شهيد لاجوردي و جريان نفاق (4)

در گفت و شنود با حجت الاسلام و المسلمين سيد حسين موسوي تبريزي

 

 

Lagevardi Beheshti

 

نگاه ويژه شهيد لاجوردي به نحوه برخورد يا تعامل با لايه هاي گوناگون جريانات ضد انقلاب در دوران تصدي دادستاني تهران ، محل تضارب تحليل ها و آراي مختلف است . اين تحليل ها اگر چه در سطح حداكثري با يكديگر تطابق دارند ، ليكن در پاره اي از مواضع تفاوت هايي را نشان مي دهد و همين، زمينه ساز نگاهي جامع و روشنگر به جوانب مختلف اين مقوله ست .

حجت الاسلام سيد حسين موسوي تبريزي ، دادستان اسبق كل كشور كه در ادوار گوناگون مسئوليت قضائي ، با شهيد لاجوردي همكاري داشته است ، در گفتگو با شاهد ياران مي كوشد تا از منظري متفاوت اين موضوع را مورد تحليل قرار دهد .

* آشنايي شما با شهيد لاجوردي به چه مقطعي بر مي گردد ؟

_ قبل از انقلاب از طريق دوستاني كه به خاطر مبارزه در زندان گرفتار شده بودند ، با نام ايشان آشنايي داشتم ، اما شخصاً با ايشان ملاقاتي نداشتم . بعد از پيروزي انقلاب از همان ابتدا با ايشان آشنا شدم

* در چه عرصه هايي همكاري داشتيد ؟

_ منحصراً در مسائل قضائي ، زماني كه مرحوم آيت الله شهيد قدوسي دادستان انقلاب بودند ، من قاضي دادگاه تبريز بودم و به خاطر كارهايي که بين استان ها پيش مي آمد و نيز براي تبادل اطلاعات بين آذربايجان شرقي و تهران با هم ارتباط داشتيم . گاهي آنها افرادي را مي گرفتند كه مربوط به تبريز بودند و يا ما افرادي را دستگير مي كرديم كه به تهران مربوط مي شدند و به اين ترتيب با ايشان ارتباطاتي داشتيم .

اواخر سال 59 بود و پرونده محمدرضا سعادتي از اعضاي كادر مركزي منافقين ، پس از قريب به يك سال كه از دستگيري او مي گذشت ، همچنان بلاتكليف مانده و نتوانسته بودند قاضي اي را پيدا كنند كه به پرونده او رسيدگي كند .

در اين فاصله هم اين پرونده مبتلا شده بود به يك سري درگيري هاي شديد و حرف و حديث هاي بسياري كه گروهك منافقين به راه انداخته بود و حتي از قول شخصيت هايي چون مرحوم آيت الله طالقاني هم مطالبي را نقل مي كردند و روي در و ديوارها مي نوشتند . قرار بود دادگاه علني باشد و خبرنگارهاي داخلي و خارجي حضور داشته باشند و در مجموع محاكمه جنجال برانگيزي بود .

همچنين پرونده سينما ركس آبادان كه بسيار پرونده قطوري بود و خانواده هاي شهداي آن از ابتداي پيروزي انقلاب به دنبالش بودند و مي خواستند آن را به نتيجه برسانند . منافقين و كمونيست ها و توده اي هاي آبادان و حتي سلطنت طلب ها از خارج از كشور به اين ماجرا دامن مي زدند و نظام را متهم مي كردند و مي گفتند خود مسئولين جمهوري اسلامي ، قبل از انقلاب اين كار را كرده اند و حالا نمي خواهند محاكمه را انجام بدهند .

به هر حال خدا رحمت كند مرحوم آيت الله شهيد بهشتي و همين طور مرحوم آيت الله شهيد قدوسي به من فرمودند : " دو تا پرونده داريم كه گرفتارمان كرده اند و كسي را نداريم كه بتواند كامل و درست آنها را به سرانجام برساند و تو بايد بيايي و به ما كمك كني ." من آن موقع نماينده تبريز در مجلس بودم و ديگر جزو قوه قضائيه محسوب نمي شدم .

