روشنگری در مورد موضع گیری زبونانه مجاهدین

به دنبال برگزاری " سمینار بازشناسی تروریسم فرقه ای " و در خواست 140 تن از اعضای سابق این گروه از دولت عراق برای جلوگیری از فعالیتهای غیر قانونی این گروه در عراق ، بهزاد صفاری ، عضو و مشاور حقوقی گروه تروریستی مجاهدین ، با موضع گیری زبونانه ،ادعا کرده است که چون کنوانسیون چهارم ژنو به آنها اطلاق شده است ، کسی نمی تواند از فعالیت آنها جلوگیری کند و به نوعی کوشیده است تا دولت عراق را تهدید کند.

در این رابطه از آقای هادی شعبانی از اعضای سابق این گروه و از شرکت کنندگان در این سمینار خواستیم تا توضیحاتی در این رابطه داشته باشند.

بنام خدا

خیلی صریح باید گفت از آنجا که مجاهدین یک گروه تروریستی هستند و بر همین مبنا دولت آمریکا آنها را خلع سلاح کرد و مورد حمایت صدام بوده اند ، کلیه فعالیتهایشان غیر قانونی است.

اما حرف ما بر سر این بود که برای نجات اعضایی که می دانیم دیگر نمی خواهند درون این تشکیلات بمانند و از طرفی از آمدن به ایران هم می ترسند و یا نمی خواهند به ایران بیایند ،دولت عراق باید دخالت کند و جلوی سیطره مجاهدین و استمرار کنترل تشکیلاتش را بگیرد.

نکته دیگر این است که ما هم که آنجا بودیم ، مشمول کنوانسیون چهارم شدیم و این مسئله ربطی به ادامه فعالیت سازمان ندارد و هر کس به عنوان یک شخص که آنجا هست ، مشمول این قانون شده است تا زمانی که تعیین و تکلیف نهایی شوند. و این را هم یاد آور شوم که کنوانسیون چهارم نیز یک قانون موقت تا هنگام تشکیل دولت دائم عراق است و تصمیم در مورد پذیرش پناهندگی این گروه مربوط به دولت اصلی و قانونی عراق می شود و نه هیچ نیروی خارجی دیگر.

این هم گفته شده است که هم اکنون مجاهدین در عراق ، علناً فعالیت غیرقانونی دارند که در رأس آن دخالت در امور داخلی عراق از طریق مخالفت با قانون اساسی این کشور است که همه در عراق سازندهی می شود.

از آنجا که ، مخالفت سازمان با قانون اساسی و دولت عراق و اصولاً پا گرفتن هر گونه حاکمیت قانون و آرامش ، مهمترین محور این فعالیتهای غیر قانونی را تشکیل می دهد، لازم می دانم به توضیح علت این مسئله و چشم انداز نهایی آن بپردازم.

 

 

Sbtf12

 

ابتدا باید پروسه گذشته ای از سازمان را در دورانی که صدام در قدرت بود، بررسی کنیم و برسیم به وضعیتی که مجاهدین اکنون در عراق دارند و این که چه آینده ای در این کشور برایشان متصور است.

