شغل : تكاور شهرباني
سن : 26 سال
وضعيت تأهل : متأهل داراي 1 فرزند
محل شهادت : خيابان جمهوري
تاريخ شهادت : 13/3/1361
زندگينامه ...
مرغ شبخوان را بشات باد ، كاندر باغ عشق
دوست را با ناله شبهاي بيداران خوش است
در دي ماه 1335 در يكي از روستاهاي دماوند ديده به جهان گشود و والدينش او را اكبر ناميدند تا فدايي علي اكبر امام حسين (ع) باشد . خردسال بود كه به همراه خانواده اش به تهران عزيمت نمود و تحصيلات ابتدايي اش را در اين شهر آغاز كرد .
پدر و مادرش به خاطر تنگدستي مالي هر دو كار مي كردند و با مشقت فراوان زندگي خانواده را تأمين مي ساختند و اكبر نيز هر چه بزرگتر مي شد به مسئوليت خود در قبال خانواده بيشتر پي مي برد .
تحصيلاتش را تا كلاس نهم دبيرستان ادامه داد و در اين سال به خاطر محدوديت هاي مالي ديگر نتوانست به تحصيلات روزانه اش ادامه دهد و لذا روزها را كار و شب ها را درس مي خواند . پس از مدتي براي آن كه باري از دوش خانواده اش بردارد به استخدام شهرباني درآمد و پس از طي دوره آموزش با درجه گروهبان دومي به خدمت پرداخت .
مقارن اين زمان امواج خروشان انقلاب اسلامي بر كاخ هاي ظلم و ستم طاغوت زمان كوبيدن گرفت و او كه همواره به اسلام و تعاليم عاليه اسلامي علاقه و تعهدي خاص داشت به محض شنيدن فرمان امام مبني بر ترك پادگان ها ، چون بسياري ديگر از پرسنل متعهد شهرباني و ارتش ، محل خدمت را ترك و به صفوف مردم مسلمان پيوست .
شش ماه را در اين حالت و به صورت نيمه مخفي در حالي كه مزدوران رژيم شاه در تعقيبش بودند گذراند و از هيچ كوششي براي تحقق آرمان هاي والاي انقلاب اسلامي دريغ ننمود . در راهپيمايي ها حضور فعال داشت و با مشت هاي گره كرده نداي " استقلال ، آزادي ، جمهوري اسلامي " را سر مي داد .
پس از پيروزي انقلاب مجدداً به شهرباني بازگشت و ابتدا در حفاظت نخست وزيري به خدمت پرداخت و سپس به وزارت ارشاد منتقل شد و با صداقت و اخلاص به انجام وظايف محوله مشغول شد .
هم زمان با تشكيل گروه تكاوران شهرباني به منظور مقابله با دسائس استكبار جهاني و ايادي داخلي آن به اين ارگان پيوست و با وجود خطراتي كه انجام وظيفه در چنين نهادي داشت ، با جان و دل پذيراي مسئوليت هاي جديدي گرديد تا دين خود را به اسلام و مسلمين به بهترين وجه ادا نمايد .
قبل از شهادت يك بار در درگيري با تروريست هاي منافق مورد اصابت گلوله قرار گرفت ، ليكن تقدير آن نبود كه در آن هنگام به آرزوي ديرينه اش دست يابد .
شهادتنامه ...
آنان كه دل در گرو الله دارند و قلبشان براي وصال دوست مي طپد ، عاقبت به آرزوي خود خواهند رسيد و معبودشان به آنها رخ خواهد نمود . در روز سيزدهم ارديبهشت 1361 هفت نفر از تروريست هاي منافق به منظور كشتار امت حزب الله و ايجاد رعب و وحشت در جامعه ، از بيغوله هاي تيمي خارج شده و در خيابان ها به گشت مي پردازند .
در خيابان جمهوري اسلامي تروريست ها در حالي كه قصد حمله به اتومبيل حامل يكي از مسئولين مملكتي را داشتند مورد شناسايي برادران تكاور قرار مي گيرند و اين برادران عليرغم آن كه تعدادشان نصف تروريست ها بود با شجاعت تمام به مقابله با آنها برمي خيزند .
متعاقب اين درگيري نابرابر و در اثر شليك گلوله مسلسل و تيربار تروريست ها ، برادر آئينه وند در كنار همرزم ديگر شهيد سيد صدري به فيض عظيم شهادت نائل مي گردد و در عروچ خونين به جوار حق مي شتابند .
پزشكي قانوني علت شهادت وي را به شرح زير گزارش كرده است :
" داراي آثار ضرب و جرح شامل اصابت گلوله و موارد منفجره به جمجمه و شكم كه سوراخ ورودي گلوله در سمت راست پايين شكم به قطر تقريبي 5/1 سانتي متر و خروج با سوراخ بزرگ و نامنظم در وسط شكم . سوراخ ورودي در پيشاني دارد كه با متلاشي كردن جمجمه در پشت سر با خروج مغز خارج شده ، علت مرگ اصابت گلوله و مواد منفجره به سر و شكم و آسيب مغزي و احشايي است ."
براي آنان كه در بستر مي ميرند ، مرگ شايد پايان كار باشد . ليكن آنها كه در مرگ شهيد مي شوند ، با شهادت خويش آغاز جديدي مي آفرينند كه در آن پيروان راهشان ، ميراث پر بار شهيدان را پي مي گيرند .
شهيد آئينه وند با چنين مرگي تن از قفس خاك رهاند و رهروان راه پر شكوهش را به پيروزي نهايي نزديك تر ساخت ، روانش شاد باد .
مزار شهيد : بهشت زهرا ، قطعه 26 ، رديف 47 ، شماره 42