به شهيد بهشتي گفتم كه با نماينده بودن من ، قبول اين مسئوليت به دليل ضرورت تفكيك قوا مشكل پيدا مي كند . قوه قضائيه از شوراي نگهبان در اين مورد سؤال كرد . تفسير شوراي نگهبان اينگونه بود كه اگر فردي از طرف قوه مقننه مأمور شود كه در قوه قضائيه كاري را انجام دهد و بابت آن حقوقي دريافت نكند و در آنجا استخدام هم نشود ، صرف ارجاع يك كار موردي به او ، دخالت قوه مقننه در قوه قضائيه تلقي نمي شود و اشكال ندارد .

بعد از اين نظر شوراي نگهبان و اجازه حضرت امام (ره) بنا شد اين دو پرونده را دست بگيريم . دادستان، مرحوم آقاي لاجوردي بود و لذا همكاري ما در پاييز سال 59 شروع شد . ايشان كيفر خواست پرونده را نوشته بود و از آن دفاع مي كرد . من هم قاضي پرونده بودم ، محاكمه حدود هفت - هشت جلسه اي طول كشيد . جلسات علني بودند و خبرنگاران حضور داشتند .

* آيا همكاري شما و شهيد لاجوردي در عرصه هاي ديگر هم ادامه پيدا كرد ؟

_ از آن محاكمه به بعد دائماً در ارتباط با منافقين و ديگران مسائلي پيش مي آمد ، من در تهران بودم و با شهيد لاجوردي نه به لحاظ كاري كه به عنوان رفاقت و تبادل اطلاعات ارتباط داشتم تا زماني كه مسئله شهادت آيت الله قدوسي پيش آمد .

شهريور 60 بود و هفت هشت ماهي از ماجراي پرونده سعادتي گذشته بود كه مرحوم قدوسي شهيد شد و من به جاي ايشان به عنوان دادستان كل انقلاب مشغول كار شدم و به اين ترتيب مقام مسئول آقاي لاجوردي محسوب مي شدم و ايشان جزو ابواب جمعي ما بودند .

* به اعتقاد شما شهيد لاجوردي از نظر فهم و بينش و درك و شناخت مكاتب و نحوه عمل گروهك ها و بر ملا كردن مقاصد آنها چقدر تبحر داشت ؟

_ قبل از رسيدن به پاسخ سؤال شما اولاً بايد بگويم كه ايشان بسيار متدين ، سليم النفس ، پاك و خوش نيت بود و در رابطه با كارش هيچ نوع توقع مالي و حتي انتظار تعريف و تمجيدي نداشت . زمان و وقت معيني را هم براي كار كردن خود تعيين نكرده بود و تا رمق در تن داشت كار مي كرد .

گاه مي شد كه هفته ها به خانه نمي رفت و شب و نصف شب و روز و خلاصه هر وقت كه او را مي ديدند ، مشغول كار بود . خستگي را نمي شناخت و با شوق و ذوق كار مي كرد . علتش هم اين بود كه انگيزه كاري فراوان داشت .

البته كارگزاران و مسئولين آن روزها را ابداً نبايد با برخي از مسئولين كنوني مقايسه كرد ، اغلب شان اين طور بودند و مقايسه اين دو گروه واقعاً ظلم است . تازه در ميان آن نوع افراد باز شهيد لاجوردي در پاكي و خوش نيتي از نمونه هاي ناب بود . در حسن نظر قربة الي الله كار كردن و خلوص از نوادر زمان بود ، در زمينه كارش هم وقتي به چيزي اعتقاد پيدا مي كرد ، آن را انجام مي داد ، حتي اگر به ضرر خودش هم تمام مي شد .

از نظر فهم و بينش هم به اعتقاد من انسان متعارفي بود . مي دانيد كه ايشان تحصيلات دانشگاهي نداشت ، البته يك چيزهايي را ياد گرفته بود و تا حدودي به مسائل فقهي وارد بود ، با چنين پيشينه اي انصافاً از مسائل و موضوعات سياسي ، فهم و درك خوبي داشت .

