مجاهدین و قاچاق انسان - شاهد24

بسم الله الرحمن الرحیم

Abdolrahim Nazari

من عبدالرحیم نظری هستم از شهرستان آق قلا، خودم هم بچه ترکمن هستم.

از سال 81 برج 5 من به صورت قانونی وارد ترکیه شدم، آمدم برای کار داشتم دنبال کار می گشتم که تقریباً مایحتاجم (پول تو جیبی ام) تمام شده بود، بعد یکی از هوادارها آمد و گفت: "می خواهی بروی کار کنی؟" من هم گفتم: "آره می خواهم بروم کار کنم" به من گفتند اگر می خواهی کار کنی، اول باید دو سه ماه بروی عراق، یک دوره ببینی، بعد تو را می فرستیمت کشور آلمان.

ما از مرز قاضی عنتب سوار قطار شدیم و وارد خاک عراق شدیم. بعد که آمدیم به ورودی، فهمیدم چه خبر است. بالاجبار لباس تنمان کردند و گفتند که باید اینجا بمانید. من گفتم شما قول کار داده بودید، چی شد؟ گفت نه! چنین خبری نیست. به زور لباس تنمان کردند و خلاصه من دو سه روز توی ورودی خیلی ناراحت بودم. آنجا خیلی اعصابم خراب بود. دو سه روز داخل یک واحد تنها بودم دو روز به خاطر زن و بچه ام گریه می کردم. فهمیدم کجا آمده ام. به یکی از بچه ها گفتم که بیا از اینجا برویم و فرار کنیم، اینجا جایمان نیست! زنمان را گرفتند، بچه مان را گرفتند، پدر و مادرمان را گرفتند، همه چیزمان را ازمان گرفتند، تنها امیدی که من داشتم، فقط همین زن و بچه ام بود که آن را هم از دستم گرفته بودند. واقعاً اینها به ما ظلم زیادی کردند. فشار روحی سرمان می آوردند. خیلی ما راعذاب دادند. من اصلاً این کاری که سازمان با ما کرده را تا آخر عمر نمی بخشم.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31