شهید عرفان کطری در 12فروردین 1382در چابهار به دنیا آمد. پدرش شغل آزاد داشت و مادرش خانهدار بود. در مقطع دوم ابتدایی در دبستان ذوالنورین مشغول به تحصیل بود.
این کودک بی گناه، سرانجام در روز تاسوعای حسینی۱۳۸۹ در مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان به دست عاملان انتحاری به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
سرگذشت پژوهی تیم بنیاد هابیلیان(خانواده 17000شهید ترور) با پدر شهید کطری:
تماس برای مصاحبه هماهنگ شد پدر شهید با وجود اینکه در سفر بودند، زمانی را برای مصاحبه تعیین کرد، پدر شهید پسرش را اینگونه روایت کرد:
عرفان فرزند اول ما بود بعد از او خدا چهار فرزند دیگر به ما داد. از همان کودکی روحیه متفاوتی داشت او با وجود سن کمی که داشت نسبت به مسائل مذهبی حساس بود و در این خصوص همیشه پرس و جو میکرد. به یاد گیری قرآن بسیار علاقه مند بود. به همراه پدر بزرگش در نماز جماعت شرکت میکرد. او بسیار آرام بود. در مدرسه هم شاگردی مودب درس خوانی بود.
با بزرگترها بسیار با ادب و احترام رفتار میکرد، اخلاق او هنوز هم زبانزد فامیل است.
او با وجود سن کمی که داشت به فکر نیاز مندان بود؛ در اقوام مان خانواده ای وجود داشت که از لحاظ مالی وضعیت مناسبی نداشتند، عرفان همیشه از ما میخواست که به آنها کمک کنیم. هروقت که نیاز مندی به در منزلمان میآمد عرفان او را دست خالی بر نمیگرداند.
بیست روز قبل شهادت عرفان ما سفری به مشهد داشتیم. در آنجا عکسی از او گرفتیم، مادر عرفان وقتی عکس را دید به عرفان گفت چقدر شبیه شهدا شده ای!
حال و هوایش تغییر کرده بود شب قبل از شهادتش خیلی خوشحال بود، با خواهر و برادرش بازی میکرد، انگار میخواست جبران نبودن هایش را بکند. خیلی دیر خوابید و صبح زود هم بیدار شد.
چهارشنبه ۲۴آذر۱۳۸۹ روز تاسوعا حسینی بود. خودش را آماده شرکت در مراسم کرده بود، لباس سفیدی به تنش کرد و باهم از خانه خارج شدیم او به همراه دوستش شهید احمد چاردیواری از من خدا حافظی کردند و به سمت دسته های عزاداری رفتند مدتی از جدای ما نگذشته بود که صدای انفجار مهیبی آمد من سراسیمه به سمت خانه دویدم و سراغ عرفان را از مادرش گرفتم او گفت که هنوز به خانه نیامده است، به دلم افتاده بود که اتفاقی افتاده است، سریع خودم را به قسمت حادثه رساندم اما آنجا نبود متوجه شدم که مجروحین را به بیمارستان امام علی (ع) چابهار منتقل کردند خودم را به آنجا رساندم. مشخصات عرفان را گفتم و از آنها سوال کردم کسی با این مشخصات هم اینجا هست آنها جنازه بی جان عرفان را به من نشان دادند. وقتی من پسرم را در این وضعیت دیدم دیگر متوجه چیزی نشدم حالم بسیار بد شد...
به بدن عرفان کوچکم چند ترکش خورده بود یکی به قلبش دیگری به مغزش اصابت کرده بود. کسی که در صحنه حاضر بوده و مجروحین را امداد رسانی میکرده گفته بود: همان لحظه که ترکش به بدن عرفان خورده بود او را بغل گرفته و شهید میشود.
منافقین، خود فروخته دشمنان اسلام هستند و باید به سزای عملشان برسند آنها خون مردم بی گناه را ریختند و بسیاری از خانواده ها را داغدار کردند.