یکی از معمولترین روشهای تروریستها برای آنکه خود را نه بهعنوان یک تروریست، بلکه چهرهای اثرگذار نشان دهند، پنهان شدن پشت نقابهای فرقهای است.
از مسعود رجوی سرکرده منافقین گرفته تا ابوبکر البغدادی سرکرده داعش، هر یک از رهبران تروریست میکوشند تا بهجای آنکه به نقش تروریستی خود معترف باشند، برای خود جایگاهی ایدئولوژیک تعریف کرده و حامیانشان را نیز از این طریق فریب دهند که اقدامات تروریستیشان، نه از سر دفاع از یک شبکه مخوف زیرزمینی، بلکه بهجهت اعلام وفاداری به یک اندیشه «متعالی» است!
همین حربه، بهشکلی دیگر اخیرا در جریان آشوبهای خیابان پاسداران تهران بار دیگر رخ داد. در جریان بلوای عدهای معدود از دراویش گنابادی، از یک روش کاملا کلیشهای و شناخته شده از سوی تروریستهای داعشی استفاده شده و راننده خودرویی با زیرگرفتن جوانان بسیجی و ماموران پلیس، جنایتی را رقم زد. همچنین آشوبطلبان با شکنجه یک بسیجی و شلیک به صورت وی، ماهیت واقعی خود را به نمایش گذاشتند.
جالب اینجاست که تروریستهایی که اقدام به قتل پنج نفر در تهران کردند، بلافاصله پس از این اتفاق، پشت نقاب فرقهای خود مخفی شده و سعی کردند با مظلومنمایی، جای جلاد و شهید را تغییر دهند. آنها با طلبکاری از نهادهای امنیتی، نظام را متهم کردند که قصد برخورد با قطب آنها را داشته است، حال آنکه حتی در نامههای قطب نیز به چنین موضوعی اشاره نشده است.
اینکه پشت پرده اتوبوس مرگ در خیابان پاسداران چه بود و دراویش گنابادی آیا واقعا چنین که گفتهاند از حوادث پیش آمده ناراحت هستند یا نه، موضوعی است که نهادهای امنیتی باید به آن بپردازند اما نکته اصلی اینجاست که یک حادثه تروریستی با مختصات بسیار روشن چطور تحت تاثیر پروپاگاندای رسانههای معاند میتواند به یک بحث فرقهای تبدیل شده و اصل ماجرا که همان قتل پنج شهروند است، به فراموشی سپرده شود.
بیتردید همه آنها که در حوادث هفته گذشته خیابان پاسداران کشته شدند را باید در زمره شهدای ترور بهشمار آورد. آنها همانطوری کشته شدند که چهرههای انقلابی در دهه شصت در خیابان به شهادت میرسیدند. این شیوه تروریستی، هیچ ارتباطی با این یا آن فرقه و مذهب ندارد. بلکه برآمده از دستورکاری مشخص برای ناامنسازی ایران با تکیه بر روشهای تروریستی است که باید با ریشههای ان برخورد شود.
دروایش گنابادی البته تاکید دارند که این شیوه مورد قبول آنها نبوده است. این خبری خوشایند است هرچند نیاز به اثبات عملی دارد. اثبات این گزاره نیز به این شکل ممکن خواهد بود که دراویش با محکومیت قاطع اتفاقات پیش آمده، خواستار اشد مجازات برای عوامل بهکارگیری این شیوههای تروریستی شده و مانع از آن شوند که تروریستها، با مخفی شدن پشت نام دراویش، به حرکتهای خشونتطلبانه و هرج و مرج طلبانه خود مشروعیت ببخشند.
تردیدی نباید داشت که افکارعمومی هوشمندتر از آن است که نتواند بین اقدامات تروریستی و نیز باورهای مذهبی تفکیک قائل شود. برای مردم معلوم است که میان یک جاسوس و یک فعال محیطزیست تفاوت وجود دارد. همینطور میان اعتراض مسالمتآمیز و زیرگرفتن مردم فرق هست. هر اقدامی برای مشروعیت دادن به اقدامات تروریستی از دیده مردم مردود است بنابراین آنها که نمیتوانند یا نمیخواهند میان تروریسم و اختلافات مذهبی و یا فعالیتهای مدنی فاصله بیندازند، بزرگترین بازندگان این میدان خواهند بود.