نامه ای از آقای مسعود خدابنده ،عضو سابق مجاهدین

نامه ای به آقای هاشمی نژاد، نمایندگی کانون هابیلیان در شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو

مسعود خدابنده، یازدهم اکتبر 2006

آقای هاشمی نژاد، سرپرست هیئت نمایندگی کانون هابیلیان در اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو.

مطلبی تحت عنوان "دوران برچیدن بساط دروغ گویی منافقین رسیده است" را در سایت "هابیلیان" خواندم.

تا جایی که می دانم جنابعالی و دیگر دست اندرکاران کانون هابیلیان کمر همت به رسیدگی به جنایات فرقه رجوی در ایران و بخصوص رسیدگی به صدماتی که قربانیان تروریسم کور از اعمال تروریستی این فرقه در ایران دیده اند بسته اید.

همچنین میدانم که یکی از قربانیان این کشتارهای کور پدر شخص شما بوده است که در عملی بغایت بزدلانه و از سر وحشت توسط مجاهدین، بی خبر و بی دفاع به لقاء الله پیوست. اگر چه شخصا عاملان مستقیم این قتل نفس ها و خیانت های دیگری که خود از آن آگاه هستید را تنها مسعود و مریم رجوی دانسته و افرادی که دست به چنین اعمالی زده اند را جز ابزاری مغزشویی شده (که طبعا خود این افراد را به قربانی تبدیل کرده است) نمی دانم و اگر چه بلحاظ اعتقادی و بلحاظ مواضع سیاسی اختلافاتی عمیق با شخص شما و دوستانتان دارم (برداشتم طبعا در سطح برداشت از سایت کانون هابیلیان و نوشتار شما است) ولی نمی توانم در ورای همه این مسائل ،پس از تسلیت به شما و خانواده شما، بعنوان کسی که خود نیز مدتی در این فرقه بسر برده است احساس مسئولیت نکرده و عذر تقصیر نخواهم.

میدانید که دوستان ما (که بدنبال آزاد سازی الباقی دوستان در بندمان از فرقه هستیم) نیز در همان ایام در ژنو فعالیت هایی افشا گرانه داشته اند. انشا الله روزی در جلساتی و حضوری مشترک با عنوان کردن رو در روی مسائل از هر دو طرف در این زمینه به وفاقی فراگیرتر دست یابیم.

آقای هاشمی نژاد.

مطلب کانون هابیلیان (مندرج در زیر) بدرستی در مورد تنها شخصی که به نمایندگی از فرقه رجوی در ژنو حضور داشته مطرح نموده که وی در واکنش به حضور رسمی نمایندگان کانون هابیلیان در اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل بجای مواجه شدن و احیانا مباحثه ای با نمایندگان این کانون پای به فرار گذاشته است. بنظرم همین مطلب خود تصدیق پاراگراف فوق باشد.

دیروز در انگلستان شخصی از من سوال می کرد که آیا فلان کس و فلان کسی که اخیرا از طرف فرقه به لندن اعزام شده اند ممکن است تهدیدی برای من و خانواده ام باشند؟ گفتم در حالت معمول خیر چرا که می دانم اگر در خیابان هم من را ببینند راهشان را کج کرده و سعی خواهند کرد حتی با من روبرو هم نشوند (بنابر دستور فعلی تشکیلات فرقه) ولی اگر دستور دیگری از مریم رجوی صادر شود چرا.

همانگونه که دختری بزرگ شده در کانادا برای آموزش آدم کشی به عراق تحت حاکمیت صدام رفت و از آنجا به لندن فرستاده شد تا بدستور رجوی خود را در لندن به آتش بکشد و همانطور که همین ندا حسنی سوخت و سوزاند و بعنوان "شهید مقدس!!" فرقه به "بهشت فرقه!!" روانه شد، این ها نیز بعنوان سلاح هایی از ضامن خارج شده، در زمانی که ماشه شان چکیده شود نه تهدید برای من که تهدیدی برای هر آن کسی خواهند بود که مریم رجوی جلوی اسمش بعنوان سوژه علامت زده باشد.

گفت نگران نباش که بعد از ربع قرن فکر می کنم وضعیتشان به اندازه کافی روشن و واضح و تحت کنترل باشد.

مثال دیگری بزنم.

چندی قبل دوستی تماس گرفت و کاری داشت که گفتم فلان روز در لندن هستم. شامی بخوریم و صحبتی بکنیم. ضمنا چون می دانستم با فردی که بیش از دو دهه است یک پای در فرقه و یک پای در بیرون فرقه دارد گفتم به فلانی هم بگو اگر وقت داشت بیاید دیداری تازه کنیم.