با آن كه معروف شده بود كه ايشان انسان تند و خشني است ، ولي بسيار مهربان بود . شايد عده اي قاطعيت وي را نشانه خشونت تلقي مي كردند ، تجسم خوبي از معناي " اشداء علي الكفار و رحماء بينهم " بود ، در برابر دشمن قاطع و در ميان خودي ها بسيار متواضع و مهربان بود .

در برابر جوان هايي كه فريب گروهك هايي چون فرقان و منافقين و .... را خورده و دستگير شده بود ، بسيار رئوف بود ، ايشان در دادستاني انقلاب زياد با آنها سر و كار داشت و تمام توان خود را به كار مي گرفت كه آنها را با واقعيت ها آشنا كند و از بيراهه برگرداند .

* شهيد لاجوردي در برخورد با منافقين مكتب خاصي داشت كه با بسياري از مسئولين قضائي و غير قضائي آن روز متفاوت و حتي گاهي معارض بود . بسياري معتقدند كه وي آنها را از دوره زندان عميقاً مي شناخت و مخصوصاً مقطع تغيير ايدئولوژيك آنها را به عينه ديده و با آنها بحث كرده بود و لذا بين اعضاي لايه هاي مختلف سازمان هم تفاوت قائل بود . به نظر شما ايشان از چه مبنايي به اين نتيجه رسيده بود كه بايد با منافقين برخورد متفاوتي داشت ؟

_ من اين نكته را كه ايشان مكتب خاصي داشت يا نداشت ، قبول ندارم . ايشان مثل بسياري از كساني كه قبل از انقلاب در زندان بودند با گروهك ها و از جمله منافقين برخوردهايي داشت ، اما در نحوه برخورد با آنها هم ميان زندانيان ، از جمله علما و روحانيون تفاوت وجود داشت .

بعضي ها تند روتر بودند ، بعضي ها در حد يك سلام و عليك رابطه برقرار مي كردند ، برخي معتقد به روش جذبي بودند ، بعضي روش دفعي را ترجيح مي دادند و البته ساواك هم از اين اختلاف نظرها اسفتاده مي كرد . و به قول كساني كه در تهران و به خصوص در زندان اوين بودند ، زندان در زندان درست شده بود .

اين مسائل در زندان بود و برخوردهايي كه مجاهدين خلق ، توده اي ها و كمونيست ها با اينها داشتند ، مسلماً در نگاه اينها نسبت به گروهك ها تأثير داشته و بعدها هم اين نگاه را با خود به خارج از زندان آوردند .

البته اين انحصار به مرحوم لاجوردي و حتي قوه قضائيه ندارد ، در حزب جمهوري هم با اين كه يك حزب بود ، ديدگاه هاي اعضا فرق داشت . در آنجا هم عده اي مي خواستند اينها را جذب كنند ، ولي بعضي مي گفتند كه بايد با اينها سريع و شديد برخورد كرد .

افرادي چون مرحوم آيت الله طالقاني ، آيت الله مهدوي كني و آيت الله هاشمي رفسنجاني كه در زندان معتقد به روش ملايم بودند و موضع تدافعي كامل در برابرشان نداشتند ، در بيرون از زندان هم تا جايي كه امكان داشت با آنها مدارا كردند و تا وقتي كه قضيه اعلام جنگ مسلحانه پيش نيامد ، نسبت به آنها رفتار خوبي داشتند .

آيت الله مهدوي كني در زمان بني صدر وزير كشور بودند ، ايشان در يك سخنراني خطاب به مجاهدين گفتند : " من محمد رضا پهلوي نيستم كه با شما صحبت مي كنم ، محمدرضا مهدوي هستم . " كه كاملاً نشان مي دهد كه ايشان طرفدار شيوه جذب بود و مجاهدين هم خوب مي دانستند كه شخصيت ايشان به نحوي نيست كه بخواهد كسي را دفع كند و البته اين شيوه در كساني كه نمي خواستند مغرضانه برخورد كنند ، مفيد واقع مي شد .

همين شيوه را هم مرحوم آيت الله طالقاني و مرحوم آيت الله لاهوتي داشتند . مرحوم آقاي قدوسي تا آخر دنبال اين قضايا بود كه اينها دست به اقدام مسلحانه نزنند . آن اطلاعيه ده ماده اي معروف دادستان انقلاب را كه به ياد داريد ؟ در آن اطلاعيه ايشان گفته بودند كه اگر اسلحه هايتان و خانه هايي را كه از دولت گرفتيد ، تحويل بدهيد و بياييد و فعاليت سياسي كنيد ، ما شما را مي پذيريم .

