در شناخت و تشخیص جریانها و حوادث قبل انقلاب، نقش بصیرت جایگاه مهم و مؤثری پیدا میکند. بصیرت به تعبیر امیرالمؤمنین(ع) یعنی مشاهده درست و دقیق حوادث، تفکر و تدبر در آنها و سنجیدن مسائل و حوادث؛ همچنین بصیرت مورد نظر رهبر عظیم الشأن انقلاب حضرت آیت الله خامنهای در یک کلام کوتاه و خلاصه یعنی، آگاهی علمی و عملی همراه با عقلانیت و فهم با انسجام و وحدت ملی در کنار دشمن شناسی.
شاید اگر در آن روزها اعضای گروهک منافقین در رابطه با آنچه که مبلغش بودند، نگاهی کوتاه و مختصر همراه با بصیرت داشتند؛ درحالحاضر دست آنها آغشته به خون هزاران شهید بیگناه نبود و زندگی خود را با امیدواری و استقلال ادامه میدادند تا اینکه ذلیلانه نوکری اربابان پست و کریه خود را بکنند.
به طور خلاصه اگر بخواهیم نگاهی کوتاه و مختصر به پیشینه گروهک منافقین داشته باشیم این نگاه در ابعاد مختلفی نمایان میشود. در رأس همه مسئله رهبری مطرح میشود؛ رهبری این گروهک هیچگاه مورد اقبال مردم نبوده و نیست؛ جز منافع و هوسهای شخصی خود، هیچ نفعی برای اعضا نداشته و هرروز در این باتلاق سیاه گرفتارتر شده و آنها دیگر امیدی برای یک زندگی آرام در کنار خانواده خود را از دست داده اند. نگاه سرکرده این گروهک نگاهی کوتاه و پست بوده است که در تصمیمات آن، طغیان احساسات پلید و ننگین دیده می شود.
مسئله بعدی مربوط به ایدئولوژی آنها میباشد؛ در گروهک منافقین ایدئولوژی وارداتی دچار التقاط میشود و نقش پررنگ و جدی به خود میگیرد؛ شیوه مبارزه را اقدام مسلحانه و ایجاد فضای پرتنش و بیثبات در جامعه برای نشاندادن ضعف رژیم سپس کشاندن مردم در خیابانها قرارداده است، که این خود عامل به انحطاط کشیده شدن آنها می باشد؛ چراکه اسلام، مکتب و مارکسیست علم مبارزه و مطالبهگری آنها شده بود. چه بسا که تاریخ نشان داد مبارزه فرهنگی و روشنگری در کمال ناباوری اعضای گروهک منافقین، پیروز میدان شد و این پیروزی منجر به انقلاب اسلامی گردید. اگر نهضت امام خمینی(ره) منجر به انقلاب اسلامی شد بر پایه ارزشهای اسلامی بود و مطالبه نیز اسلامی بود.
به دلیل مخالفت و تنفر مردم از گروهک منافقین، حضور طرفداران این گروهک در چندین شهر بزرگ و با تعداد اندکی دیده شد. البته این حضور نه به لحاظ آگاهی و نه اکثریت، قابل مقایسه با هیچ جریانی قبل از انقلاب نیست چراکه کمرنگ و ناچیز بوده است.
اکثر اعضای گروهک منافقین از دانشجویان و کسانی بودند که تحت تأثیر مسائل روز دنیا قرار میگرفتند، جوانانی که شور و حال زیادی داشتند و دنبال هیجان بودند تا احساساتشان را در آنجا بروز دهند.
مسئله بعدی به حمایت روحانیت مربوط میشود؛ این پشتوانه و دژ مستحکم هیچوقت همراه گروهک منافقین نشد. این گروهک نهتنها حمایت آنها را با خود نداشت، بلکه از روحانیت با نام «ارتجاع سیاه» یاد میکرد و مارکسیست شده بود.
گزینشیبودن و شرایط سخت و دشوار گروهک منافقین برای جذب نیرو نشان از بی اعتمادی به اعضای آن میباشد که این خود اهداف شومی را به همراه دارد. این گروهک با دیدگاه مبارزه مسلحانه شروع به آموزشهای نظامی برای اعضاء کرد و با جدا کردن آنها از خانواده و تدوین قوانین اجباری و مزخرف، شرایط بدی را ایجاد نمود.
گروهک منافقین در طول مسیر مبارزه خود دچار انحراف فکری و التقاط شد و همین موضوع بود که این گروهک را به گمراهی و تباهی و نفرت مردم کشاند تا هیچگاه مورد حمایت مردم قرار نگیرد و روزبهروز به انزوای بیشتری کشیده شود. گروهک منافقین با شعار «جامعه بیطبقه توحیدی» که شعار مارکسیستها نیز هم است، دست به کشتار مردم بیگناه زد و مقابل آنها ایستاد تا جنگی را شروع کند که بر سر قدرت باشد.
سازمانی که زمانی مدعی مبارزه با امپریالیسم بود و شهید بهشتی را رابط ارتجاع آمریکا میشمرد، چطور میشود که در سالهای اخیر در پاریس همایشهای بزرگی را با هزینههای هنگفت و در قالب تور مسافرتی برگزار میکند و با برجستهکردن سخنرانیهای مقامات سابق آمریکا و وابستگانشان در این همایشها و جلسات، حمایت آنها را از خود اعلام میکند، که این خود خلاف ادعای آنهاست.