این کتاب گزارشي است به امت اسلامي از ماجراي 14 اسفند 1359 و رسيدگي قضايي آن كه با تكيه بر اسناد و مدارك قضايي و واقعيات سياسي به وسيله برخي از همكاران كه از نزديك در جريان قضايا بوده اند ، گردآوري شده و زمينه هاي سياسي اين رويداد تاريخي و عاملين و سلسله جنبانان آن بررسي شده است . |
مقدمه :
خواننده محترم : آنچه كه پيش روي شماست به مساعي و همت گروهي از دوستان و برادران قضايي و غير قضايي كه هر كدام بگونه اي با ماجراي 14 اسفند در ارتباط بودند ، درباره ريشه ها و زمينه ها و پيامدهاي آن غائله از روي مدارك و پرونده هاي موجود گردآوري گرديده است .
غائله چهاردهم اسفند 59 ، حلقه ايست از حلقه هاي به هم پيوسته تاريخ انقلاب اسلامي . حوادث تلخ و شيرين و زشت و زيبا هر كدام به نوبه خود با ريشه ها و زمينه هاي مشخص در بستر تاريخ پديد مي آيند و پس از طي دوره اي جاي خود را به حادثه ديگر مي دهند و از اين آمد و شدها و بود و نبودها تاريخ شكل مي گيرد .
گاهي اتفاق مي افتد حادثه ناگوار و خطرناكي همچون طوفان سهمگين و زلزله ويرانگر به صحنه آمده و همه حساب ها و معادلات را به هم مي ريزد و انبوهي از پيامدها و آثار شوم و نفرت بار از خود به جاي مي گذارد و تا مدت مديدي دامنگير اجتماع و مردم گشته ، فكرها را آشفته و دلها را آزرده مي سازد .
انقلاب اسلامي ايران در اين مدت كم با همه دستاوردهاي چشمگير و آثار تحسين برانگيزش كه آن را به حق در شمار يكي از معجزات شگفت انگيز تاريخي قرار داده است ، متأسفانه از اينگونه حوادث خالي نبوده . گرفتاري هاي سال 58 و 59 و 60 هجري شمسي ، وضع دولت موقت ، غوغاي رياست جمهوري ، جنجال هاي طيف هاي گوناگون ضد انقلاب ، ماجراي دانشگاه ، صدا و سيما ، انفجار حزب جمهوري اسلامي و نخست وزيري و دادستاني و ...
غائله چهاردهم اسفند هم از اينگونه حوادث بود ، فتنه اي بود شوم و پرخطر كه خداوند ، كشور و مردم و انقلاب اسلامي را از شر آن محفوظ داشت .
آن ماجرا نيز مانند هر رويداد تاريخي گذشت ، خاطره هاي تلخش هم با گذشت زمان كمرنگ و كمرنگ تر شد و كم كم مي رود تا به فراموشي سپرده شود . حيفم آمد اين بخش از تاريخچه حوادث حساس و تعيين كننده انقلاب عزيز از صفحه تاريخ محو گردد يا از روي حدسيات و تحليل هاي ذهني كه احياناً دور از واقعيت ها هستند ، نوشته هايي به دست مردم برسد ؛ لذا بر آن شدم از روي مدارك موجود در بايگاني كتابي نوشته شود و در اختيار علاقمندان قرار گيرد ، شايد خدمت ناچيزي در ثبت تاريخ انقلاب به حساب آيد .
و ما توفيقي الا بالله العلي العظيم ، عبدالكريم موسوي
اشاره :
كتابي كه در دست داريد گزارشي است به امت اسلامي از ماجراي 14 اسفند 1359 و رسيدگي قضايي آن كه با تكيه بر اسناد و مدارك قضايي و واقعيات سياسي به وسيله برخي از همكاران كه از نزديك در جريان قضايا بوده اند ، گردآوري شده و زمينه هاي سياسي اين رويداد تاريخي و عاملين و سلسله جنبانان آن بررسي شده است .
دريغمان آمد حاصل اين همه زحمت كه در واقع بازتاب وقايع مقطع حساسي از هجوم هماهنگ ضد انقلاب به انقلاب اسلامي است ، از ذهن و نظر امت حزب الله و قهرمان پوشيده اند .
