زندگی و مبارزات آیت الله مدنی (3)

Madani05

- تقوی وپرهیزگاری

یکی از خصوصیت های بارز آیت الله مدنی تقوی و ورع ایشان بود. تهجدها وشب زنده داری های ایشان همه ی دوستان وآشنایان، خانواده وشاگردان را تحت تأثیر قرار می داد.هنگامی که به نماز می ایستاد سراپا مجذوب جمال حق می شد وعاشقانه با محبوب سخن می گفت.یکی از بستگان ایشان نقل می کنند که وقتی ایشان به نماز می ایستادند گویی دامنی را گرفته از خود بیخود شده است وبا ناله واستغاثه با خدایش راز ونیاز می کند.چنانکه پیش تر گفته شد، او عاشق جمال حق بود وبه قول دخترشان عبادت، زهد وتقوایشان نه به دلیل حب بهشت وترس از جهنم که به خاطر ذات کبریایی وعشق به خالق بود. ایشان نه فقط به خالق توسل می جستند، بلکه برایشان همه چیز خلاصه در او بود. داماد شهید مدنی می گوید:

« نیمه های شب بود که متوجه شدم از باغ صدای ناله می آید. بلند شدم نگاه کردم ودیدم شهید مدنی در فاصله ی 20 متری یا 30 متری دارد گریه می کند ومی فرماید خدایا اگر به من نه بگویی اگر تو مرا ترک کنی کیست که مرا دریابد؟ مگر غیر از تو ما کسی را داریم؟ این سخنان را می گفت واشک می ریخت.»

نگاه آیت الله مدنی به تقوا وپرهیزکاری نگاهی همه جانبه بود. ایشان حکفرما شدن عقل در زندگی فردرا در گرو تقوی وزدودن نشانه های عجب وخود بینی وغرور را در توسل جستن به این حبل المتین می دیدند. وی معتقد بود که اگر تقوا در انسان حکومت کند وقتی فرد به خود وخدای خود نگاه کند، همه اش خجلت است خودی در بین همه نمی بیند واقعاً خود نیست. به جهت اینکه اگر انسان به مقام معنویت برسد این مال خودش نیست، بلکه عنایتی از جانب خداوند است. به خاطر این اعتقادات است که در رازو نیازهای شبانه اش فریاد می زد:« خدایا اگر مرا به خود واگذاری پس کیست که مرا دریابد.» ایشان نتیجه ی تقوا را از بین رفتن کامل خودبینی ورسیدن به خیر وسعادت وکمال بشر می داند ومی گوید که به ملازمت تقوا ، خودبینی وکبر وغرور وصفات رذیله از ما زایل شده به آنجا می رسیم که بدانیم اگر چیزی داریم از پروردگار است.

عقیقی بخشایشی ( نویسنده ی کتاب مفاخر آذربایجان) درباره ی پارسایی آیت الله مدنی می گوید:

« اوایل انقلاب ، معظم له تازه پس از شهادت آیت الله قاضی در تبریز استقرار یافته بود. روزی نزدیکی های ظهر با جمعی از دوستان به دیدار ایشان رفتیم. جمع کثیری از برادران بسیجی وپاسدار هم حضور داشتند. سفره را در سرسرای اتاق پهن کردند. پذیرایی عبارت بود از یک قرص نان با یک عدد سیب زمینی در حد 200 گرم وچند عدد خرما وتؤام با نمک .من از میان آن جمع مواظب غذای سید بودم. با دو چشم خود دیدم که ایشان هم مانند برادران بسیجی وپاسدار با کمال اشتیاق از همین یک نوع غذا که رکن اعظم ان نان وسیب زمینی بود تناول می نمایند. غذای سیب زمینی در آن فضای مساوات وبرادری آکنده از روح ایثار ، ایمان وپارسایی دلچسب ترین وگواراترین غذایی بود که تناول می شد.»

آیت الله سید اعظم خاتم یزدی از یاران آیت الله مدنی در نجف درباره ی تقوای ایشان می گوید:

« آیت الله مدنی معمولاً با پای پیاده از نجف به کربلا می رفتند. این پیاده روی باعث می شد تا پای ایشان تاول بزند. با این وصف حال ایشان نماز شبش را به مقداری که توان داشت ایستاده می خواند واگر ایستادن مقدور نبود می نشست ورکعت دوم را به حالت نشسته می خواند. ما در نجف هر روز شاهد بودیم که ایشان هر شب سر ساعت معین به حرم مشرف می شد وزیارت جامعه می خواند. همان طور که زیارت عاشورا می خواند. درایام محرم هفت شب را در نجف دعای عاشورا قرائت می کرد .در روز هفتم عازم کربلا می شد ودر حرم امام زیارت عاشورا می خواند.»

