شهيد هاشمي نژاد ، تروريسم و منافقين (1)

انحراف سازمان از مباني آن نشأت مي گرفت ....

پديده تروريسم كور در ايران كه وجه بارز آن سازمان مجاهدين خلق بود ، در پي انحراف فكري آن كه ريشه در مباني فكري التقاطي آن داشت ، ضربات سنگيني را بر انقلاب تحميل كرد و در اين رهگذر انديشمندان ، فضلا و مردمان متدين و مخلص بسياري را از ما گرفت كه فقدان آنان به شكل تأسف باري بي جبران ماند .

دكتر كوشكي با نگاهي تيزبين و مو شكاف اين پديده را بررسي و تغافل ما را در مقابله ريشه اي با آن تبيين كرده است .

 

 

Hasheminejad

 

_ شهيد هاشمي نژاد در انتخابات مجلس خبرگان رأي بسيار بالايي آورد و در استان خراسان نيز از محبوبيت بالايي برخوردار بود . به نظر شما چگونه است كه سازمان مجاهدين خلق كه عنوان خلق را يدك مي كشد و داعيه دار دفاع از حقوق خلق است ، دست به ترور افراد محبوبي چون ايشان مي زند ؟‌

اگر بخواهيم سازمان را بر اساس عنوانش در نظر بگيريم ، اين سؤال شما درست به نظر مي رسد ، اما اگر بخواهيم گذشته سازمان و خط فكر آن را بررسي كنيم ، اين سؤال ، جواب خود را پيدا مي كند. سازمان مجاهدين خلق از همان ابتدا بر يك تفكر انحرافي شكل مي گيرد كه زاده نهضت آزادي است و آن تفكر اسلام منهاي روحانيت است . يعني كه هر كس مي تواند قرائت شخصي خود را از دين ارائه بدهد و به كارشناسان ديني نيازي نيست .

از ابتداي سنگ بناي سازمان ، يك جور جدايي روحانيت و زائد دانستن آن به چشم مي خورد كه اين سنگ بنا چند سال بعد به صورت مرتجع دانستن روحانيت ، خودش را نشان مي دهد . سازمان با اين سنگ بناي كج بنا مي شود و مرحله بعدي ثمره اين انحراف است .

سازمان، مباني تئوريك و انديشگي خود را به صورت التقاطي شكل مي دهد ، يعني برگزيده هايي از اسلام را بر اساس قرائت خود ، با برگزيده اي از تفكرات ماركسيستي ادغام مي كند و يك ايدئولوژي سازماني را ارائه مي كند و بر اساس اين ايدئولوژي سازماني ،‌ نيروهاي جواني را كه از ظلم دوره پهلوي و تسلط آمريكايي ها بر ايران به تنگ آمده بودند ، به دام مي اندازد و اسير اين التقاط مي كند و آن معدود افرادي را كه اسير التقاط نشده اند ، كيفر مي دهد . مثل شهيد صمديه لباف و جواد سعيدي و مجيد شريف واقفي .

دومين بحث انحراف ، بحث نفاق است . يعني وقتي گرايش سازمان به طرف ماركسيسم كامل مي شود ، چون گفتيم در ابتداي كار ايدئولوژي سازمان تركيبي از اسلام و ماركسيسم به سليقه بنيانگذاران آن است .

در سال 52 اين اختلاف كم مي شود و كفه ترازو به نفع ماركسيسم سنگين مي شود تا سال 54 كه سازمان رسماً اعلام مي كند كه ماركسيست شده است . اين دومين پيامد انحراف است . سومين پيامد انحراف اين است كه سازمان به اين نتيجه مي رسد اگر بخواهد جايگاه خود را در ميان مردم حفظ و حتي از امكانات نيروهاي مذهبي مثل سهم امام و همراهي مردم متدين سوء‌ استفاده كند ، بايد وارد فاز نفاق شود ، يعني كساني كه ماركسيست شده اند مي آيند و گرايشات مذهبي از خودشان نشان مي دهند .

كساني مثل بهمن بازرگاني كه ماركسيست است ، اما به دستور سازمان سال ها در زندان ها از جمله زندان مشهد پيش نماز مي ايستد و يا اعضايي كه خودشان به ماركسيست بودن شان اعتراف كرده اند ،‌ در برابر كساني كه خانه هايشان را در اختيار اعضاي سازمان گذاشته بودند ،‌نماز شب هاي طولاني مي خوانند ، اين سومين مرحله و ميوه همان سنگ بناي كج اوليه است .