روز بعد تماس گرفت و گفت فلانی گفته نمی آید چون تو بر علیه سازمان مجاهدین فعالیت می کنی و بنابراین مزدور (حال تعریف فرقه رجوی از مزدور هرچه که باشد) نیروهای امنیتی دولت ایران هستی. به مزاح گفتم به وی بگو یا می آیی و یا این که تلفن میزنم به "اور سور اواز" و می گویم فلانی با من قرار داشته و الان نیامده و تلفنش را هم دم دست ندارم. لطف کنید شماره تلفن همراه وی را به من بدهید یا به وی بگویید فوری زنگ بزند.

روز قرار به رستوران مربوطه رفتم و دیدم همراه دوستمان آمده. اولین حرفی که قبل از هر سلام و علیکی عنوان کرد عین این کلمات بود.

"مسعود نکنه یک دفعه خر بشی و تلفن بزنی اور. خدا شاهده دو شبه نخوابیدم. کار دست ما ندی یه وقت. این ها رو یوقت به جون ما نیدازی" و...

عذر خواستم و توضیح دادم که شوخی ای بیش نبوده و طبعا اگر تلفنی اطلاع می داد سوء تفاهم هم همانجا برطرف می شد. البته در لفافه گله ای کردم که بالاخره زمان تصمیم گیری جدی تو کی خواهد رسید... الان هم بازمی گویم چشم انتظاریم که

هر گلی نو که در جهان آید، ما به عشقش هزار دستانیم.

این نمونه ای دیگر از وضعیت کسانی است که در چنبره عنکبوتی فرقه گرفتار آمده اند. و از آنجایی که پرده های ربع قرن جدایی از مردم هم به آن افزوده گردیده هیچ راه حلی جلوی چشم خود نمی بینند. طبعا فرقه هم تمام توانش را برای جلوگیری از دریده شدن این پرده ها بکار می برد. آنچنان وحشتی مهیب و از طرفی بغایت ذهنی و بی ریشه از سران فرقه به استخوان های این مغز شویی شدگان رسوخ کرده که غالبا حتی فکر به ایستادگی در مقابل مزخرف ترین فرمایشات مرشد فرقه لرزه بر اندام نحیفشان انداخته و مرگ و خودکشی را راه حلی آسان تر می یابند!!

باز مثالی دیگر.

چند روز پیش دوستی قدیمی که او نیز ربع قرنی زندگانی خود را در فرقه از دست داده است زنگ زد. می گفت که چند وقتی است بقول خودش از محل آنها فرار کرده و تمام این مدت درگیری ذهنی اش این بوده که آیا با من تماس بگیرد یا نه؟ گفتم اولا که به زندگی واقعی خوش آمدی ثانیا بعد از بیست و اندی سال غیبت از واقعیات مسئله مبرم تری نداشتی؟

فکری کرد و گفت چرا. ولی رجوی در حال حاضر مسئله روبرو شدن با کسانی که از فرقه جدا شده اند ( و کسانی که قربانیان فرقه را نمایندگی می کنند) را چنان تابویی کرده است که فرار از خود فرقه (کاری که خودش انجام داده) در برابرش هیچ است. گفتم دلیلش چه می تواند باشد که خودش بی وقفه جواب داد خوب معلوم است. رجوی حاضر است هزار نفر جدا شوند و بروند پی کارشان ولی یک نفر به مدعیان و شاکیان و مخالفان فرقه که واقعا در حال پاشیدن است اضافه نشود. وحشت رجوی از پاسخگویی است نه از تعطیل شدن فرقه.

گفتم الحمد لله که جان بدر بردی. الحمد لله که بنظر می رسد روحا و جسما سالمی. بیست و پنج سال غیبت از واقعیات زمان زیادی است. نه جهان آن جهانی است که ترکش کردی و نه تو آن کسی که آن زمان بودی. بعنوان کسی که موارد مشابه کم ندیده پیشنهادم این است که اولین، دومین، سومین و ... آخرین کارت در حال حاضر آداپتاسیون هر چه سریع تر با جهان موجود واقعی باشد. قبل از هر چیز سعی کن در تمام زمینه ها تا جایی که می توانی واقعی ببینی و واقعی عمل کنی. نه نگران آن باش که من چه فکر می کنم و نه نگران آن باش که رجوی چه فکر می کند. قبل از هر چیز باید روی پای خودت بایستی. چراغی که به خانه روا ست به مسجد حرام است. از ما و دوستان دیگر هم اگر امکانی داشته باشیم برای تو و افراد مثل تو و برای همین روزها گرد آمده است. دیگران کاشتند و ما خوردیم.

