شهید سید عبدالرسول سادات سال ۱۳۴۰ در استان فارس متولد شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای خدمت به انقلاب به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. او یکی از پاسداران همراه شهید آیتالله دستغیب بود که در تاریخ ۲۰ آذر ۱۳۶۰ توسط عامل انتحاری منافقین، به همراه شهید محراب آیت الله عبدالحسین دستغیب ترور شد و به شهادت رسید.
نام پدر: سیدموسی
تاریخ تولد: ۷شهریور۱۳۴۰
محل تولد: فارس
تاریخ شهادت: ۲۰آذر۱۳۶۰
شغل: پاسدار
محل ترور: شیراز
نحوه شهادت: بمب گذاری توسط منافقین
زندگینامه
شهید سید عبدالرسول سادات در هفتم شهریور ۱۳۴۰ در استان فارس متولد شد از آنجایی که زادروزش مصادف با روز بعثت رسول اکرم (ص) بود، بدین مناسبت به این اسم نامگذاری شد. در سال ١٣۵٨ و در آغاجاری موفق به اخذ مدرک دیپلم شد.وی یک سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای مبارزاتی خود را همچون توزیع اعلامیه، نوشتن شعارهای انقلابی و شرکت در تظاهراتهای ضدطاغوتی آغاز کرد و پس از پیروزی انقلاب نیز همچنان به فعالیتهای انقلابی خود ادامه داد و از آنجایی که خود را پاسدار دیرینه خون شهدا و دستاوردهای انقلاب اسلامی میدانست، به عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.پسر عمویش به شهادت رسیده بود به همین دلیل او را از طریق سپاه خوزستان به جبهه نمیبردند. او برای اینکه بتواند جبهه برود به شیراز آمده بود. مدت سه ماه بود که به شیراز منتقل شده و هدف نهائیش از آمدن به شیراز شهادت بود.عبدالرسول یکی از پاسداران با وفای شهید آیت الله دستغیب بود که سرانجام در تاریخ ۲۰آذر۱۳۶۰ توسط منافقین از خدا بیخبر، به همراه شهید محراب آیت الله عبدالحسین دستغیب و چند تن از یاران با وفایش تکه تکه کردند و اینچنین شهید سیدعبدالرسول سادات در جوار آیت الله دستغیب به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
ویژگیهای اخلاقی شهید
تهذیب نفس و نور ایمان
شهید سادات، مراتب عالی تهذیب نفس را پیمود و در این راه رنجهای بسیاری را متحمل شد. نور ایمان در چهرهاش نمایان بود. شهید به مطالعه و فکر کردن علاقه زیادی داشت و کلامش را بیشتر با شعر و عرفان زینت میداد. او امر به معروف و نهی از منکر را سر لوحه گفتار و اعمالش قرار داده بود. در جلسات و نامهها و در برخورد با افراد، این عمل انقلابی خود را بروز و پیام اسلام را با شوق و علاقه بسیاری به همه میرساند.
مسلمان؛ رسالت جهانی
او هرگز خسته نمیشد و عقیده داشت که مسلمان میبایست رسالت جهانی داشته باشد و دیگران را به فکر وا دارد. تا آنجا که میتوانست انفاق میکرد و معتقد بود که انسان باید عزیزترین چهرهها را در راه خدا هدیه کند. از غیبت کردن تنفر داشت و میگفت: «مادر همه پلیدیها، غیبت است و همه زشتیهایی که در انسان ایجاد میشود و بر روی دلش پرده میافکند غیبت است.»
در محضر خدا هستیم
در رفتار و گفتارش و به طور کلی در سبک زندگیاش تلاش میکرد طبق احادیث عمل کند و همیشه با دست غذا میخورد. در سفره اگر چند نمونه غذا بود سادهترین آنها را انتخاب میکرد. همیشه میگفت: «ما، در محضر خدا هستیم و میبایست زبان و گوش و چشمانمان الهی باشد. میبایست با خدا صحبت کرد حتی اگر به شکل شکایت کردن باشد. او میگفت خدا خیلی مهربان است و نسبت به بندهاش بینهایت لطف دارد. به انسان خیلی امکان میدهد که بازگردد؛ اما انسان سرکش است. آدم شدن مشکل است و مسئولیت خطیری بر دوش ماست و ما هر چه بدانیم باز باید به دنبال کسب مطلب برویم.»
تواضع و فروتنی
به حجاب و عفت توجه بسیاری داشت و از فساد جامعه رنج میبرد و میگفت: «آمریکا، در پوشش این بیحجابها است.» بیشتر اوقات از طریق نامه به شکل یک ناشناس برای دختران بیحجاب نامه مینوشت و آنها را به اسلام و عفت دعوت میکرد و یکی از صفات با ارزش او تواضع و فروتنیاش بود و مرتب بیان مینمود: «هرکس بیشتر فروتنی کند نزد خدا عزیزتر است و هر کس غرور بورزد نفس او را خواهد کشت.»
شهید عبد الرسول معتقد بود: «انسان آن وقت به سوی آدم شدن پیش خواهد رفت که رنج و گرفتاریها را لمس کند و مرد عمل باشد. آن وقت است که ایمانش نسبت به خدا به یقین میرسد و آن وقت آغاز پرواز است.» به صله رحم توجه بسیار داشت و نزد فامیل بسیار عزیز بود. احترام به پدر و مادر را هرگز فراموش نمیکرد.
خمس هر خانواده
عبد الرسول معتقد بود در کشور ما وقتی اسلام واقعی پیاده میشود که هر خانوادهای لااقل یک شهید بدهد. این خون دادن را خمس هر خانواده مسلمان میدانست و او آرزو داشت در غربت شهید شود و گمنام جان دهد. میگفت: «مرگ غریب، شهادت است.»
ذکرالله
در بحث کردن خیلی مهارت داشت به دفاع از اسلام و حکومت اسلامی میپرداخت. دلسوز واقعی برای انقلاب بود. باطن قلبش این بود که همه به اسلام روی بیاورند و دوستدار اسلام باشند. در محراب عبادت وقتی به نماز میایستاد به اطراف هیچ توجهی نداشت و حالتی در چهرهاش پیدا میشد که گویی اصلا در این دنیا نیست. معتقد بود که انسان در تنهاییها و ناراحتیها میبایست با ذکر الله دلش را آرام کند و روحش را تسکین بخشد.
وصیت نامه شهید
بنام خداى شهدا
این وصیت نامه یک پاسدار به هنگام اهداى خون خود در راه اسلام نه در فکر مال است و نه در فکر جان. نه در فکر زندگی است و نه در فکر فرزند. زیرا الله نگهدارش است. بلکه با قلبى مملو از عشق به الله و اسلام نسبت به رهبرش امام خمینى و هموطنانش چنین مى نویسد:
«والدین خوبم من به شما تعلق ندارم فرزند اسلام هستم. سرباز جانباز امام خمینى هستم. شما را به خدا امام خمینى را تنها نگذارید. به مردم بگویید دعوا و اختلافات را کنار بگذارید و براى کمک به جنگ فقط کشاورزى کنید و دامپرورى نمایید.» عزادارى لازم نیست.
والسلام
۱آذر ۱۳۵۹