چهارمين مرحله را بعد از انقلاب مشاهده مي كنيد كه بحث تروريسم و خشونت هاي كور سازمان و قدرت طلبي به هر قيمت است . بر اساس همان تز اسلام منهاي روحانيت ، مي بينيم كه سازمان از سال 58 به بعد را به عنوان " ارتجاع " مطرح مي كند و روحاني مرتجع محسوب مي شود و روحاني اي كه محبوب مردم باشد ، گمراه كننده مردم و عامل ارتجاع شناخته مي شود .

 

 

Sadam Rajavi

 

به همين دليل وقتي كه سازمان وارد فاز تروريسم و خشونت مي شود ، وقتي يك روحاني يا پيش نماز را به شهادت مي رساند ، از او به عنوان عامل ارتجاع ياد مي كند ، يعني اگر يك روحاني عامل ارتجاع باشد ، ما به عنوان نيروهاي پيشرو و منبع پيشرفت و روشنگري بايد عوامل ارتجاع و پسروي جامعه را حذف كنيم .

حالا اگر اين خلق طرفدار سازمان باشند ، مي شوند پيشرو و اگر سازمان را قبول نداشته باشند و طرفدار روحانيت باشند ، مي شوند مرتجع . جالب است كه اين روند در ادامه خودش به جاهاي عجيبي هم مي رسد ، از جمله اين كه وارد فاز خيانت به وطن مي شود ، يعني در عراق اقامت مي كند و آن مسير نهايت سياهي را پيدا مي كند‌ .

يعني سازمان مي گويد هر كسي كه با من نيست ، عضو هر گروه سازماني كه باشد مزدور جمهوري اسلامي و عامل اختناق است ، حتي اگر آدم ليبرال و دموكراتي هم باشد ، پس خلق، زماني در نظر سازمان ارزشمند است كه در مسير سازمان حركت كند و اگر در مسير سازمان نباشد در واقع مزدور ارتجاع مي شود .

اين تعابير مستقيماً از طرف مركزيت سازمان و شخص مسعود رجوي به كار برده شده اند ، او در سال 60 با مجله المصور مصاحبه و به اين كه 6000 نفر از مزدوران خميني را كشته ، افتخار مي كند . از اين 6000 نفر كمتر از 100 نفر آنها مسئولين مملكتي بوده اند و بقيه مردم عادي هستند ، ولي چون در خط سازمان نيستند ، از نظر سازمان مزدور و عامل ارتجاع هستند .

 

_ سازمان مجاهدين قبل از انقلاب ارتباطي قوي با بخشي از روحانيت برقرار كرده بود و حتي كساني چون شهيد هاشمي نژاد كه ارتباطي با سازمان نداشتند ، از سوي كادرهاي بالاي سازمان تلاش براي ارتباط با آنها صورت مي گيرد . از جمله آن كه سيد محسن خاموشي در جلسه اي به صورت سر بسته خلاصه اي از عملكرد سازمان را به ايشان ارائه مي كند . اگر سازمان اعتقادي به روحانيت نداشت ، چرا اين ارتباط گيري ها را انجام مي داد ؟‌

 

جالب اينجاست كه بدانيم اين ارتباط گيري ها از كجا شروع مي شود . سازمان مجاهدين در سال 50 و 51 دو مرتبه ، دو نفر از اعضاي مركزيت خودش را يعني حسين احمدي روحاني و تراب حق شناس را خدمت حضرت امام در نجف مي فرستد تا سازمان را براي امام توصيف و حمايت امام را جلب كند ، چون سازمان مي دانست كه در فضاي جامعه ايراني بدون جلب حمايت روحانيون نمي تواند زنده بماند .

سازمان براي سوء استفاده از امكاناتي كه مردم متدين در اختيار آن مي گذاشتند و حمايتي كه از آن مي كردند و مهمتر از همه فرزندانشان را به پيوستن به سازمان تشويق مي كردند ، ناچار بود حمايت روحانيت را پشت سر خود داشته باشد ، اما برخورداري از حمايت روحانيت يك بحث است و قبول داشتن روحانيت به عنوان كارشناسي دين و رجوع به او ، بحث ديگري است .