ابتدا می خواهم یک نکته از گذشته سازمان در دوران قبل از سرنگونی صدام بگویم. سازمان تا قبل از آمدن مسعود رجوی در سال 1365 به صورت پایگاه های مختلفی که در نوار مرزی داشت از سلیمانیه و کرکوک وجود داشت، به صورت تیمهای پارتیزانی عملیاتهایی را بر علیه ایران انجام می داد. بعد از آمدن مسعود رجوی در سال 65 عملیاتها گسترده تر شد و روابط خودش را که قبلاً به عنوان یک سازمان چریکی محسوب می شد، به سطح مذاکره با دولت عراق رساند که اولین ملاقاتش با طارق عزیز بود و بعد هم ملاقاتهایی که با خود صدام حسین در کاخ صدام داشت. هر چه که جلوتر می رفت ، از آنجا که جنگ بین عراق با ایران بود، همکاری های بین دولت صدام و استخبارات با مجاهدین ابعاد گسترده تری پیدا می کرد. آموزشهایی که نیروهای عراقی ها می دادند به نیروهای مجاهدین در اوایل سال 69 ابعاد زیادی به خود گرفت که آموزشها از قبیل تانک و زرهی و توپخانه و هرچه که نیاز به آموزش بود، حتی سواری آیفا، ماشینهای سنگین را عراقی ها به مجاهدین آموزش می دادند. از آن طرف هم وسایل نظامی وارد می کردند، تانک وارد می کردند، حتی ما موارد زیادی شاهد بودیم که خبرنگاران خارجی هم که وارد می شدند سؤال می کردند که این تانکها از کجاست، اعلام می کردند که از رژیم ایران غنیمت گرفتیم. در صورتی که تانکهای ایران خودش مشخص بود و حتی چیفتن هایی که در عملیات چلچراغ از ایران به غنیمت گرفتند زیاد نبود. با هماهنگی که با دولت اردن کرده بودند، یک سری از چیفتن ها را از دولت اردن گرفتند برای خودشان، ولی به تمام نیروهای خودشان هم اعلام کرده بودند که اگر کسی سؤال کرد می گویید اینها همه اش غنیتمهایی است که از ارتش ایران گرفتیم. در صورتی که ما خودمان می دانستیم و می دیدیم ماشینها و تریلی های ارتش عراق می رفتند و زرهی بار می زدند می آوردند داخل سازمان خالی می کردند.اینها دیگر غنیمتی نبود که از دولت ایران گرفته باشیم.

اواخر سال 69 و اوایل سال 70 و درگیری های اول آمریکا با عراق ، هم دیدیم که سازمان چه کمک زیادی به دولت صدام کرد. از طریق شمال منطقه ای بین سلیمان بک و منطقه کفری و از طرف جلولا محل ورود کردها را به بغداد بست. یعنی مانع ورود نیروهای کردی به بغداد شد که حتی بعداً عزت ابراهیم به رجوی گفت که من وقتی نیروهای شما را در لب مرز دیدم خیلی خوشحال شدم و اطمینان پیدا کردم که می توانیم سر کار بمانیم. رجوی هم به عنوان یک برگ برنده و عامل امتیاز گیرنده و برای قدرت نمایی خودش، در مقابل صدام همیشه این برگ را اعلام می کرد و در تمام سخنرانی ها و جلسات عمومی که برای نیروهای داشت، همیشه این را اعلام می کرد. از جانبازی های نیروهای خودش و این که صاحب خانه را نجات دادیم یا حتی خیلی از مواقع خود رجوی اعلام کرد که سر عملیاتهایی که شده بود، اعلام می کرد که صاحب خانه به ما بها داده و مثلاً فلان شب کلی دوربین دید در شب یا عینک دید شب آورده گذاشته در پایگاه و رفته... اینها همه اش ناشی از سرسپردگی و وابستگی تام تمام به صدام بود.

اما بعد از جنگ ایران و عراق که آتش بس اعلام شد، و آن عملیاتی که سازمان در ایران کرد به نام عملیات فروغ جاویدان،پس از آن تقریباً دست سازمان برای پیشروی و برای ضربه زدن و عملیات چریکی در لب مرز بسته شد. چون دولت عراق هم منافع خودش با دولت ایران را در نظر می گرفت و نمی توانست مثل قدیم با بهانه جنگ راه را باز کند که بیایند حمله کنند و سعی می کرد که سازمان را به حاشیه ببرد. خیلی از مواقع رجوی در ملاقاتهایی که با صدام و مسئولین استخبارات داشت ، به زحمت و با خرج کردن جانفشانیهایش برای صدام ،میتوانست یک امتیازی بگیرد و صدام را راضی کند هم یک امکانی پشت پرده بدهد و مثلاً با عملیاتهای راهگشایی یا سحر که سازمان اسم گذاری می کرد، موافقت می کرد و اینها هم عملیاتی می کردند و بر می گشتند.

