه به اشتباه گمان برده بود كه صاحبخانه مي آيد و سپس مي گريزد – عمل موافق با شناسائي خود را انجام مي دهد – صحيح تلقي گردد ؟

گويا برداشتي كه نگارندة كتاب شناخت از مسئله دارد چنين نتيجه مي دهد كه حتي اين قبيل شناسائي ها را صحيح بدانيم ، . . . چرا كه اين ملاك را با همين طرز تلقي بر (شناسائي خدا) پياده كرده و چنين مي گويد

« اگر شناسائي خدا در عمل اثري بر روي ما نگذارد بايد در صحت و شناسائي خود به چنين خدائي شك كنيم »

اگر بخواهيم (شناسائي خدا را) با اين ملاك بسنجيم نخست بايد ببينيم اين شناسائي كداميك از دو قسم رابطه را با عمل مي تواند داشته باشد .

قسم اول از رابطه كه به وضوح منتفي است ، زيرا شناسائي (خدا) را نمي توان عملا به تجربه رساند و آزمايش كرد ، چون خدا در دسترس تجربه عملي ما نيست ، ناچاريم رابطة اين شناسائي را با عمل از قبيل قسم دوم بدانيم ، قسم دوم رابطه ميان شناسائي و عمل اين بود كه شناسائي معيني – با قطع نظر از صحت و عدم صحت واقعيت و عدم واقعيت آن – موجب اثري عملي در ما بشود .

بنابراين «خدا هست» شناسائي صحيحي است ، نه به اين لحاظ كه واقعا خدائي هست ، بلكه از اين نظر كه اعتقاد به آن موجب آثار عملي خاصي در انسان مي شود مثلا انسان را به نيكي وادار مي كند و از زشتي باز مي دارد ، كه بفرض اگر اين اعتقاد نتوانست در انسان اثري عملي به جاي گذارد ، اعتقادي پوچ و غلط خواهد بود . . .

نتيجة منطقي اين چنين پندار اين است كه افرادي كه اعتقاد به خدا نتوانسته اثري عملي در آنها بجاي گذارد ، در انكار خدا معذورند ، زيرا تنها ملاك صحت هر انديشه اثر عملي آنست ، و چون آنها از اين اعتقاد اثري عملي نمي بينند ، پس انديشه نفي خدا براي آنها انديشه اي منطقي و صحيح خواهد بود . . .

4- ايراد چهارم بر مطلب مورد بحث اين است كه به طور كلي آنچه مي تواند ملاك انديشه صحيح قرار بگيرد بايد چيزي از مقوله شناسائي باشد ، چون اگر به فرض عمل را يا هر چيز ديگر را – كه از مقولة شناسائي – نباشد ملاك قرار دهيم ناگزير براي استفاده و بكار بستن آن بايد آن را بشناسيم ، بنابراين شناسائي خود اين ملاك يك شناسائي غير قابل اطميناني خواهد بود چون صحتش قابل آزمايش و امتحان نيست . و اگر از ملاك صحت شناسائي سلب اطمينان شد ، همه شناسائي ها از ارزش منطقي خواهند افتاد زيرا ملاكي براي تشخيص صحتشان در دسترس نيست .

5- رابطة ميان ايمان و عمل صالح كه در قرآن زياد بر آن تاكيد شده است ، ربطي به مسئله شناخت ندارد . . . ايمان حالتي است رواني ، و قرآن معتقد است استعدادهاي نهفته رواني بوسيله بكار بستن عملي آنها تقويت مي شوند ، قرآن معتقد است ميان روان و جسم يا عمل (كه حالت جسم است) و عقيده (كه حالت روان است) رابطة تاثير متقابل وجود دارد (1) همانطور كه قوت عقيده عمل را ياري مي دهد ، قوت و ادامة عمل نيز عقيده را تقويت مي كند ، و ميان اين دو رابطه تفكيك ناپذيري هست ، تفصيل رابطه ميان عمل و عقيده به جاي خود موكول مي شود .

منظور ما در اينجا تنها اشارتي است به اين حقيقت كه اعتقاد مانند حالتهاي رواني ديگر از قبيل خشم ، نفرت ، شرم ، عشق ، ترس ، ربطي به شناسائي هاي ذهني ندارد ، گرچه ممكن است شناسائي ذهني خاصي موجب پيدايش حالت رواني متناسب با آن گردد ، همانگونه كه ممكن است شناسائي هاي خاصي موجب پيدايش حالات رواني خاصي مانند عشق يا نفرت يا اعتقاد ، يا ترس و غيره گردد .

پی نوشت:

1- حكما از اين رابطه اينچنين ياد كرده اند ( النفس و البدن متعاكسان ايجابا و اعدادا ).

نقد ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق-کتاب شناخت(قسمت اول)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31