من عذابم مانده است

Karamesiah3 Birooniاز شما تقاضا میکنم به چهره من دقیقا دقت کنید . این چهره را بیاد داشته باشید و برای آیندگان بگوئید. من عذابم مانده. در پیشگاه خداوند من هنوز خیلی مسیر دارم که باید بروم . ولی شما برای آیندگان بگوئید. بگوئید در یک برهه از تاریخ ایران جوانانی پیدا میشدند که بچه ها را در آغوش مادرانشان میزدند ، خانه ها را به اتش می کشیدند. همسران این افراد را بخون میکشیدند. اینها را همیشه و در همه وقت به یاد داشته باشید.

در اینجا اجازه می خواهم صحبتهایم را تمام کنم . میدانم الان چه احساس نفرت و کینه ای نسبت به من در دل دارید. این احساس نفرت و کینه در خود من هم وجود دارد . بهیچ کس هم نمیتوان ایراد گرفت.باید هم باشد. متاسفم از اینکه این مطلب را برای شما عنوان کردم و موجب ناراحتی شما شدم . اما دانستن این مطالب برای هر شخص ایرانی واجب و لازم بود. ودر آخر ضمن تشکر از مسئولین زندان که این امکان را در اختیار من گذاشتند، خصوصا از محضر جناب آقای لاجوردی تشکر میکنم. امیدوارم که همگی شما در راهی که انتخاب کرده اید پشت سر خط رهبری عظیم الشان انقلاب همچنان به سرکوب عناصر و گروهکهایی همچون ما و امثال ما ادامه دهید و تا محو ونابودی تمامی آثار شرک آلود و منافق گونه از پای ننشینید . برایتان آرزوی موفقیت میکنم . والسلام و علیکم و رحمت الله و برکاته.

آقای لاجوردی: در مجیدیه هم مثل اینکه یک سمساری بوده ؟

برناس: آنرا هم توضیح بدهم ؟

آقای لاجوردی : یک برادر بسیجی هم مثل اینکه در پمپ بنزین وحدت اسلامی بود؟ ایندو مثل اینکه از قلم افتادند.

برناس: بعد آنها را هم میگویم .

جنایتی دیگر

البته من اگر مطالبی را عنوان نکردم بخاطر این بود که سعی داشتم وقت خواهران و برادران عزیز را نگیرم و این امکان باشد که برادر دیگر هم صحبت کند. اما حال که خوشبختانه میبینم این امکان وجود دارد تا مسائل دیگر را هم مطرح کنم بذکر آنان میپردازم .همانطوریکه گفتم من جمعا 9 عملیات داشته ام. 9 فاجعه آفریدم بنام عملیات که در کل آن 6 نفر از خواهران و برادران بشهادت رسیدند. موجب آتش گرفتن سه خانه شدم که در این رابطه عملیات خانه علی اعظم ، خانه اسدالله نوری و خانه حاجی ترخانی و سرقت بانک را مطرح کردم . قبل از اینها عملیاتی بوده از جمله عملیات پمپ بنزین میدان وحدت اسلامی که در این عملیات من شخصا حضور داشتم .در میدان وحدت اسلامی ، کمی پائین تر جنب خیابان مختاری پمپ بنزینی واقع شده که فکر میکنم اکثر شماها دیده باشید. آن موقع کوپن ها توسط دو تن از برادران بسیجی کنترل میشد و طبق خطی که دریافت کرده بودیم آن برادران مستقر در پمپ بنزین مورد هدف قرار گرفته و بشهادت رسند.صبح در ساعت 5/6 من و جعفر از لانه فساد تیمی خارج شدیم و به منطقه رسیدیم. وقتی وارد محل مزبور شدیم مشاهده کردیم که دو برادر بسیجی مشغول کنترل کوپن ها هستند. دوری داخل پمپ بنزین  زدیم که ببینیم محافظین و یا اشخاص دیگری وجود دارند که احتمالا مسلح باشند و غافلگیر نشویم . دوری زدیم  و بعد در خیابان مختاری جعفر که فرمانده بود بمن میگوید: سلاحت را بکش و آماده کن. وقتی ما به مقابل این برادران رسیدیم تو باید شلیک کنی . طبق همین قرار من سلاح را کشیدم و آماده تیراندازی شدم. لازم به توضیح است که این اولین عملیاتی بود که من بوسیله آن گلوله های خود را بطرف برادران بسیجی شلیک کردم و این اولین عملیاتی بود که توسط من شخصی به شهادت رسیدکه بعد در ادامه همین مسیر بود که به خانه های علی اعظم و اسدالله نوری که قبلا برایتان گفتم رسیدیم . بهرحال ما رفتیم و من سلاحم را کشیدم و به پمپ بنزین رسیدیم . برادران مشغول کنترل کوپن ها بودند. بلافاصله من 5 تیر بطرف انها شلیک کردم که یکی از برادران به شهادت میرسد و دیگری مجروح میشود.در این موقع در خود پمپ بنزین همهمه و فریاد همه جا را برمیدارد. وقتی وارد خیابان میشویم متوجه یک وانت که به تعقیب ما پرداخت بود ،شدیم که البته چون سوار موتور بودیم و از کوچه های فرعی میزدیم و میرفتیم موفق نمیشوند که ما را دستگیر کنند. و ایکاش دستگیر میکردند. ایکاش آن موقع که تازه گام در این مسیر گذاشته بودیم دستگیر میشدیم و آن فجایع دیگر به بار نمیآمد. بهرحال عملیاتی دیگر بود که در آن دیده شد و ما جنایت تازه ای آفریدیم.