اما با بالا گرفتن بحران بین المللی عراق ،ارتباط با صدام طوری شده بود که قبل از حمله آخر آمریکا به عراق ،ما که قصد پراکندگی داشتیم تا حتی شب قبل از عملیات این اجازه را به نیروهای سازمان نمی دادند که از قرارگاه خارج شوند. تقریباً همان شب ما خارج شدیم از قرارگاه و شب بعد عملیات آمریکا شروع شد. یا حتی ما برای شناسایی لب مرز که می خواستیم برویم نیروهای عراقی به ما اجازه این کار را نمی دادند و می گفتند که ما نمی خواهیم دوباره با ایران وارد جنگ شویم. چون الان مشکلمان دولت آمریکاست. از طرف دیگر یک سری صحبتهایی سر نیروهای خودش داشت، حتی نیروهایی که از سازمان می خواستند جدا شوند، همکاری ها و صحبتهایی که خودشان کرده بودند که نیروهایی که از سازمان می خواهند جدا شوند باید دو سال در زندان خودشان و هشت سال در زندان ابوغریب بمانند که به عنوان ورود غیرقانونی با دولت ایران معاوضه شوند .

اینجا است که می بینیم علیرغم ادعاهای سازمان و صدام در مورد مستقل ومهمان بودن و این که یک برگه در جنگ صدام بر علیه ایران نیست، چگونه روابطش دستخوش ملاحظات عراق قرار می گرفت و تحت تأثیر منافع صدام بود !!

ولی بعد از سرنگونی صدام ،سؤالی که ایجاد شد، این بود که اگر رجوی خودش را زائده جنگ ایران و عراق نمی داند و همیشه هم اعلام می کرد که ما زائده جنگ و برگ عراق نبودیم، حالا باید ببینیم که بعد از سرنگونی صدام چه می شود و چکار خواهد کرد. چرا بعد از سرنگونی صدام ، که سازمان مدعی بود ما زائده جنگ و وابسته به دولت صدام نبودیم، به این روز می افتاد؟

بعد از سرنگونی صدام و خلع سلاح سازمان به دست آمریکا ،فوراً بحران درسازمان آغاز می شود، وضعیت نیروها از یک طرف و فاتحه استراتژی و خط و خطوط را یک شبه می خواند و همکاری نزدیکی می کند با نیروهای آمریکایی و با نیروهای هوادارصدام از قبیل شیوخ، آن هم نه شیوخ مسلمان شیعه، فقط شیوخ سنی. از آنجایی که شیوخ شیعه با ایران رابطه خوبی دارند و در آینده می تواند به ضررش باشد، با نیروهای سنی در مثلث، رمادی، بعقوبه و بغداد رابطه برقرار می کند و با دعوت کردن شیوخ و فرستادنشان به فرانسه و انگلستان و کارهایی از این دست می خواهد این مثلث را برای خودش در آینده نگه دارد. چون نیازدارد به این که بگوید که من زائده جنگ و وابسته به صدام نبودم و استقلال سیاسی دارم و می آید با اجاره کردن وکلا این مسئله را می برد روی میز مراجع بین المللی که طبق کنوانسیون چهار ژنو ما شهروند دولت عراق هستیم، عامل نظامی رژیم صدام نبودیم، بر علیه نیروهای ائتلاف که در جنگ اخیر شرکت کردند سلاح نگرفتیم و شلیک هم نکردیم. دلیل هم داریم که مناطق ما را بمباران کردند و ما هیچگونه تیراندازی بر علیه آنها نکردیم.

اتفاقاً این کارها نشان می دهد که تا چه اندازه وابسته به صدام بودند ، شما اگر تروریست نبودید، اگر در کشتار سال 70 در حمله کردها به بغداد نقش نداشتید، حالا چرا در جریانات داخلی عراق دخالت می کنید؟ با دعوت کردن شیوخ و حمایت گرفتن و اعلام کردن این که این قدر امضا کردند شیوخ، و .... خب چه نیازی به این کار است اگر شما دستتان در دست صدام نبوده ، دیگر چه نیازی به این همه دعوت کردن و برنامه اجرا کردن و رشوه دادن به شیوخ و فرستادن به آنها به اروپا بود؟ اگرکسی دستش به خون کسی آلوده نباشد دیگر مشکلی ندارد. چطور بعد از سرنگونی صدام ، برعلیه دولت قانونی عراق سمپاشی می کنند و دعوت به تحریم انتخابات می کنند.

