در بين گروههاي تروريستي در ايران بهويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اقدامات خرابکارانة سازمان مجاهدين خلق حجم زيادي را در پروندههاي ترور به خود اختصاص داده است.
نبايد از نظر دور داشت که گذشته و رويکرد اين گروه تروريستي در طول دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مشخص و روشن است. از همان ابتدا آشکار بود که با توجه به مرام و رويهاي که در پيش گرفته بودند، توان همراهي با مردم را ندارند.
آفت قدرتطلبي سازماني
قدرتطلبي يکي از ويژگيهاي اين جريان بود که براي رسيدن به آن از هر شيوهاي حتي ابزارقدرتشدنِ ديگران استفاده کردند. شيفتگي به قدرت آفت بزرگي براي اين جريان بود که حتي همراهي برخي از اعضاي معترض و منتقد به مرکزيت سازمان را نميپذيرفت و ازاينرو در عناصر عاليرتبه کادر تصميم به تسويهحسابهاي درونسازماني گرفتند. مرتضي صمديه لباف، مجيد شريفواقعي و... صرفاً بهخاطر انتقاد از رويههايي که در سازمان صورت ميگرفت گرفتار ترورهاي درونسازماني شدند و از بين رفتند.
البته روند فعاليت سازمان بهخاطر مخفيبودن بهگونهاي بود که ماهيت آن تا مدتها بعد از زمان تشکيل چندان آشکار نبود و ازاينرو برخي از انقلابيون هم به اين جريان اعتماد نسبي داشتند و حتي سازمان از حمايتهاي بخشي از روحانيون نيز برخوردار بود. اما بهمجرد آگاهييافتن روحانيت از عقايد و افکار انحرافي سازمان مجاهدين خلق، درخصوص اين جريان افشاگري صورت گرفت و اعلام شد که عناصر وابسته به سازمان در خط مبارزات اسلامي نيستند. با توجه به بيدارگري جريان روحانيت، سازمان در پي آن بود که شرايط لازم را براي حذف فيزيکيِ برخي از روحانيون بسنجد. بهگفتة وحيد افراخته، با توجه به جايگاه و مقام آيتالله سيدمحمود طالقاني و افشاگريهايي که او عليه سازمان داشت، مجاهدين بر آن شدند که با انديشيدن تمهيدات لازم، شرايط را براي ترور مرحوم طالقاني فراهم آورند. ازسويديگر در پي يافتنِ فرصتي مناسب نيز بودند تا درصورت وقوع ترور احتمالي، اين ماجرا را به هيئت حاکمه نسبت دهند. اساساً با توجه به همراهي و اقبال مردم به روحانيت و شناخت ماهيت واقعي اين سازمان، مجاهدين خلق بر آن بودند تا از روحانيت انتقام بگيرند. با اين وصف شرايط بهگونهاي پيش رفت که امکان ترور مرحوم طالقاني تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي براي اعضاي سازمان مجاهدين خلق فراهم نشد.
وقتي دشمني با روحانيت به انتقامگيري از مردم انجاميد
در حوالي سال 1354 وقتي که جريان مبارزه اوج ميگيرد و مردم و جريانهاي اسلامي بهدنبال مذهب هستند، دگرباره مسئله تقابل با روحانيت براي آنها موضوعيت پيدا ميکند. برابر با برخي از اسناد، ترور آيتالله دکتر بهشتي در سال 1355 در دستور کار سازمان قرار گرفت؛ اما باز سير حوادث بهمراد دل اعضاي سازمان نرفت و آنها موفق به اين کار نشدند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مشخص شد که ايدئولوژيِ پذيرفتهشده از سوي مردم مسلمان ايران، پيروي از روحانيت و مرجعيت است. اين مهم در برگزاري رفراندوم جمهوري اسلامي و رأي 98درصدي مردم رسميت پيدا کرد.
البته در تحليلهاي سران اين تشکل، نظام جمهوري اسلامي ايران عمر زيادي نخواهد داشت و ازاينرو بايد در پي استقرار نظامي جايگزين تلاش کرد. اساساً در تفکر اعضاي سازمان هرگونه تقابل و بياعتنايي مردم به شعارها و مرامهاي اين تشکل تحملناپذير تلقي و ارزيابي ميشد؛ بنابراين بايد از آنان انتقام گرفت. البته براي اينکه توجيهي براي انتقامگيري پيدا کنند درصدد تبيين و توضيح اين بهانه برآمدند که سازمان از سوي مقامات سياسي و نهادهاي قدرت در جمهوري اسلامي بهحاشيه رانده شده است؛ درحاليکه هيچگاه به اين سؤال پاسخ ندادند که چرا در شرايطي که امکان اعلام نظر در مقاطع حساس بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با حضور در پاي صندوقهاي رأي فراهم بود، سازمان از چنين ظرفيتي براي بيان افکار و عقايد خود استفاده نکرد و صرفاً به حرکات خشونتآميز روي آورد؟
آنان حتي زماني که اعلام نظر با مرسومترين شيوههاي دموکراتيک با سيستم رأيگيري همراه بود نيز عصيانگرانه از آن اعلام انزجار کردند و بهخشونت رويآوردند و طلبکارانه رويکرد انتقام را پيشه کردند. چنين تصوري ناشي از آن بود که در رؤياهاي خود ميپنداشتند که مردم بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با ايدئولوژيها، باورها و شعارهاي سازمان همراهي خواهند کرد؛ اما در همان آغازين روزهاي براندازي رژيم شاهنشاهي مشخص شد که اين تفکر در بين مردم جايي ندارد و ملت به اين شعارها و معيارها مطمئن نيست و به خواستههاي نظام مرجعيت پاسخ مثبت داده است. پس هم کينة روحانيت را بهدل گرفتند و هم با مردم سر ناسازگاري آغاز کردند و در پي عقدهگشايي برآمدند. بنابراين بهنظر ميرسد که خشونتهاي سازمان عليه نظام و جامعه با اين منطق تحليل ميشود.