ما ترسان وارد عملیات می شدیم

در ارتباط با عملیات سمساری چهارراه امجدیه هم باید عرض کنم که شناسائی ها از قبل توسط جعفر شده بود . قرار بر این بود که ما به سمساری واقع در چهارراه مجیدیه حمله بریم . در این سمساری برادری بود که به ما معرفی شده بود که در لو دادن چند خانه تیمی در حوالی مجیدیه دست داشته و از روی مغازه اش تیرباری به سمت یکی از خانه های تیمی کار گذاشته شده بود و ما برای انتقام باید می رفتیم و شخص نامبرده را در آنجا به شهادت می رساندیم . البته لازم است اینجا یک مطلب را بگویم که اینکه فلانی در لو دادن خانه های تیمی شرکت داشت و فلانی نداشت این ملاک و معیار ما نبود . گرچه 36 میلیون انسان همیشه و در همه حال در مقابل ما ظاهر می شدند و خانه های تیمی ما را یک به یک شناسایی و مورد حمله قرار می دادند ولی ما اینطور تحمیق شده بودیم ، اینطور به ما گفته شده بود که چون این شخص خانه تیمی را لو داده باید به شهادت برسد . ما هم رفتیم . ابتدا جعفر به طرف مغازه رفت . در مقابل در شخصی با تیپ جوان در حدود 21 ، 22 سال -  مشغول صحبت با موتور سواری بود . ما احتمال دادیم که ممکن است یکی از اقوام همین شخص باشد که در مغازه او کار می کند . در همان لحظه تصمیم گرفتم که آن شخص را هم بزنیم . وقتی وارد شدیم ، جعفر سلاحش را می کشد و به شخص مربوطه می گوید بی حرکت ! با دیدن سلاح ما آن پسر جوان اقدام به عملیات تدافعی می کند . دست جعفر را می گیرد و سعی می کند سلاحش را از دستش بیرون آورد که جعفر دو تا تیر به او شلیک می کند و شخص به زمین می افتد . من هم طبق معمول بلافاصله رگبار مسلسل را به رویش باز می کنم . در همین موقع صدای میوه فروشیهایی که در اطراف بودند به گوش رسید . مثل اینکه یک سری نقل و انتقالاتی هم توسط چرخ میوه فروشی صورت گرفت که ما فکر کردیم که می خواهند مسیر را ببندند . وحشت سراپای وجود ما را در بر گرفت . من به جعفر گفتم که باید برویم . گفت مغازه را باید آتش بزنیم . گفتم نه فرصت نیست . دارند راه را می بندند . او هم ترسید . یعنی ما اصلا ترسان وارد عملیات می شدیم ! سوار موتور شدیم ، موتور روشن نشد . من به شدت به جعفر فشار می آوردم : زودباش ، زودباش ! گفت خیلی خوب ! بالاخرا با یک سری دست کاریهایی که در موتور کرد ، موتور روشن شد و ما سوار شدیم و از روی پل رد شدیم . وقتی از روی پل رد می شدیم من برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم و دیدم که مردم به طرف مغازه هجوم می برند و ظاهرا با بلند کردن شهید اقدام به شعار دادن می کنند . ما از آنجا خارج شدیم و این هم جنایت دیگری بود که ما آفریدیم.