 

Madani08

 

3- مردم داری

یکی از خصوصیاتی که در آیت الله مدنی در حد اعلا وجود داشت وهمگان بدان اذعان داشتند مردم داری ایشان بود. البته مردم داری را باید در زمینه ی اخلاق نیکو وسیرت پسندیده ی ایشان ارزیابی کرد که هر کس ایشان را می دید مجذوب او می شد وگویی محرم اسراری پیدا کرده است که شنوای رازهایش است.این جذبه ی آیت الله مدنی باعث شد تا هر جا که ایشان باشند، مردم چونان پروانه گرد شمع اخلاق ایشان بگردند ودر هر محفلی که وارد شوند شاهد استقبال واحترام زاید الوصف مردم باشند. وقتی که رژیم شاه از اعمال ایشان در خرم آباد به ستوه آمده بود وی را به نور آباد تبعید کرد. استقبال اهالی نورآباد از ایشان به حدی بود که ساواک دستور داد تا از دیدار مردم با ایشان در نورآباد جلوگیری شود وسپس به گنبد کاووس تبعید گردید به هر مکانی که ایشان تبعید می شدندگزارشگران ساواک ازاقبال مردم به ایشان گزارش هایی به مرکز می فرستادند وخواستار انتقال وی به مکان دیگری می شدند.

ایشان از چهره ی غمدیده ی افراد دردشان را می یافت وبا خوشرویی وقوه ی جذب منحصر به فردی که داشت به اعماق قلب آنها نفوذ می کرد.پیران خسته دل را به لطف ورحمت الهی امیدوار وجوانان را با روش صحیح زندگی آشنا می ساخت. در این جهت حوصله ای به خصوص از خود به خرج می داد. آقای بهاءالدینی –داماد ایشان- در این زمینه می گوید:

« یک موقع پیرمردی رسید وما به جهتی ایشان را توی خانه راه ندادیم تا اینکه از فرصت استفاده کرد ودوید وخودش را به آقا رساند ونیازش را به ایشان گفت. ایشان بر سر ما فریاد زدند که من جواب خدا را چه بدهم. این مرد کار داشت وشما راهش ندادید.»

در نظر ایشان ارشاد مردم بهترین کمکی بود که می تواند به آنان بشود وبه خاطر این عقیده بود که مبادرت به تأسیس مدارس دینی جهت تربیت مردم می نمود که نمونه ی آن مدرسه ی دینی در آذرشهر وده دره ی مرادبیگ همدان بود.

جوانان وکودکان نیز نزد آیت الله مدنی جایگاه ویژه ای داشتند وهمیشه سعی می کردند تا به آنها بها بدهند. داماد ایشان در این زمینه می گوید:

« قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یک شب صدایی از بیرون آمد. ایشان فرمودند: این صدای چیست که از خیابان به گوش می رسد؟

 

عرض کردم: بچه ها هستند که پایین خیابان چهار مردان به قسمت شیخان می آیند وشعار می دهند. هر شب این کار را انجام می دهندوبعد پلیس آنها را متفرق می سازد. ایشان فرمودند: پس ما معطل چه هستیم؟ بلند شوید برویم. بعد از آن از آشپزخانه کاردی برداشته رفتند وبه صف بچه های تظاهرات کننده پیوستند.نمی توانم بیان کنم آن شب این حرکت تا چه اندازه درروحیه ی بچه های فداکار قم مؤثر بود.»

علیرضا جعفری مکبر ایشان در دوران اقامت نماز جمعه در تبریز در این زمینه می گوید:

« آقا با کودکان رفتاری خیلی مؤدب ومهربان داشتند وهمیشه به آنان شخصیت می دادند.مثلاً هر هفته بعد از نماز جمعه که به منزل برمی گشتیم ناهار میهمان آقا بودیم. ایشان برای آنکه به ما شخصیت بدهند دستور می دادند تا ناهار ما را زودتر از ناهار بزرگترها بکشند.»

