منافقین سه پسرم را ناجوانمردانه به شهادت رساندند

DABaghzadeH

گروهک منافقین در 7مهر1361 بمب بسیار قوی را در میدان امام خمینی ابتدای خیابان ناصر خسرو تهران منفجر کردند. بر اثر این انفجار تروریستی، چندین ساختمان و مغازه تخریب و بیش از 83 تن شهید و حدود 800 نفر مجروح شدند. دو تن از شهدای این حادثه دو برادر به نام حبیب و مجید دباغ‌زاده بودند. عناصر گروهک ترویستی منافقین مجید دباغ‌زاده، سومین پسر این خانواده را نیز به شهادت رسانده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید بخشی از گفت‌وگو با مادر این شهیدان است:

لطفأ خودتان را معرفی کنید.

بنده اعظم فغفوری مادر شهیدان رضا، حبیب و مجید دباغ زاده هستم و ساکن اسدآباد شهریار هستم.

از شهیدان خود بگویید که چگونه به این درجات رسیدند؟

فرزندان من در خانواده مذهبی بزرگ شدند. آن‌ها همیشه همراه با پدرشان به مسجد می‌رفتند. پدر و مادر نقش مهمی در تربیت فرزندانشان دارند، بچه‌ها همیشه از والدین خود الگوبرداری می‌کنند. پسر بزرگم رضا همیشه وقتی می‌آمد دست به سینه می‌گذاشت و سلام می‌کرد. همیشه برای کمک به من و پدرش داوطلب بود. او تواضع زیادی داشت. همه اقوام می‌گفتند همه دباغ‌زاده‌ها یک کفه ترازو، آقا رضا یک کفه ترازو! آن‌ها بخاطر همین تواضع او را برتر از بقیه می‌دانستند.

پسر دیگرم آقا حبیب از کلاس نهم کار می‌کرد و شبانه درس می‌خواند و قبل از انقلاب دیپلم گرفت. در فعالیت‌های قبل از انقلاب، تلاش بسیاری داشت، اعلامیه و نوار می‌گرفت و پخش می‌کرد.

آقا مجید بسیار مؤمن بود و در عین حال که مراعات می‌کرد بسیار شوخ‌طبع بود. در کربلای 5 زخمی شد. پرده گوشش آسیب دیده و چهار ترکش خورده بود. نمی‌توانست خوب راه برود؛ ولی با این حال می‌گفت هنوز لایق شهادت نشدم. سال 58 عضو سپاه شد و سال 59 عضو رسمی سپاه شد. دو سال محافظ آقای موسوی تبریزی بود و پس از آن دو سال در قسمت حراست فرودگاه بود و بعد کارمند نخست‌وزیری شد.

از خصوصیات اخلاقی فرزندانتان بفرمایید.

آقا حبیب خیلی مؤمن بود. ایشان قبل از انقلاب توصیه می‌کرد خواهران حجاب خود را رعایت کنند و در زمان تظاهرات‌ها زنان را تشویق می‌کرد حضور داشته باشند. حبیب نماز شبش ترک نمی‌شد، در کتابخانه‌مان می‌ایستاد و نماز می‌خواند. به پهنای صورت گریه می‌کرد و العفو می‌گفت. یک روز صبح ناراحت شدم و گفتم چرا اینقدر با سوز و ناله نماز شب می‌خوانی؟ تو که اینقدر پاک زندگی می‌کنی چرا این همه ناله می‌کنی؟ مگر چه خطایی از تو سرزده؟ جواب داد: «خدا عاشقت می‌کند، اگر عاشق باشی نیمه شب بلند می‌شوی و العفو می‌گویی.» بعدازظهر همان روز تابلویی با این متن آورد: «من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی عشقنی...»

همه تابلو را می‌خواندیم و از حفظ بودیم و به یک آواز در منزل ما تبدیل شده بود. رضا ،حبیب را تشویق کرد به آلمان رفته و در آنجا کنار دایی‌اش به تحصیل ادامه دهد و می‌گفت: «اکنون کشور به نیروهای متخصص نیاز دارد. او رفت و پس از سه ماه برگشت و گفت نمی‌توانم در آنجا بمانم. سپس رفت آموزش و پرورش و معلم شد.

تواضع و ادب رضا بخصوص در مورد احترام به مادر زبان زد بود.

آقا مجید هم عاشق شهادت بود و بالاخره به آرزویش رسید.

تربیت مادر چقدر در آینده و سرنوشت فرزندان مؤثر است ؟

یکی از اثر گذارترین چیزها در تربیت فرزندان مادر است . من همیشه سعی می‌کردم در محافل مذهبی و ذکر ائمه شرکت کنم تا تأثیر مثبت بر روی فرزندانم داشته باشد. با فرزندانم همیشه با مهربانی و ملایمت برخورد می‌کردم.

وقتی خبر شهادت فرزندانتان را به شما دادند چه حالی داشتید؟

قبل از اینکه خبر شهادت رضا و حبیب را به من بدهند من خوابش را دیده بودم. رضا جزء تدارکات جبهه بود. ازمسجد ملک تهران جنس می‌بردند. اولین باری که از جبهه برگشت، دورش گشتم و او را بوسیدم. برایم خیلی عزیز بود چون مثل یک خواهر یا مادر برایم بود و با او درد و دل می‌کردم.

من آن زمان خیاطی می‌کردم و درآمد داشتم. یک روز از رادیو و تلویزیون دیدار با حضرت امام پخش شد. ماهم همراه خواهران جنوب شهر به دیدار حضرت امام رفتیم و جواهرات و چیزهای قیمتی و با ارزشمان را به ایشان هدیه دادیم. وقتی برگشتیم اقوام گفتند که چرا این کار را کردید؟ شما چند فرزند پسر دارید و باید به فکر آینده آن‌ها باشید و سرمایه‌ای را برایشان پس‌انداز کنید.

به آن‌ها گفتم من چهار جواهر و الماس دارم؛ رضا گردنبد الماس، حبیب دستبند الماس، مجید گوشواره الماس و حمید انگشتر من هستند. خدا به من 4 زینت داده که هر4 تای آن‌ها مؤمن و نمازخوان هستند و من زینت دیگری نمی‌خواهم.

قبل از شهادت رضا خواب دیدم گردنبند الماسم پاره شد و به زمین افتاد. فهمیدم که رضا شهید می شود.

رضا و حبیب روی موتور از جلسه اخلاق آقای تهرانی برمی‌گشتند که در اثر بمب گذاری منافقان در میدان امام خمینی(ره) به شهادت رسیدند.

مجید هم حدود 8 روز بود از جبهه برگشته بود که توسط منافقان به شهادت رسید.

از مسئولین چه انتظاری دارید؟

من از مسئولین برای خودم انتظاری ندارم. فقط باید با جنگ نرمی که دشمن برنامه‌ریزی کرده مبارزه کنند و در برابر آن‌ها سکوت نکنند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31