تمرین خونریزی

در این ارتباط فکر می کنم یک عملیات دیگر نیز باشد که همان سرقت اتومبیل بود . آن زمان من در خانه خودمان زندگی می کردم و هنوز وارد پایگاه و خانه های تیمی نشده بودم . سازمان برای چک کردن من و اینکه آیا می توانم خون بریزم و آیا می توانم فجایع بیافرینم و یا اینکه آیا می توانم خواهران و برادران میهنی و دینی خودم را به خاک و خون بکشم ، اقدام به آزمایش من می کند و مرا به این عملیات می فرستد تا یک اتومبیل ظاهرا پیکان را در خیابان مهر به سرقت ببرم و آن را در منطقه دیگری بگذاریم و برویم . نکته خیلی جالبی که لازم است به آن اشاره کنم نحوه ایست که ما ماشین را گرفتیم . سلاح را می کشیم و می گوییم : آقا ما مجاهد خلقیم ! و این ماشین را احتیاج داریم ! شخص پاسخ می دهد که آقا این ماشین سرمایه من است و اگر این نباشد من روزی خودم را نمی توانم در بیاورم . می گوییم برای جنبش است ! می گوید پس چرا انقلاب 22 بهمن از این کارها نداشت ؟ می گوییم برای انقلاب است ! می گوید انقلاب به من گفته است که ماشینت را حفظ کن . به هر حال با زور و تهدید و ارعاب و مشت و لگد ، ماشین را از چنگش رها کردیم و با آن فرار کردیم و آمدیم . من به طور مشخص اینجا قسم یاد می کنم که حتی در یک نمونه از این 9 عملیات دیده نشد یک نفر حامی ما باشد . در هر 9 عملیات یک نفر در خیابان و کوچه به هواداری از ما صحبتی نکرد و برعکس در جای جای این وطن خونین ، در جای جای این میهن اسلامی ، شعاری که قوت و صلابت خویش را حفظ کرده و روح همبستگی در این ملت بوجود آورده ، همان شعار مرگ بر منافقین و مرگ بر آمریکا بوده است که همیشه بدرقه راه ما می شد . چند عملیات دیگر هم بوده که البته اینها به اصطلاح ناموفق بودند . ما به خانه ای رفتیم ، شخص نبوده ، یک خانه اصلا درش باز نشده . یا برای سرقت موتور رفته بودیم امکان پذیر نبوده که در این رابطه صحبتی نماند که بگویم . تشکر می کنم از تمام شما که به صحبتهای من گوش دادید . از مسئولین زندان هم تشکر می کنم . امیدوارم در قیامت ، موقعی که در مقابل جنایات خود قرار می گیرم پاسخی پیدا کنم که بدهم . بتوانم طلب استغفار کنم . من نمی دانم خداوند می پذیرد یا نه . گرچه اگر نپذیرد ، چنانچه که ملت ما هم نپذیرفت ، حق دارند و اوست که عادل است و ما را در جای مخصوص خودمان قرار می دهد -  جایی که گذشته ما برای ما در آینده در نظر گرفته . از همه تان تشکر می کنم .

آقای لاجوردی : ممکن است بفرمایید چند وقت است دستگیر شده اید ؟

برناس : من در حدود یک هفته است

آقای لاجوردی : یک هفته ؟

برناس : بلی

آقای لاجوردی : یعنی از شب عید نوروز ؟

برناس : بله . شب عید نوروز ، دو شب قبل از عید نوروز بود .

آقای لاجوردی : عید نوروز 63 ؟

برناس : بله . عید نوروز 63 –

برای ما فقط کشتن و سوزاندن مطرح بود

آقای لاجوردی : شما در بیرون مراسم مذهبی تان را انجام می دادید ؟

برناس : مراسم مذهبی ؟ کلا چیزی که در خانه تیمی مطرح نبود تا آنجایی که من در ارتباط بودم چیزی به اسم مراسم مذهبی بود . وقتی که ماه رمضان بود و برای عملیات می رفتیم و مطرح می کردیم که روزه بگیریم ؟ می گفتند نه شخص عملیاتی برای عملیات احتیاج به نیرو و توان کافی دارد . و وقتی که خودمان مطرح می کردیم که خوب ، روزه چیزی است که انتخابی است . می گفتند نه تشکیلات اجازه نمی دهد روزه بگیرید و حقیقت مطلب هم این است که ما نماز و دیگر شعائر اسلامی و مذهبی خودمان را به هیچ وجه بجا نمی آوردیم . چون اصلا اعتقاد قبلی  به آنها نبود و اگر احتمالا بعضی مواقع هم این امر صورت می گرفت برای خودمان هم جای تعجب بود . بله ، در این رابطه ما به هیچ وجه پایبند مسائل مذهبی و اسلامی نبودیم . آنچه فقط برای ما مطرح بود کشتن بود و سوزاندن به هر قیمت ، همین . جایی که آدم سوزی ، جایی که کشتن یک فرزند در مقابل چشم مادرش گناه به حساب نیاید ، جایی برای نماز و روزه نمی ماند . جایی که همسر یک شخص را به خاطر نسبتش که همسر اوست به شهادت می رسانند ، جایی برای نماز و روزه نمی گذارد و کلا ما شعائر مذهبی و مسائل اسلامی مثل نماز و روزه را به هیچ وجه عمده تلقی نمی کردیم و حتی اینها را هم در رابطه با وضعیت تشکیلاتی مان می سنجیدیم که اگر تشکیلات اجزه بدهد می خوانیم ، تشکیلات حکم بکند ، می خوانیم ، تشکیلات حکم بکند روزه می گیریم ف حکم نکند نمی گیریم . تشکیلات بگوید ، استغفرالله ، خدا نیست ، نیست . خدا هست ، هست . این است ماهیت واقعی سازمان که ادعای اسلامیت و اسلام راستین توحیدی را می کند . آقای لاجوردی اگر سوالی در این رابطه وجود دارد بفرمائید.

آقای لاجوردی : خیر ، ان شاءالله که خداوند همه مان را از خواب غفلت بیدار کند و توفیق توبه و انابه به همه ما عنایت کند . شما رده تشکیلاتی تان چه بود ؟

برناس : من ابتدا مسئول هسته دختران سازمان مجاهدین بودم ، بعد 3 ماه عضو واحد عملیاتی شدم و آخرین رده ام هم فرمانده عملیاتی بود .

 

کارنامه سیاه (40)


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان