شهید اسماعیل محمدی از شهدای قوه قضاییه است، ما با وجود جایگاه والای شهید کمتر با شخصیت او و حتی اینکه این شهید به قوه قضاییه تعلق دارد آشنا هستیم.
به گزارش پایگاه اطلاعرسانی هابیلیان به نقل از هرازنو، شهید اسماعیل محمدی، مدیر دفتر دادگاه انقلاب اسلامی آمل بود و در شرف ارتقاء به سمت دادیاری، در آمل چندین بار بهدست منافقین تهدید به ترور شد و با توجه به مسئولیتش در دستگاه قضایی مورد شناسایی تیمهای ترور منافقین قرار گرفت.
در اردیبهشت۱۳۶۴ آخرین باری که شهید به جبهههای حق علیه باطل اعزام میشود، مقرشان بهدست گروهک تروریستی منافقین مورد حمله قرار گرفته و شهید سه روز در اسارت منافقین قرار میگیرد.
شهید در وصیتنامهاش ذکر کرده بود که دوست دارد با روی خونین و بدن پارهپاره به دیدار رسول خدا (ص) و امام حسین (ع) برود و همینطور میشود، شنیدن شرح شکنجههای منافقین بر روی پیکر شهید اسماعیل محمدی هولناک است.
هر روز ظرف قیر داغ، دستهای شهید با قیر داغ سوزانده میشود، بدنش در این مدت داخل قیر داغ قرار میگیرد و انگشتانش یک به یک بریده میشود و کادوپیچ میشود تا برای خانواده ارسال شود.
در ادامه بخشی از گفتگو با همسر شهید اسماعیل محمدی و پسر شهید که همنام پدر است را میخوانید.
خانم علویمقدم همسر شهید میگوید: ما هفت خواهر و یک برادر بودیم، پدرم، اسماعیل را مانند پسرش دوست داشت ومیگفت: اسماعیل پسر من است ، بعد اسماعیل، برادرم سیدعبدالله علویمقدم شهید شد و ظرف سهسال پدر و مادرم را از دست دادم ، داغ پسر و داماد آن دو را از ما گرفت، من ماندم و خواهران و دوفرزندم.
خبر شهادت شهید را چگونه به شما دادند؟
ماه رمضان بود خرداد۱۳۶۴ برای حفظ جان به خاطر تهدیدهایی که از سوی منافقین میشدیم به خانه پدرشوهرم رفتم، آنشب حال عجیبی داشتم، سر نماز فردی را احساس میکردم که به من میگوید اسماعیل شهید شده است، سهبار نمازم را شکستم ، به پدرشوهرم گفتم سر نماز این حالت را پیدا کردم ایشان هم گفت: دخترم چهارقل بخوان به خدا توکل کن، انشاءلله برطرف میشود. آنشب تا صبح بیدار بودم ، صبح آمدیم خانه خودمان، دونفر از برادران سپاه آمدند وخبرش شهادت شهید را دادند.
آخرین باری که با هم صحبت کردید کی بود یادتان هست؟
چند روز قبل تلفنی صحبت کرده بودیم، خیلی روی بچه ها و تربیتشان سفارش میکرد که بچهها با ایمان باشند، دینشان حفظ شود، سفارش حجاب و دین خیلی داشتند.
شهید به چیزی دلبستگی و وابستگی داشتند؟
همه چیزش خانواده بود و چون برای رفتن به جبهه از من اجازه خواسته بود، هر وقت که زنگ میزد خیلی ممنوندار من بود، البته شهید یک خروس داشت که داستانش جالب است، این حیوان خیلی برای اسماعیل بیقراری میکرد، موقعی که نامهای از اسماعیل میآمد یا زنگ میزد، انگار که این خروس خبردار میشد، میآمد درون خانه وحال خاصی داشت. خلاصه وقتی شهید را دفن کردند آن خروس هم کنار قبر شهید جان داد و مادر شهید هم همانجا کنار قبر شهید خاکش کرد.
بچهها تا بهحال دلتنگ شهید نشدند، چندساله بودند که پدر شهید شدند؟
آقا اسماعیل هنوز به دنیا نیامده بودند ودخترم هم دو،سه ساله بود تا حالا نزد من گلایه نکردند و نگفتند.
پسر شهید
اسماعیل محمدی پسر شهید معتقد است تنها راه برگشت مسیر جامعه به شرایط ارزشی و انقلابی توجه به خون شهداست.
به نظر من سرگذشت و زندگی شهدا که خیلی وقتها نمیتوان همه ابعاد آن را به زبان آورد، امروز میتواند درس زندگی ما باشد، شهدای ما نباید قدر یک کوچه وخیابان بمانند، بلکه باید در زندگی ما جاری و ساری باشند.
مراسم سالگرد شهادت شهید اسماعیل محمدی روز جمعه۲۲ خرداد در تکیه روستای بامرکلا، دابودشت، جاده فردونکنار چهار راه رییسآباد برگزار شد.