ایشان با آنکه مشغله های فراوانی داشتند هیچ گاه از توجه والتفاتشان به جوانان کم نشد هر روز وقت معینی را به جوانان اختصاص می دادند وساعت ها به سؤالات آنان پاسخ می گفتند. یک روز یکی از نزدیکانشان ازایشان پرسیدکه چرا اینقدر وقت تان را به بچه ها اختصاص می دهید؛ در حالی که وضعیت جسمانی مناسبی ندارید؟ایشان در جواب فرمودند:

« اگر من آغوش خودم را برای بچه ها وجوانان باز نکنم آغوش های بازشده ی نگران کننده ای هست که اینها را در می یابد.»

 

آیت الله مدنی اهمیت ارشاد جوانان وخطراتی که متوجه آنان بود را نیک دریافته بود وتمام تلاش وهمتش این بود که مبادا این سرمایه های بی بدیل به دامان نااهلان بیفتند و چنین سرمایه هایی از دست برود. این رویه ای بود که آیت الله مدنی تا شهادت آن را تداوم دادند.

عقیقی بخشایشی از روحانیون فعال آن زمان، درباره ی مردم داری آیت الله مدنی حکایتی می گوید که اوج این خصلت در وجود شهید است وآن این است:

« روزی در گرماگرم انتخابات دوره ی اول مجلس شورای اسلامی که ایشان به شدت فعال بودند به دیدنشان رفتم. در حیاط خانه شان یک گونی سیب زمینی دیدم وقتی جریان را پرسیدم گفتند که این سیب زمینی جهت فقرا ومستمندان است وآیت الله مدنی با دست خود وبا ترازویی که آنجا بود آن را بین مستمندان وفقرا تقسیم می کند.»

 

 

Madani06

4- زهد ودنیا گریزی

دل ندادن به لذت های دنیوی از دیگر خصوصیات برجسته ی ایشان بود. سادگی وبی آلایشی ایشان در زندگی به حدی بود که همه را تحت تأثیر خود قرار می داد. در زمانی که پدرشان فوت شدند اداره ی مغازه ی بزازی پدر به ایشان رسید. با توجه به اینکه این شغل در آن زمان شغل با درآمد مکفی بود، ولی آیت الله مدنی به جهت شوق به فراگیری علوم دینی از این رفاه وتنعم دست کشید ورنج سفر را برخود هموارکرد و برای تحصیل علوم به قم آمد.

 

گریز از لذت های دنیوی خصوصیتی بود که در تمام دوران عمر این بزرگوار ادامه داشت. در دورانی که امام درنجف بود وایشان به عنوان نماینده ی امام به کشور بازمی گشتند وجوه زیادی تحویل ایشان می شد، ولی ایشان چنان در خرج این وجوه دقت به خرج می داد که حتی به درخواست نزدیک ترین خویشاوندان خود ولو به صورت قرض خودداری می کردند. داماد ایشان در این زمینه می گوید:

« روزی به خاطر احتیاج مبرم به مقداری پول خدمت ایشان رسیدیم وتقاضا کردیم که مقداری قرض از وجوهات امام به ما بدهند تا در موعد مقتضی برگردانیم. ایشان از قبول این درخواست امتناع کردند وگفتند: نمی خواهم مثل فلانی باشم.»

خودشان با آنکه زندگی فقیرانه ای داشتند هیچ گاه از وجوهات امام استفاده نکردند. یکی از نزدیکان ایشان می گوید:

« روزی به ایشان گفتم: آقا شما که استحقاق استفاده از خمسش را دارید چرا استفاده نمی کنید؟ فرمودند: والله استفاده نکرده ام واستفاده نخواهم کرد مگر آنکه در حالت اضطرار قرار بگیرم.»

غذای ایشان چنان ساده بود که گاهی اوقات نگرانی اطرافیانش را برمی انگیخت. روزی وقتی غذا آش بود آشپزشان چون دیده بود که ایشان قدری ضعیف شده اند مقداری روغن بر روی آش ایشان ریخته بود. وقتی ایشان متوجه شدند آشپز را صدا می زنندو می گویند چرا اینقدر اسراف وتبذیر می کنی؟ آشپز در حالی که سرش را به زیر انداخته بود گفته بود که حاج آقا فقط برای آش شما مقداری روغن ریختیم چون شما ضعیف شده اید .

وقتی آیت الله مدنی این جمله رامی شنوند بر عصبانیت شان افزوده می شود ومی گوید: « این که شد دو گناه هم اسراف کرده اید وهم تبعیض.»