حتي خود حضرت امام هم با اين كه مي دانستند كه اينها به شكل ريشه اي دچار انحراف فكري هستند ، اما نظرشان اين بود كه لااقل فريب خورده هاي اينها آگاه شوند و چوب رهبرانشان را نخورند .

يادم هست در سال 58 كه موسي خياباني و مسعود رجوي مي خواستند با امام ملاقات كنند ، من و چند تن از دوستان به امام عرض كرديم كه ملاقات شما با اينها موجب تقويت شان مي شود . امام فرمودند : " نمي خواهم فردا ادعا كنند كه ما حرف داشتيم و امام به حرف ما گوش نداد ، به همين دليل گفتيم آمدند ، حرف هايشان را زدند و ما گوش كرديم و با آنها اتمام حجت كرديم . " اتمام حجت را ما در سيره ائمه (ع) فراوان داريم ، حضرت سيدالشهداء (ع) تا آخرين لحظات هم اتمام حجت كردند و حتي خصوصي با عمر سعد حرف زدند .

به هر حال مرحوم لاجوردي معتقد بود كه رده هاي بالاي اينها جذب نمي شوند و به شدت آنها را دفع مي كرد ، اما در مورد رده هاي پايين نه تنها معتقد بود كه جذب مي شوند كه براي برگرداندن آنها نهايت تلاش خود را كرد .

او در مورد گروهك فرقان كاملاً موفق بود ، به طوري كه بسياري از آنها توبه كردند و برگشتند و حتي عده اي به جبهه رفتند و شهيد شدند . در مورد منافقين هم نمي توان گفت كه توفيق نداشت .

* پاسخ شما درست و متين ، اما به هر حال برخورد شهيد لاجوردي با منافقين در عين حال كه در ميان نيروهاي انقلابي و حزب اللهي حاميان زيادي داشت ، در بين ديگران كه برخي از آنان از خدمتگزاران به انقلاب هم بودند ، واكنش هاي متفاوتي را برانگيخت و همين روند به كنار گذاشتن ايشان انجاميد .

_ درباره كنار گذاشته شدن ايشان بايد به شكل جداگانه بحث كرد ، اما وقتي مي گوييد اين برخورد در ميان حزب اللهي ها حامياني داشت ، ممكن است الان فقط عده خاصي را شامل شود ، در حالي كه آن روزها هر جا مي رفتيم ، مردم در شعارهايشان از ما مي خواستند كه با قضيه برخورد قاطع و سريع كنيم .

چون واقعاً منافقين ناامني عجيبي را در جامعه حاكم كرده بودند و براي آنها فرقي نمي كرد كه اين مسئول است ، آن يكي نيست . پير است ، جوان است و هر كسي را كه بر اساس معيارهاي عجيب و غريب خودشان انتخاب مي كردند ، مي كشتند .

اكثريت قريب به اتفاق مردم از مسئولين مي خواستند كه زودتر اقدام كنند و حق هم داشتند ، اما مسئله اين بود كه ما به عنوان مسئول بايد در مقابل اين خواست بر حق مردم چه روشي اتخاذ مي كرديم ؟

آن روزها دو رويه مطرح بود ، يك رويه اين بود كه به محض اين كه آنها را دستگير كرديم به خصوص اگر در خانه هاي تيمي بودند به سرعت آنها را محاكمه و احكام را اجرا كنيم ، يك رويه هم اين بود كه متهم در دادگاه بدوي محاكمه شود و بعد پرونده هايي كه حكم آنها اعدام يا بالاي ده سال زندان است براي محكم تر شدن به دادگاه عالي كه آن زمان در قم بود ، برود .

آقاي لاجوردي و برخي از همفكران ايشان با تحليلي كه از عملكرد منافقين داشتند ، چندان اين رويه را نمي پسنديدند ، هر چند بعد از اين كه اين مسئله به صورت قانون در آمد ، در اغلب موارد تبعيت كردند .