 

Khodabande

مثال زیاد است ولی فرصت کم. چند جمله نوشتم تا شاید علت "دروغ گویی" های سازمان (از نمونه ایی که در ژنو دیدید تا ادعای حمایت اکثریت پارلمان بریتانیا و پنج میلیون عراقی و ...) را که با شما همنظرم "زمان آن به پایان رسیده است" از نظر کسانی که با قرار گرفتن در نقطه ای دیگر زاویه دید دیگری دارند را نیز ملاحظه کرده باشید.

آقای هاشمی نژاد. همانطور که پدر شما و هزاران پدر و فرزند دیگر قربانی رهبران این فرقه تروریستی بوده اند و خانواده شما و خانواده های دیگر به حق باید خواستار عدالت باشد، همانطور هم اشخاصی همچون "حمید رضا اسحاقی" و یا حتی افرادی همچون "علی صفوی" و "علیرضا جعفرزاده" و ... خود قربانیان دستگاهی هستند که فرد و تفکر انتقادی فرد (و در نتیجه مسئولیت انسانی) را به کناری زده و آنها را بعنوان ابزاری بدون اراده به مصرف می رساند. خانواده های این افراد نیز حق دارند خواستار عدالت باشند.

می دانید که همزمان با حضور شما و همزمان با حضور دوستان فعال ایرانی مقیم خارج کشورمان در ژنو که هر دو گروه به نوعی بدنبال توقف ادامه نقض حقوق بشر در فرقه رجوی به رهبری مسعود و مریم رجوی هستند، هیئتی هفت نفره از "انجمن نجات" نیز در پاریس بدنبال گرفتن مینیمم ترین حقوق انسانی کسانی بودند که برخی بیش از ربع قرن است در زندان های اشرف و دیگر زندان های فرقه به اسارت رفته اند.

می دانید که جواب رهبری فرقه مجاهدین و بطور مشخص مریم رجوی به مادری که بعد از بیست و اندی سال دوری از فرزند تنها خواسته اش دیداری دو ساعته با فرزند بدون حضور رهبران فرقه بود و دختری که بعد از بزرگ شدن بدست مادر بزرگش تنها خواسته اش دیدار پدر و بقول خودش نه کمک گیری که کمک رسانی به پدرش است جز "نه" ی از سر وحشت و هراس نبود.

خانواده سمیه محمدی در کانادا چندین و چند سال است که خواستار ملاقات بدون واسطه دخترشان که در بقول فرقه نشینان "شهر اشرف!!" به گروگان گرفته شده هستند. فرقه اکنون با وادار کردن سمیه به فحاشی علیه خانواده اش به استقبال خانواده محمدی رفته و رهبران فرقه این بار "نه" ی از سر وحشت و هراس خود را با فحاشی بر علیه نشریات و رادیو تلویزیون های کشور های اروپایی و امریکایی ای می آمیزند که مختصر گزارشی از این وضعیت اسفناک و دلخراش تهیه کرده اند.

طبعا این "نه" مریم رجوی ، با چنین درماندگی و بی چارگی ای آشکار، جز از ترس شکستن قفل صندوق خانه ای پر از ربع قرن زندان و شکنجه و ترور و قتل و مزدوری و خیانت و جنایت و باز شدن درب دادگاه های رسیدگی به جنایات جنگی و جرایم بر علیه بشریت مسعود و مریم رجوی نیست.

آقای هاشمی نژاد،

از صمیم قلب ورودتان به صحنه های جدیدتر فعالیت حقوق بشری (که فرقه سالهای سال این اماکن را بعنوان حیاط خلوت رهبری اش مفروض گرفته بود) بخصوص در خارج از کشورمان ایران را تبریک گفته و از خداوند متعال توفیق روز افزون همه فعالین بشر دوست در جهت ارتقاء و تضمین حقوق بشر را خواستارم.

با تاکید بر اصل رعایت حقوق انسانی انسان ها در ورای همه اختلافات سیاسی و عقیدتی موجود فی مابین آحاد ایرانیان در هر کجای داخل و یا خارج کشورمان و با تاکید بر لزوم پاکسازی عرصه ها و صحنه های عقیدتی و سیاسی از خشونت و ترور و کشتار در جهت بارور شدن محیطی مناسب برای عرضه بی دغدغه همین نگرش های گوناگون هموطنانمان در داخل و خارج از کشور.

خداوند صبرجلیل به همه بازماندگان قرانیان فرقه رجوی (سازمان مجاهدین خلق ایران) عطا فرماید.

مسعود خدابنده

لیدز، انگلستان

یازدهم اکتبر 2006


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31