سازمان بر اساس احتمالات که در نظر می گرفت که بعد از این که وزارت خارجه آمریکا اینها را در لیست تروریستی قرار داد و دفاتر و حسابهای بانکی شان در آمریکا بسته و مسدود شد، از عراق اخراج شوند ، شیوخ و عربها را دعوت و بسیج کرد که اگر خواستند مجاهدین را از سازمان از قرارگاه اشرف بیرون کنند شما دیوار گوشتی درست کنید. خب شما اگر مشکلی نداشتید چرا این احتمال را می دادید و چه ضرورتی به این کار بود؟ یا مثلاً سر تحریم انتخابات وطرح این که مردم سنی در انتخابات شرکت نکنند. چه ضرورتی دارد؟ تو اگر یک نیروی مستقل هستی چه معنی دارد، برای مبارزه با یک دولت دیگر، بر علیه دولت جدیدی که روی کار آمده و مردمی است ،فعالیت کنی و اعمال هژمونی کنید تا بلکه فردا به مجاهدین هم چیزی برسد و بتوانند آنجا بمانند.

کسب موقعیت از دست رفته و به دست آوردن مشروعیت سیاسی را برای چه می خواهید؟ وقتی نگاه می کنیم برای نیروهایش که دیگر چیزی نمانده، مشروعیت سیاسی را برای یک نقطه بالاتری می خواهد. نقطه بالاترش کجاست؟ برای مریم رجوی در فرانسه است. چون وقتی این منطقه خالی شود، بالتبع آنجا دیگر پشتوانه سیاسی ندارد. وقتی پشتوانه نظامی و نیرویی نداشته باشد پشتوانه سیاسی اش هم خالی می شود.

در تحلیلهایشان بعد از سرنگونی صدام، جزو وظایف سازمان یکی علم کردن بحث هسته ای ایران بود که مدام سازمان به آن دامن می زد،تا حواس ها به کلی از پرت شود و توجهی به آنها نشود. یکی هم مخالفت با عناصری که در شورای انتقالی و دولت کنونی عراق بر سر کار آمدند، مثلاً وقتی قاضی الیاور رئیس جمهور شد سازمان خیلی استقبال کرد، چون بالاخره یک سنی بود وگفتند خیلی آدم خوبی است و... ولی وقتی طالبانی و ابراهیم جعفری و حکیم و اینها مطرح شدند، دیگر شروع کرد به مخالفت کردن و سمپاشی که چون اینها مدتی در ایران بودند عوامل و دست پرورده دولت ایران هستند اگر اینها بیایند سر کار، فردا امکان دارد که برای ما هم مشکل ایجاد شود.

اگر تو یک نیروی مستقل هستی، این اقدامات چه ضرورتی دارد؟ چطور تا قبل از سرنگونی صدام ریختن خون جلال طالبانی حلال بود،بعدش می شوند برادران یکتی و نامه دادن به طالبانی و تشکر کردن و تبریک گفتن. این ناشی از یک ضعف ایدئولوژی و استراتژی است که طرف مجبور است برای جلوگیری از به گل نشستن کشتی اش به هر کاری دست بزند. بالاخره می خواهد مسئله خودش را به یک طریقی حل بکند.

هر غروب جمعه یک مبحث سیاسی در سازمان مطرح می شد،که در محور آن احتمال حمله آمریکا به ایران بود ، چرا مدام به این مسئله دامن می زنید؟ اگر تو خودت اعلام کردی که یک نیروی ضد امپریالیسم هستی، پس چه شده که اکنون این کار را می کنی .