آيت الله بهشتي ، آيت الله موسوي اردبيلي كه بعد از شهادت دكتر بهشتي ، رئيس ديوان عالي شدند ، همين طور اعضاي شوراي عالي قضائي از جمله آيت الله جوادي آملي و ديگران همگي معتقد بودند كه پرونده مجازات هاي ذكر شده و مصادره هاي بالا بايد در دو مرحله بررسي و اگر دادگاه عالي تأييد كرد ، اجرا شوند .

بعد هم همين رويه رايج شد و حتي پس از اعلام جنگ مسلحانه توسط منافقين هم به همين شكل عمل مي شد . آن روزها شايعاتي هم درباره وضعيت زندان پخش مي شد و آيت الله خامنه اي كه آن روزها رئيس جمهور بودند ، دو سه بار مرا خواستند و فرمودند كه به وضع زندان ها رسيدگي بيشتري بشود .

انصافاً همه سعي خودشان را مي كردند ، ولي با توجه به حجم عظيم دستگير شدگان ، امكانات مان محدود بود . از همه طرف هم كه فشار روي ما بود ، آقاي لاجوردي يك وقت ها عصباني مي شد و مي گفت : " آقايان در جاي گرم خودشان مي نشينند و تصور مي كنند كه مثلاً خانه تيمي را مي شود به اين سادگي كشف و يا با گروه هاي چريكي که مخفي مي شوند به اين راحتي مبارزه كرد ."

گاهي نسبت به بعضي از برخوردها اعتراض داشت ، اما به هر حال خود را مقيد به رعايت چارچوب ها مي دانست . دادستاني انقلاب تهران در اوين بود و من دادستان كل انقلاب بودم و وظيفه ام رسيدگي به مسائل دادگاه هاي كل كشور بود ، با اين همه لااقل هفته اي دو روز به اوين مي ر فتم و شخصاً از آنجا بازديد مي كردم .

اين تأكيد امام و آيت الله خامنه اي و آيت الله موسوي اردبيلي هم بود كه قطعاً اين كار انجام شود ، چون آن روزها موضوع زندان اوين براي نظام از حساسيت خاصي برخوردار شده بود و از خارج هم عليه آن فراوان تبليغ مي شد . ضمن بازرسي با متهمين صحبت مي كردم تا از مسائل شان مطلع شوم و آنها را حل كنيم كه مستمسك به دست دشمن ندهيم .

* بديهي است كه اجراي احكام فقط با حكم قاضي ممكن است و شهيد لاجوردي به عنوان دادستان در صدور حكم نقشي نداشته است ، ضمن اين كه ايشان قطعاً با محاكمه دقيق و احقاق حقوق افراد موافق بوده است ، لذا به نظر مي رسد كه فشار براي كنار گذاشتن وي به شكل ديگر و از ناحيه ديگري بوده است ، به ويژه اين كه امام هم چندين بار قاطعانه از ايشان حمايت كردند .

_ اين كه قاضي بايد حكم بدهد حرف درستي است ، ولي پرونده ها تا به دست قاضي برسد از دهها مرحله عبور مي كند ، الان هم همين طور است ، چه رسد به آن موقع كه آن قدر گرفتاري زياد بود و امكانات كم كه حقيقتاً رسيدگي به پرونده ها و صدور حكم توانايي زيادي را مي طلبيد .

براي اين كه حجم كار مشخص شود فقط به يك نكته از هزار اشاره مي كنم و آن هم اين كه منافقين در شهريور 60 ناگهان به خيابان ها ريختند و فقط در تهران حدود 600 نفر را ترور كردند . تعداد دستگير شدگان به قدري زياد بود كه حتي در حياط و سالن ها هم از آنها نگهداري مي كرديم و طبيعي است كه اينها را بايد با چشم بسته نگهداري مي كردند .

آقاي لاجوردي به كمك داديارهايي چون آقاي محسني اژه اي شبانه روز كار مي كردند ، اين پرونده ها تا به دست آقاي لاجوردي هم برسد از زير دست بازجوها مي گذشت و قطعاً روحيه بازجو به هنگام بازجويي روي روند پرونده تأثير مي گذاشت . بعد كه مرحوم لاجوردي پرونده را مي ديد مي رفت زير دست حاكم شرع .