ما مي بينيم كتاب هايي چون تكامل ، شناخت ، امام حسين (ع) ، راه انبياء راه بشر و اقتصاد به زبان ساده ، كتاب هاي اصلي سازمان هستند و در تدوين آنها به هيچ وجه سراغ روحانيون نمي روند ، در تدوين ايدئولوژي سازمان به سراغ هيچ روحاني اي نمي روند ، ولي براي اين كه بتوانند از امكانات سهم امام استفاده كنند ، به سراغ آنها مي روند .

جالب اينجاست كه در سال هاي 50 و 51 كه اين سازمان مورد قبول بسياري از روحانيون بود ، امام قاطعانه اعلام مي كنند كه نه سازمان و نه خط مشي آن را قبول ندارند . سازمان در زمينه استفاده از نيروهاي مذهبي با آيت الله طالقاني و آقاي هاشمي رفسنجاني هم ارتباط داشت .

در سال 50 وقتي تراب حق شناس به ديدن امام مي رود ، تقريباً هيچ يك از روحانيون نسبت به اين سازمان نظر منفي نداشتند ، مثلاً‌ مرحوم طالقاني در نامه اي كه به امام مي نويسد درباره اينها به آيه « .... انهم فتيه آمنوا بربهم و زدناهم هدي » از سوره كهف اشاره مي كند ، چون اينها نمادي كه از خودشان مي دهند ، نماد مذهبي و ضد شاه و ضد امريكاست .

ولي بنيان انحرافي آن كه وامدار نهضت آزادي و اسلام منهاي روحانيت است ، اولين نتيجه انحرافي خود را در تلفيق اسلام و ماركسيست نشان مي دهد و لذا اعضاي سازمان اغلب با چهره هاي روحاني ارتباط مي گرفتند تا بتوانند كسب مشروعيت كنند .

سازمان در حالي كه پيرو مكتب ماركسيسم است ، همچنان منافقانه چهره مذهبي خود را حفظ مي كند تا بتواند از پشتيباني و حمايت روحانيت بهره بگيرد و لذا در سال 50 ، وقتي بهرام آرام با آقاي هاشمي رفسنجاني ملاقات مي كند ، ايشان مي گويد كه من احساس كردم كه اينها ماركسيست هستند .

در همان مقطع وحيد افراخته با آيت الله طالقاني ملاقات مي كند و ايشان هم همين حرف را مي زنند ، به همين خاطر وقتي كه در سال 54 ، سازمان ديگر نمي تواند به نفاق خودش ادامه بدهد ، روحانيت داخل زندان از جمله آقاي مهدوي ، آقاي طالقاني ، آقاي محي الدين انواري و آقاي رباني شيرازي در حركتي هماهنگ ، فتواي ارتداد سازمان را اعلام مي كنند كه ضربه سختي به سازمان مي زند .

اينها براي اين كه مشروعيت پيدا كنند و از امكانات استفاده كنند ، سراغ روحانيت مي رفتند ،‌ از جمله با شهيد اندرزگو رابطه داشتند و سازمان تا حد زيادي به ايشان وابسته بود ، چون با شجاعت بسيار اسلحه وارد ايران مي كرد و خود شهيد اندرزگو به تمام جواناني كه با ايشان ارتباط داشتند مي فرمودند كه " به هيچ وجه به اين سازمان ارتباط نداشته باشيد ، چون اينها ماركسيست شده اند و شما ممكن است متوجه نشويد ، من متوجه هستم و طوري با سازمان كار مي كنم كه به نفع كلي جريان انقلاب باشد ،‌اما اجازه نمي دهم كه سازمان مرا براي خودش مصادره كند ."

نكته اينجاست كه سازمان براي تعيين مسير و تدوين ايدئولوژي هرگز با هيچ روحاني اي مشاوره نكرد .

