مدت اندکی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، گروهکی به نام فرقان شروع به ترور مسئولان نظام نوپای اسلامیکرده و در اعلامیههای خود مدعی میشد که این کار را برای حمایت از مردم ایران و نجات انقلاب انجام داده است. اعضای این گروهک تا قبل از دستگیری به ترور افرادی مانند شهید مطهری، شهید مفتح و شهید قرنی اقدام کردند. چند سال بعد از این حوادث سازمان محاهدین خلق (منافقین) که سعی کرده بود در ابتدای انقلاب ماهیت خود را پنهان کند، در خرداد 1360 وارد فاز مبارزه نظامی با جمهوری اسلامی شد و اقدام به ترور مسئولان و مردم در خیابان ها کرد. همین امر سبب شد تا این مسئله مطرح شود که قبل از انقلاب بین فرقان و منافقین ارتباط وجود داشته و گروهک تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) از گروه فرقان برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکرده است.
اما چه مسئله ای سبب شده تا برخی به این نتیجه برسند و این دو سازمان تروریستی را به یکدیگر مرتبط کنند. برای پاسخ به این مسئله باید مروری بر منابع و بنیادهای این دو گروه تروریستی کرد. بررسی این مسئله نشان میدهد که هر دو گروه به اسلام منهای روحانیت اعتقاد داشتند به طوری که برای تفسیر و استخراج احکام عنوان میکردند که نیازی به مراجع و روحانیت وجود ندارد و خودمان میتوانیم با مراجعه به منابع دینی احکام مورد نیاز را استخراج کنیم.
با این حال هر دو گروه به دلیل نداشتن سواد دینی حوزوی زمانی که به متون دینی مراجعه میکردند، احکام را به صورت شخصی و براساس آنچه که خود میخواستند و نه آنچه که در متن دین وجود دارد، تفسیر میکردند. این مسئله سبب شده بود تا مسایلی را تحت عنوان دین در کتابهای خود بیاورند که با دستورات صریح اسلام متضاد بود. به عنوان مثال گودرزی رهبر گروه تروریستی فرقان با وجود سطح سواد اندک حوزوی، چندین جلد تفسیر قرآن نوشته و در بین هواداران خود توزیع کرده بود. این تفاسیر به حدی دارای ایراد بود که همان زمان بسیاری از علما به آن اعتراض کردند. همین مسئله سبب مخالفت شهید مطهری با آنها گردید.
مخالفت با روحانیت یکی دیگر از مسائلی بود که هر دو گروهک به آن اعتقاد داشتند. سازمان مجاهدین خلق (منافقین) در متون خود و همچنین رهبرانش در سخنرانیهای متعدد همواره به روحانیت حمله کرده و به نوعی اسلام منهای روحانیت را تبلیغ میکردند. گروهک فرقان نیز پیرو همین مشی بود.
از دیگر نقاط مشترک فرقان و منافقین میتوان به اسلام التقاطی در هر دو اشاره کرد. گروهک تروریستی منافقین و گروهک فرقان هر دو تفاسیر مارکسیستی از اسلام داشتند. نگاهی به منابع منافقین نشان میدهد که متون مارکسیستی یکی از مهمترین منابع آن ها بوده است به طوری که خودشان از مارکسیست به عنوان علم مبارزه یاد میکردند. گروه فرقان نیز تحت تاثیر تفاسیر مارکسیستی از اسلام بودند به طوری که آن ها قبل انقلاب در جلسات افرادی که قرآن و احکام اسلام را بر اساس قرائتهای مارکسیستی تفسیر میکردند، حضور داشته و از مباحث مطرح شده برای تدوین هویت سازمانی استفاده میکردند.
یکی دیگر از نقاط اشتراک سازمان منافقین و فرقان فروکاستن هویت افراد به هویت سازمانی بود. هر دو گروهک با آموزشهایی که به اعضا میدادند به گونه ای ذهنیت آنها را شستشو میدادند که از نظر آن ها درست و غلط نه براساس متون دینی و مسایل اخلاقی بلکه برپایه دستورات سازمانی تعیین میشد. همین مسئله سبب شده بود تا افراد هر دو گروهک دستورات رهبران را بدون چون و چرا قبول کرده و به اجرا درآوردند. برای همین اعضا به راحتی در عملیاتهای ترور شرکت میکردند.
وجود ساختار دیکتاتوری یکی دیگر از نقاط مشترک هر دو گروهک تروریستی است. برخلاف ادعای ظاهری که رهبران آنها بر لزوم پذیرش نظرات مخالف تاکید میکردند، ساختار به گونه ای تدوین شده بود که اعضا باید فقط از رهبران اطاعت بی چون و چرا میکردند. هر عضوی که این مسئله را قبول نمیکرد، طرد میشد.
گذر از ارزشهای اسلامی و استفاده ابزاری از دین از نقاط مشترک این گروهک]ای تروریستی بود. رهبران هر دو گروه بیشتر از اینکه دغدغه دین داشته باشند از دین برای رسیدن به اهداف خود استفاده میکردند. برای همین هر دو سازمان عملیاتهای تروریستی خود را به پوشش مسایل دینی انجام میدادند.
در نهایت افرادی که در زمان شاه هر دو گروهک را به نوعی درک کرده اند اذعان میکنند که گروهک فرقان به نوعی تحت تاثیر مبانی فکری منافقین بوده است. به عنوان مثال اسد الله بادامچایان در این رابطه گفته که فرقانی ها تفسیرهای مجادهین را مورد استفاده قرار داده و همان ها را تکرار میکردند. همچنین عزت شاهی نیز گفته خودم در سال 57 دیدم که گودرزی رهبر فرقان در روز عاشورا پرچم مجاهدین را بر دوش میکشید.(1)
منابع: بازخوانی کارنامه فرقان و فرقان گونگی در تاریخ انقلاب،مجله یادآور،شماره 6، 7 و8،زمستان 1389،صفحه 127و 132