آن روزها ما در اوين هفت هشت حاكم شرع داشتيم ، اين جور نيست كه همه اينها براي هر كاري از قاضي اجازه بگيرند . مرحوم لاجوردي با اين كه مقيد به اجراي قوانين بود ، اما براي خودش تحليل و تفسير خاصي داشت و گاهي نظر قاضي را قبول نداشت ، حتي گاهي با خود شهيد قدوسي هم اختلاف نظر داشت .

خوشبختانه با من مسئله اي نداشت ، با اين همه ذره اي از چارچوب هاي تعيين شده عدول نمي كرد ، يك بار يكي از معاونانش گفته بود كه نمي شود براي هر چيزي اجازه گر فت و مرحوم لاجوردي جواب داده بود اگر اين كار را نكني ، با تو برخورد مي كنم .

من انصافاً هيچ وقت از ايشان تمردي نديدم ، اما در ميان افرادي كه با ايشان كار مي كردند ، گاهي تخلفاتي ديده مي شد كه با آنها برخورد مي شد . حسن بزرگ آقاي لاجوردي اين بود كه وقتي به او تذكر داده مي شد مي پذيرفت و به آن عمل مي كرد ، به هر حال در آن اوضاع با آن همه فشار و بي تجربگي همه ، روحيه و برخورد هر كس كه با پرونده سر و كار داشت روي آن تأثير مي گذاشت .

اما در مورد كنار گذاشتن ايشان يك بار در زمان خود من بود كه مجلس در خواست تحقيق و تفحص زندان اوين را داد ، منتهي نمي خواستند قضيه خيلي علني باشد ، بنابراين درباره مطالبي كه شنيده مي شد ، نامه اي به امام نوشته شد .

امام دستور دادند سه تن از نمايندگان مجلس يعني آقايان دعائي ، هادي نجف آبادي و سيد هادي خامنه اي مسئله را بررسي و موضوع را گزارش كنند . اينها آمدند پيش من و من به آقاي لاجوردي تلفن زدم كه آقايان بايد بدون مانع هر جا خواستند بروند و با هر كس لازم ديدند صحبت كنند . اين آقايان هم خيلي مفصل كار كردند و گزارش خوبي را خدمت امام عرضه داشتند .

يك روز امام مرا خواستند و گفتند اين آقايان مي گويند چنين مسائلي هست ، بيشتر مشكلاتي كه مطرح شده بود به خاطر كمبود امكانات بود ، ولي بعضي از موارد را هم مي شد بهتر كرد .به هر حال اين مسئله براي ايشان ترديدهايي را ايجاد كرده بود . عده اي از دوستان هم خدمت امام رفتند و صحبت هايي را مطرح كردند و امام سخن آنان را پذيرفتند و شبهه بر طرف شد .

ساعت حدود 2 بعدازظهر بود كه مرحوم احمد آقا آمد به منزل ما كه ديوار به ديوار خانه ايشان بود و گفت كه نظر امام اين است كه آقاي لاجوردي ابقا شود . من سريع آمدم و موضوع را به آقاي لاجوردي گفتم ، به هر حال از اين جريان جز من و شهيد لاجوردي و آن سه نفري كه نام بردم كسي خبر نداشت .

* در سال 64 ايشان را رسماً بر كنار كردند .

_ بله ، در اين سال بود كه شوراي عالي قضايي ايشان را بر كنار و آقاي رازيني را به جايش منصوب كردند .

* به شهادت نامه اي كه از امام خطاب به مرحوم حاج احمد آقا مانده ، ايشان گفته اند كه در چند سال اول انقلاب كسي را نديدم كه بيشتر از احمد از آقاي لاجوردي دفاع كند .

_ چون عده اي شايع مي كردند كه بركناري آقاي لاجوردي كار حاج احمد آقاست ....