یا بر سر قانون اساسی عراق،چرامخالفت می کند؟ می گوید ما طبق کنوانسیون چهار ژنو شهروند هستیم و قانون اساسی عراق باید تغییر پیدا کند و ... تو اگر طبق کنوانسیون چهار ژنو شهروندی پس تروریست نیستی، پس شامل حال تو نمی شود. اگر هستی پس چرا دخالت می کنی در امور داخلی کشور دیگر؟

این قانون اساسی یک کشور دیگراست، می نشینند صحبت می کنند و یک قانونی تصویب می کنند. چطور وقتی وزیر دفاع(حازم الشعلان) از ایران بد می گوید مورد تشویق و حمایت قرار می گیرد ولی وقتی طالبانی یا یک کس دیگر حرف می زند بد و بیراه بهش می گویند؟ یعنی چطور می شود هر کسی که به نفع سازمان حرف بزند، آدم خوبی است،ولی اگر بگوییم طبق مصوبات تصویب شده جهانی گروههای تروریستی که قبلاً با دولت صدام همکاری می کردند، باید از عراق خارج شوند. خیلی به آنها بر می خورد. یا مثلاً چطور می شود استانداری سابق دیالی و فرماندار بعقوبه خیلی مورد حمایت سازمان مجاهدین است؟ به خاطر این که سنی و هوادار صدام است و یکی دوبار هم در مجالسشان آمده صحبت کرده و برایش دسته گل فرستادن و ...چرا با یک نیروی شیعه این کار را نمی کنید؟ اگر می گویید که مردم عراق حامی ما هستند، چرا فقط چسبیدید به مثلث تسنن در بغداد. چون می ترسد اگر دولت قانونی که در عراق است پا بگیرد،از کشورعراق اخراجش کنند. چون اگر بخواهند خارج کنند هیچ کشوری قبولش نمی کند، بالاخره تروریست هستند و هیچ کشوری قبول نمی کند ،مجبور است به هر دستاویزی چنگ بزند بگوید که من می خواهم بمانم و من شهروندم از این وکیل و آن وکیل حمایت می گیرد از آن روستا دعوت می کند افرادشان را شیوخشان را جمع می کنند فیلمبرداری می کنند و کمک مالی می کند و ... اگر ریگی به کفش نداری پس این کارها برای چیست؟ پس برای چی می ترسی؟ قانون اساسی یک کشور دیگر است.

 

 

Sbtf13

 

ترس دیگرش هم این است که اگر درب قرارگاه باز شود و نیروها حتی به عنوان شهروند عراقی در بغداد یا یک شهر دیگر زندگی کنند، نیروهایش وا خواهند رفت. چون دیگر نیروهایی نیستند که انگیزه تحمل این چیزها را داشته باشند. چون تا موقعی که سلاح بود، با انواع مختلف شانتاژ سعی می کرد نیروهایش را نگه دارد. چطور می شود یک روز در مصاحبه با وزارت خارجه می گوید برویم کشورهای کانادا و سوئد و استرالیا... و روز بعد می گوید که نه ما باید در عراق بمانیم؟ از همین ترس دارد چون می داند اگر در قرارگاه را باز کند، هیچ نیرویی در سازمان نخواهد ماند. همین حالا هم اگر بگویند آزادید و هر کس می خواهد برود بیرون، این را به جد می گویم که هیچ کس نخواهد ماند. او الان وضعیت نیروهایش را می داند.

از این مهمترسازمان در همان زمان صدام کاری کرده که اگر الان اهل تسنن یا اکراد یا شیعه ها سر کار بیایند، هیچ کدام دل خوشی از سازمان ندارند. یعنی عراق اکنون دیگر محلی برای زندگی سازمان نیست. بالاخره بعد از این همه مدت صدام که عامل اصلی جنگ و نظامی گری با سایرکشور بود سرنگون شد. حالا مردم عراق خواهان آرامش و یک دولت مردمی برای زندگی شان هستند.سازمان نمی تواند دوباره مبارزه نظامی را علم کند.اصلاً منطقه نمی کشد و دیگر امکانش نیست. سازمان هم این را می داند. حتی اگر یک دولت مردمی یا کرد یا سنی و یا شیعه بر سر کار بیاید و این گروه همینطور داخل یک کمپ زندگی کنند، دولت عراق نمی تواند در مقابل این نیرو بی تفاوت باشد، باید تعیین تکلیف کند. بنا بر این سازمان تروریستی مجاهدین هیچ آینده ای در عراق ندارد.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31