نگاهی به وصیت نامه شان گویای امانتداری ودنیا گریزی ایشان می باشد. در وصیت نامه ی ایشان راجع به اموالشان آمده است:

« راجع به اموالم منزل نجف را خودم از سهم مبارک تهیه کرده وابداً تملک نکرده ام. همچنین منزل همدان را دوستان همدانی با امریه ی مرحوم مبرور،سیدنا الاستادحضرت آیت الله حکیم- قدس سره- از سهم مبارک تهیه نموده ودر اختیار من گذاشته اند. پس هر دو منزل راجع به وجوه مقدس حضرت حجت بن الحسن(عج) بوده وبه دستور حضرت آیت الله خمینی به مصرف مهم خواهد رسید وبنده ابداً هیچ کدام از دو منزل را تملک نکرده ام وبه عنوان اینکه سهم مبارک است تصرفی کرده ام. کتاب های موجود در نجف وقم هم از سهم مبارک بود. وباید در یکی از کتابخانه های عمومی دینی نجف یا قم قرار داده شود. کتاب هایی که اخیراً در ایران تحصیل نموده ام به همین نحو است. مبلغ 220 هزار تومان بابت منزل تهران وقم به وجوه مقدس حضرت بقیه الله قرض دار بوده امیدوارم در حیاتم موفق به ادا بشوم؛ وگرنه این مقدار قرض دار هستم وبرای ورثه بدون ادا.»

آیت الله مدنی منزلی را که در همدان واقع بود به امام تقدیم کردندوهم اکنون این منزل در اختیار ائمه جمعه ی همدان قرار دارد.

علیرضا جعفری- مکبر آیت الله مدنی در تبریز- درباره ی امساک ودنیا گریزی ایشان می گوید:

 

«در روزهایی که ایشان در تبریز بودند ، بنزین کم بود وبرای تهیه ی بنزین ماشین ها ساعت ها صف می بستند. ایشان اکثر اوقات با پای پیاده رفت وآمد می کردند وظهرها از ایستگاه خیابان شمس تبریزی تا مسجد آیت الله خسروشاهی در خیابان دارایی که فاصله ی زیادی بود پیاده راه می پیمودند.»

یکی دیگر از خاطراتی که نزدیکان ایشان نقل می کنند مربوط به دوران امامت جماعت ایشان در تبریز بود. در یکی از روزهای زمستان که چاه منزل مسکونی ایشان پر شده بود، تانکری جهت تخلیه آمده بود. در همین اثنا چند جوان که از آن کوچه می گذشتند گفتند بلی منزل حاج آقا پر می شود تا از نظر سوخت بد نگذرد. اتفاقاً آیت الله مدنی این حرف ها را شنیده بی آنکه مستقیماً به آنها پاسخ دهد آن جوانان را جهت صرف چای به منزل دعوت کردند. آنها که در معذور مانده بودند به خانه آمدند ووقتی دیدند که آن خانه اساساً شوفاژ ندارد شرمسار شدند. حاج آقا بدون اینکه حرفی بزنند فرمودند: گاهی به منزل ما بیایید.

دنیا گریزی آیت الله مدنی وغرق در خدمت خلق شدن به حدی بود که وقتی به امامت جمعه ی تبریز منصوب شدند خانواده ی خود را به تبریز نیاوردند وآنان همچنان در قم زندگی می کردند.در پاسخ اینکه چرا آنها را به تبریز نمی آوری ،فرمودند:« اگر اینها را به تبریز بیاورم روزی یکی دو ساعت وقتم صرف اینها می شود در حالی که این دو ساعت را هم می توانم به این مردم خدمت کنم.»

در دورانی که مجلس خبرگان قانون اساسی دایر بود در یکی از جلسات بحثی به میان می آید مبنی بر اینکه به نمایندگان حقوق وحق الزحمه پرداخت شود. وقتی آیت الله مدنی این جمله را می شنوند با عصبانیتی خاص فریاد می زنند که مگر خدمت به مردم هم حقوق ومزایا می خواهد وبه حالت اعتراض جلسه را ترک می کنند.

این خصوصیات آیت الله مدنی باعث شد تا امام بهترین تعبیرها را درباره ی ایشان به کار ببرد. یکی از نزدیکان ایشان می گوید:

« به امام خمینی گفتم : آیت الله مدنی در طول روز دو تا سه ساعت بیشتر نمی خوابند و وقت خود را صرف مردم می کنند.امام فرمودند: اگر من ومدنی ها بخوابیم پس چه کسی باید کار بکند . آیت الله مدنی دست راست من است.»

 

 

زندگی و مبارزات آیت الله مدنی (2)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31