در ابتدا حمله آلمان نازی به نیمه غربی لهستان آغازگر جنگی همه گیر در اول سپتامبر 1939 بود که با اعلام جنگ فرانسه و بریتانیا به آلمان، ورود به جنگ جهانی دوم رسما کلید خورد. تصرف کشورهای اروپای شرقی و اشغال فرانسه، آلمان را به قدرت مهاجم این جنگ تبدیل نموده بود. از طرف دیگر حمله ژاپن به پرل هاربر هاوایی، آمریکا را نیز وارد جنگ شد و در جبهه اقیانوس آرام آسیا به پیشروی ها و موفقیت هایی دست یافت و پس از آن نیز وارد جنگ اروپا در فرانسه شد.
بعد از چند سال جنگ و خونریزی در جهان، در 8 می 1945 با سقوط برلین به دست سربازان ارتش شوروی و تسلیم آلمان جنگ پایان یافت و 15 اوت 1945 نیز با حمله مرگبار و جنایت عظیم بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی ژاپن توسط ایالات متحده آمریکا، پیروزی کامل توسط متفقین در جنگ جهانی دوم محقق شد و این جنگ خاتمه یافت در حالی که یکی از بزرگترین و خشنترین جنایتهای بشری را به خود دید. تنها جنایات آمریکا به عنوان یکی از طرفین درگیر در این جنگ، میلیون ها انسان را به خاک و خون کشید. غیر از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی، بمباران توکیو توسط بمبافکنهای ایالات متحده آمریکا آنقدر ویرانگر و هولناک بود که منجر به آتش سوزیهای گسترده در داخل شهر شده و تلفات و کشته های بسیاری را بر جای گذاشت.
با احتساب قربانیان تلف شده در زندانها و اردوگاههای دو طرف -متحدین و متفین- به نظر می رسد، تلفات این جنگ بزرگ جهانی چیزی حدود 50 تا 70 میلیون نفر بوده باشد. این در حالی بود که این کشته شدگان از جمعیت اروپایی و آسیایی طرفهای درگیر در جنگ بودند و آمریکا با نیروهایش در خارج از مرزهای خود میجنگید. پس از جنگ نیز نه تنها بازار بزرگ و پرسود اروپا و آسیا را در اختیار گرفت بلکه با سود کلانی که از موقعیت برتر خود در دوره پس از جنگ بدست آورده بود اقدام به فعالیت های بشردوستانه در مناطق جنگ زده در قالب طرحهای چون طرح مارشال نیز کرد و بدین صورت وجهه بینالمللی مطلوبی را نیز اتخاذ نمود.
هیتلر به عنوان آغازگر جنگ در کتاب «نبرد من» بر این اعتقاد بود که مردم آلمان نیاز دارند تا زمین و مواد اولیه مورد نیاز خود را از سرزمین های شرقی تامین کنند و همین مساله رکن اساسی نژادپرستی، خودبرتر بینی و ناسیونالیسم افراطی غرب در مواجهه با سایر ملیت ها بود. هیتلر و عقیده اش در طی جنگ جهانی دوم شکست خوردند اما این نگاه بنیادین نژادپرستانه در مورد سایر ملیت ها و گروهها در میان سیاستمداران غربی کاملا پایان نیافت. بریتانیا، فرانسه، شوروی، چین و آمریکا ابرقدرتهای نوظهور پس از جنگ جهانی دوم بودند که جهان را با توافق خود تقسیم نموده و در پی مدیریت جهان از چارچوب سازمان ملل و شورای امنیت برآمدند. اما شرایط پس از جنگ نیز شرایط پایان جنگ و خصومت، محسوب نمیشد. در این شرایط کشورها با هدف بازسازی اقتصادی و صنعتی به رقابت می پرداختند و همچنان در چارچوب جنگ سرد، به مخاصمات خود ادامه میدادند اما این بار با این تفاوت که منافع ابرقدرتها نه در مرزهای سرزمینی بلکه در مناطقی فراتر از مرزهایشان حتی با خشونت و جنایت نیز دنبال میشد.
نویسنده: معصومه طالبی