* مرحوم حاج احمد آقا يكي دو بار هم در سخنراني هايشان گفتند كه من رفتم و به امام گفتم اگر آقاي لاجوردي را برداريم ، بزرگترين خدمت را به ضد انقلابيون و منافقين كرده ايم . برخوردهاي امام و مرحوم احمد آقا در مجموع مبين اين نكته است كه آنها اعتقاد نداشتند كه ايشان خشن و غير منطقي عمل مي كند .

_ آنچه كه من درباره ايشان از قول امام گفتم ، نقل از ديگران نيست ، بلكه نكته اي است كه بعد از ارائه گزارش هيئت تفحص مجلس ، امام به خود من فرمودند . اما در مورد حاج احمد آقا مطلب همان است كه گفتيد .

مرحوم حاج احمد آقا معتقد بود كه نبايد آقاي لاجوردي را برداشت ، اما اين به هيچ وجه به اين معنا نيست كه ايشان معتقد بود كه لغزشي يا خطايي در امور وجود ندارد ، همه ما دچار لغزش مي شديم ، آن هم با آن همه مشكلات كذايي كه از زمين و آسمان مي باريد و ناامني گسترده اي كه گروهك ها ايجاد كرده بودند و همه هم كل كارها را توقع داشتند كه دادستاني انجام بدهد .

وزارت اطلاعات شكل نگرفته بود و مشكلات امنيتي را هم بايد دادستاني پاسخ مي داد ، بسياري از مسائل از جمله مداخله هاي نابجا ، عدم فرمانبري در جاهاي مختلف و غيره وجود داشت كه بيان آنها درست نيست .در داخل اوين هم بودند كساني كه بايد از آقاي لاجوردي فرمان مي بردند و اطاعت نمي كردند و در نتيجه اشكال كارهايشان به پاي شهيد لاجوردي نوشته مي شد .

* اشاره كرديد به قضاوت خودتان در پرونده سعادتي كه شهيد لاجوردي دادستان آن بودند ، مطالبي كه ايشان گردآوري كرد و پرونده اي را كه پس از بازجويي ها براي قضاوت به شما داد ، از نظر دقت و اتقان در چه مرتبه اي بود ؟

_ پرونده بسيار كامل و متكي به مدارك محكمي بود ، پرونده سرلشكر مقربي را كه بيش از صد صفحه بود از خود سعادتي گرفته بودند . سعادتي در اوايل انقلاب در دادستاني كار مي كرد و پرونده سرلشكر مقربي را بيرون برده بود تا به كاردار روس برساند و به هنگام تحويل و تحول دستگير شده بود .

توجيهش هم اين بود كه مي خواسته از كا.گ.ب درباره سيا اطلاعات بگيرد و لذا بايد براي آنها خدمتي را انجام مي داده است ، او در اين ارتباط مدارك فراوان تهيه كرده بود و ديگران از جمله خانواده رضايي ها هم مداركي را براي توجيه اين عمل و تبرئه سعادتي فراهم كرده بودند كه به مرحوم حاج احمد آقا داده بودند و ايشان هم از طريق شهيد شاه آبادي به دست من رساند ، آقاي لاجوردي با دقت تمام روي پرونده كار كرده بود و در طول محاكمه هم با آرامش و طمأنينه از كيفر خواست دفاع كرد .

* با توجه به تبليغات مسمومي كه ضد انقلاب يا برخي از عناصر ناآگاه عليه شهيد لاجوردي به راه انداخته بودند و رسانه هاي ضد انقلاب ، هنوز هم به اين كار ادامه مي دهند ، در مجموع ايشان را چقدر مظلوم مي بينيد ؟

_ منافقين كه با ايشان برخورد ظالمانه اي داشتند و سرانجام هم به آن شكل شهيدش كردند و اين مظلوميت به تمام معناست . ولي يك عده هم نقد و دلسوزي مي كردند ، به اين نمي شود گفت ظلم . از همه ماها انتقاد مي شد و مي شود . نقد منصفانه ، ظلم نيست .

در مورد آقاي لاجوردي تبليغ مي كردند كه خشن ، غير متدين و بي عاطفه است ، در حالي كه به اعتقاد من يكي از متدينين نمونه و در ميان كارگزاران انقلاب ، كاملاً مشخص بود و كوچكترين چشم داشتي هم از نظام و انقلاب نداشت .


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31