اميدواريم چاپ و نشر اين گزارش كوتاه و گذرا ، فتح بابي باشد بر ايضاح نقاط مهم و مبهم تاريخ انقلاب اسلامي و تحرير تاريخ دقيق و مستند انقلاب . ذكر اين نكته لازم است كه رويدادها تا تاريخ تنظيم كتاب (1361) در اين نوشتار انعكاس يافته است و ادامه و اكمال مباحث آن به ياري خداي توانا در نوشته هاي محققان و دوستداران انقلاب اسلامي تعقيب خواهد شد .
كتاب در چهار بخش تنظيم يافته است : در بخش اول با عنوان سيماي حراميان و تشكيلات حرامي از ابوالحسن بني صدر و دفتر و ديوان او سخن رفته است . در بخش دوم از وقايع افشا كننده ماهيت حراميان ذكري به ميان آمده و در بخش سوم گارد رياست جمهوري كه پشتوانه عمليات حراميان به حساب مي آمد ، اجمالاً معرفي شده است .
بخش چهارم به پاره اي وقايع روز چهاردهم اسفند پرداخته است و نيز به تلاش سامريان كه كوشيدند نور خدا را با افواه ناتوان خود خاموش سازند و گوساله اي بر ساخته از انواع اجناس سيايي ، رنجبري ، منافقي ، پيكاري ، مائوئيستي ، جبهه اي ، حزب ايراني ، سياه جامگاني ، سوسيال دموكرات آمريكايي ، فراماسونوري و ... را بر تخت نشانند .
غافل كه لسان الغيب گفته است :
سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار سامري كيست كه دست از يد بيضا ببرد
پيشگفتار :
14 اسفند 59 را همه به ياد مي آورند ، روزي كه در تاريخ انقلاب اسلامي ايران به ثبت رسيده و همواره به ياد خواهد ماند .
آنچه كه چهاردهم اسفند را چنين اهميت تاريخي بخشيده است ، تنها ابعاد واقعه در مقطع زماني ويژه نبوده است ، بلكه نقطه عطفي در اين روز به وجود آمد كه به انقلاب اسلامي در ايران رنگ اصيل و واقعي آن را بخشيد و حق را به حق دار رسانيد .
در طول تاريخ هر انقلاب يا حركت اسلامي كه بر اساس فرهنگ خاص مردم مسلمان يعني فرهنگ اسلامي با همه ابعاد و جوانبش صورت مي گرفته است ، ميوه و ثمراتش را گروهي كه خود را اشرف و رهبران فكري و متجددين و روشنفكران و ... مي خوانده اند ، تصاحب مي نموده اند . در حالي كه تنها همان مردم فقير و مستضعف و ستمديده بوده اند كه از جان و مال و عزيزان خود گذشته و نهضت ها را به ثمر مي رسانده اند .
حتي در صدر اسلام و هنگام پيروزي انقلاب اسلامي محمدي (ص) آنان كه ايثار و فداكاري كردند و از جان و مال مايه گذاشتند ، فقيراني بودند چون عمار و خانواده اش و مقداد و سلمان و ابوذر و آنان كه ثمرات پيروزي را دست چين كردند ، خانواده ابوسفيان و اشراف بني اميه بودند . ابوسفيان روزي كه از كنار قبر حمزه مي گذشت اين معني را چنين عنوان كرد : " خداوند تو را رحمت كند ، آنچه تو براي آن كشته شدي اينك در دست فرزندان ماست ."
در انقلاب مشروطه ، شجاعاني چون خياباني ، ستارخان ، باقرخان ، دلاوري ها كردند و بار سنگين انقلاب را بدوش كشيدند در حالي كه اشراف و مالكان بزرگ و فراماسونرها با صحنه گرداني تقي زاده ها و امثال او قدرت را در دست گرفته و در را بر روي همان ها بستند و بر همان پاشنه اي قرار داده و چرخاندند كه مي خواستند .
در اين ميان چيزي كه با هياهو و قيل و قال به نسل هاي بعد منتقل شد ، افتخارات و مراتب مباهات مردم نسبت به ستارها و باقرهاست ، در صورتي كه آنان در كنج عزلت كده تنگ و خاموش خود در رنج و بيماري و داغ حسرتي كه از عاقبت ناميمون نهضت در دل داشتند ، شمع زندگي شان به خاموشي گرائيد و با غصه و درد جان دادند .