 

Tabare Teror

 

_ مگر سازمان با ترور شخصيت به اهداف خود نمي رسيد كه به ترور فيزيكي دست زد ؟

ترور شخصيت، آنها را به اهداف شان نرساند ، چون مي بينيم كه بعد از انقلاب در هيچ يك از انتخابات ، سازمان نتوانست حتي يكي از كانديداهاي خود را به مجلس بفرستد . سازمان مدعي بود كه پيشروترين عنصر انقلاب است و اساساً او باعث انقلاب شده و انقلاب مال اوست و حالا عده اي به نام روحانيت و حزب جمهوري آمده و آن را مصادره كرده اند .

سازماني كه ظاهراً سنگ خلق را به سينه مي زند ، مي بينيد كه در سراسر كشور مردم حتي به يكي از كانديداهاي او هم رأي نمي دهند .

_ شهيد هاشمي نژاد سمت اجرايي ندارد و صرفاً يك چهره تبليغي و فرهنگي است ، چرا او را ترور كردند ؟‌

مسعود رجوي در نشريه المصور كه اشاره كردم و شرح آن در روزنامه مجاهد شماره 184 آمده ، او در آنجا با كمال افتخار مي گويد : " ما توانسته ايم 7 نفر را كه لقب آيت الله را يدك مي كشيدند و نمايندگان خميني در مهمترين ايالت هاي كشور بودند با عمليات انتحاري از بين ببريم ."

آن هفت نفر شهداي محراب و شهيد هاشمي نژاد و امثالهم هستند كه بالاترين مسئوليت شان نمايندگي امام و امام جمعه بودن شهرها بود و هيچ كدام مسئوليت اجرايي به صورت رسمي نداشتند .

مهمترين تروري را كه سازمان پذيرفته كه انجام داده ، ترور شهيد قدوسي است . فازي كه سازمان به آن قدم مي گذارد فاز تروريسم كور است و به نوعي خشونت طلبي مي رسد و مي خواهد به هر قيمتي كه شده به قدرت دست پيدا كند و هر كسي را كه تصور مي كند به نوعي به نظام مربوط است هدف خشونت خودش قرار مي دهد .

سر خطي كه سازمان براي ترور ارائه مي دهد اين است كه هر كسي كه ظاهر حزب اللهي دارد بايد ترور شود . اين جزو دستورات رسمي سازمان است كه هر كسي را كه جلوي مسجد يا پايگاه مقاومت ايستاده بود ترور كنيد ، هر كسي را كه عكس امام در مغازه اش بود ترور كنيد ، اگر خواستيد موتور يا ماشين كسي را بگيرد و نداد ، او را ترور كنيد .

به همين خاطر از بين 6000 نفري كه سازمان تا سال 61 رسماً مي پذيرد كه آنها را ترور كرده ، كمتر از 100 تاي آنها مسئوليت دولتي در حد يك پاسدار ساده دارند ، يعني 5900 نفر مردم عادي كوچه و بازار هستند ، بنابراين سازماني كه به چنين منطق كوري مي رسد ، طبيعي است كه هاشمي نژاد براي او مشكل بزرگي است و نه تنها هاشمي نژاد كه شهيد دستغيب ، يك پيرمرد 80 ساله چه جرمي دارد ؟ شهيد اشرفي اصفهاني چه جرمي دارد ؟ اينها كه مسئوليت اجرايي نداشتند ! يا مثلاً‌ شهيد صدوقي يا شهيد مدني .

اتفاقاً جرم اينها اين است كه روشنگري مي كنند ، در افشاي فرهنگي _ عقيدتي نفاق نقش دارند و در اين كه مردم در مسير انقلاب بمانند و احياناً كساني كه فريب خورده اند به طرف سازمان گرايش پيدا نكنند ،‌ چون سازمان پايه خود را بر جهالت مي گذارد و فرار از اسلامي كه در آن كارشناس وجود نداشته باشد و طبيعي است با چنين زير بناي فكري اي ، روحانيت بزرگترين مجرم است .

حتي اگر سمت اجرايي نداشته باشد و كارش فقط روشنگري بوده باشد ، كما اين كه شهيد هاشمي نژاد از نظر سازمان مجاهدين مجرم است ، چون عملاً كاري مي كند كه هم نفاق سازمان رو مي شود و هم نفاق ساير گروه هاي محارب و هم از سوي ديگر مردم از اين طريق مسير و خط درست را پيدا و در آن حركت مي كنند ، بنابراين سازمان با افتخار از ترور شهيد هاشمي نژاد ياد مي كند .

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31