درسي که در برخورد امام به منافقين نهفته بود
نکتة تأملبرانگيز دراينزمينه مواجهة ملايم امام خميني(6) با آنان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي است. زماني که مشخص شد سازمان در پي ايجاد فتنه است و از تحويل سلاح خودداري ميکند و درعينحال سعي در القاي اين موضوع بود که بهواسطة فراهمآوردن تنگناهايي امکان ديدار با رهبر انقلاب از سوي اعضاي سازمان وجود ندارد، امام خميني اعلام کردند که اگر شما سلاح را تحويل بدهيد من به ديدار شما خواهم آمد. اما پاسخ اين رفتار کريمانه گلولههايي بود که به قلب ملت نشانه رفت. ميان پيروزي انقلاب اسلامي و حوادث منتهي به سال 1360در ايران 28ماه فاصله است. اين مدت، مهلت و زمان مداراي جمهوري اسلامي ايران با گروهي است که بههيچوجه معيارهاي نظام مستقر بر جامعه را نپذيرفته و از هر شيوه و وسيلهاي براي ايجاد آشوب و فتنه بهره گرفته است.
با رويکارآمدن ابوالحسن بنيصدر، نخستين رئيسجمهور ايران، با توجه به اينکه او در پي تحقق برنامههايي غيرمنطبق با نظام و رهبري بود، براي پيشبرد آن، سعي داشت از اعضاي سازمان مجاهدين خلق بهعنوان ارتش و نيروي نظامي خود استفاده کند. اما اين رويکرد در 14اسفند1359 بهضرر او و سازمان تمام شد. آشوبي که در دانشگاه تهران در پي سخنراني بنيصدر و نزاع گروهي ميان تجمعکنندگان در دانشگاه بهوقوع پيوست، خيال او را نقش بر آب کرد. در پي اين ماجرا بود که نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلامي تصميم به برکناري رئيسجمهوري گرفتند که در پي ايجاد فتنه در جامعه بود. برخي از اين نمايندگان بعدها در نقشة ترور اعضاي سازمان قرار گرفتند و بهشهادت رسيدند. بمبگذاري در دفتر حزب جمهوري اسلامي ايران در سرچشمه تهران و شهادت آيتالله بهشتي و 72 نفر از ياران انقلاب پاسخي به همان اعلام نظر قاطع نمايندگان مجلس براي عزل بنيصدر بود.
رويکرد داعشي گروهک تروريستي
سازمان مجاهدين خلق در پي ساقطکردن نظام بود و تصور ميکرد با انجام ترورها ميتواند پاية نظام را سست کند. بنابراين ترورهاي هدفمند را در دستور کار خود قرار داد؛ اما بعد از مدتي که از اين ترفند طرفي نبست، گمان برد که بايد فضايي پر از ارعاب و وحشت در سراسر جامعه ايجاد کند. ازاينرو ميبينيم اعضاي سازمان با انجام ترورهاي کور و حتي کشتن مردم عادي کوچه و بازار، حمامي از خون بهراه انداخت. مراجعه به برخي از اسناد، ما را با واقعيتي وحشتناک از نحوه برخورد اعضاي سازمان مواجه ميکند. اين مدارک نشان ميدهد نحوة رفتار منافقين با مخالفان و منتقدانِ خود بههيچوجه به معيارهاي انساني سازوکاري ندارد. براي نمونه ميتوان به داستان محسن ميرجليلي، جوان 25سالة بسيجي، و همراه 16سالة او اشاره کرد. اين دو نفر بعد از دستگيري به خانههاي تيمي منتقل و تا مدتها شکنجه ميشوند. مهران اصدقي يکي از اعضاي مجاهدين که در جريان اين دستگيري و شکنجه قرار داشت در بازجوييهاي خود از نحوة شکنجه ميگويد. اتوکشيدن بدن، ريختن آب جوش، بريدن گوش و بيني، کشيدن دندان و هرگونه اقدام وحشيانهاي که درحالحاضر در ماجراي داعش و نحوة برخورد او با مخالفان ميشنويم سالها پيش در رفتار اعضاي سازمان مجاهدين خلق سابقه داشته است. آيا منافقين اميد داشتند که مردم با چنين رفتارهايي به آنها اقبال و توجه نشان دهند؟
از بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با توجه به رويکردي که اعضاي سازمان در پيش گرفته بودند و خود را در برابر جامعه قرار دادند، فاصله و رويگرداني مردم با آنان بيشتر شد و ترورهاي هدفمند و کور سازمان که بهخيال سستشدن اراده مردم و تزلزل پايههاي نظام جمهوري اسلامي ايران صورت گرفت نتيجه عکس داد و سازمان را بيشتر منزوي کرد. با تنگترشدن عرصه براي ادامة فعاليت اعضاي سازمان، خط نفاق و ترور به خارج از کشور منتقل شد و به صدام، دشمن شماره يک ملت ايران، پناه آوردند. بنابراين با توجه به سير رفتار اعضاي سازمان مجاهدين خلق بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، کارنامه آنان را ميتوان در التقاط، انحراف، ارعاب و ارتکابِ جنايت خلاصه کرد.