چهاردهم اسفند مسير محتومي از تاريخ ملت مسلمان ايران بود كه طي شد و رنج و حسرت حق كشي هاي تاريخي را از دل مستصعفان اين سرزمين زدود . اين بار دست پروردگان بلافصل يا تربيت شدگان غير مستقيم بيگانگان نتوانستند به تقسيم مجدد ثمرات و بهره هاي نهضت بنشينند و در را باز بر همان پاشنه كه بيگانه مي خواست ، بچرخانند .
داستان حسرت و رنج مردم محروم و مسلمان را در دائره وسيعي تماشا كنيم در دائره اسلام ، نهضت جهانگير محمدي (ص) كه با حمايت و جهاد محرومين زمين پا گرفت و شرق و غرب عالم را در پرتو خويش قرار داد ،سرنوشت غم انگيزي يافت .
معاويه ها كه متأثر از فرهنگ منحط آن روز بودند مسير نهضت را به انحراف كشاندند و بساط سلطنت و عياشي گستردند ، در حالي كه مسلمين طالب حكومت واقعي اسلامي بودند . هارون الرشيدها با شارلماني وارث امپراطوري رم غربي هدايا و تحف مبادله مي كردند و بر كاخ ها و دارايي هاي نامشروع خويش مي افزودند .
قرن ها حكومت امويان ، عباسيان ، مماليك و تركان عثماني و نيز امپراطوري صفويه و قاجاريه و حكومت هاي نظير آنان در ممالك ديگر نمونه مجسمي از غصب حقوق مسلمين در سراسر سرزمين اسلام بود و نهضت هاي اصيل اسلامي نيز يا سركوب مي شد (همچون نهضت زيديه و سربداران) و يا اين كه به انحراف كشيده مي شد و تبديل به سلطنت دنيوي مي گرديد (همانند جنبش ايرانيان زير رهبري صفويه ).
چهارده اسفند اين خصوصيت را داشت كه هم در مقياس ميهني و هم در معيار اسلامي ، محرومين را براي اولين بار در تاريخ اسلام و ايران به حق خويش رساند و باعث شد تا براي اولين بار حق به حق دار برسد . (اگر انشاءالله انحرافي در آينده هم حاصل نشود)
اين نكته نيز گفتني است كه مبارزات مردم ايران همواره در طول تاريخ در بستر انديشه ها و فرهنگ اسلامي جريان داشته و اصولاً در سراسر تاريخ نهضت هاي ايراني بعد از اسلام هيچ موردي را نمي توان يافت كه مردم در حركت هاي خود به جز اسلام محرك ديگري داشته باشند ، لذا بجاست اگر حركت هاي مردمي اين سرزمين را حركت هاي اسلامي بدانيم .
نهضت مشروطيت نيز يك حركت اسلامي بود كه به انحراف كشيده شد . در ابتدا مردم عدالتخانه مي خواستند تا به وسيله آن احكام شرع را مسلط سازند و نوعي حكومت اسلامي بر پا كنند . عدالتخانه را متجددين تبديل به مجلس شوراي ملي كردند و چون دستخط مظفرالدين شاه دائر به تأسيس مجلس شوراي ملي صادر شد ، مردم آن را نپذيرفتند و دست خط متممي به ناچار صادر شد كه به در آن لفظ " مجلس شوراي اسلامي " تصريح شده بود . (1)
پی نوشت:
1. به جناب اشرف صدر اعظم : در تكميل دستخط سابق خودمان مورخه 14 جمادي الثانيه 1324 كه امر و فرمان صريحاً در تأسيس مجلس منتخبين ملت فرموده بوديم ، مجدداً براي آن كه عموم اهالي و افراد ملت از توجهات كامله همايون ما واقف باشند امر و مقرر مي داريم كه مجلس مزبور را به شرح دست خط سابق صريحاً داير نموده بعد از انتخابات اجراء مجلس فصول و شرايط نظام مجلس شوراي اسلامي را موافق تصويب و امضاي منتخبين به طوري كه شايسته ملت و مملكت و قوانين شرع مقدس باشد مرتب نمايند كه به شرف عرض و امضاي همايوني موشح و مطابق نظامنامه مزبور اين مقصود مقدس صورت و انجام پذيرد .