بر اساس اعترافات سرکرده گروهک جندالشیطان پس از دستگیری، رهبری این گروهک را در عرصه بینالمللی، سرویسهای اطلاعاتی کشورهای بیگانه از جمله آمریکا، پاکستان، عربستان، امارات، بحرین، انگلیس و اسرائیل بهعهده داشتند که با مقاصد خصمانه خود این گروهک را هدایت و پشتیبانی میکردند و از مهمترین اهداف آنان برهمزدن امنیت در سطح منطقه و ضربهزدن به نظام جمهوری اسلامی بود.
سرکرده این گروهک، عبدالمالک ریگی در اواخر سال 1388 در یک عملیات پیچیده اطلاعاتی دستگیر و در سال 1389 اعدام شد.
حسین اسدیخانوکی در سال1339 در خانواده ای مذهبی در شهر خانوک متولد شد. پدرش طلبه و مادرش خانهدار بود. آنها 5برادر و 2 خواهر بودند. حسین مقطع دبستان را در شهر خانوک، راهنمایی را در شهر زرند و دبیرستان را در کرمان گذراند.
او در پیروزی انقلاب نقشی فعال داشت و بعد از پیروزی انقلاب وارد جهادسازندگی شد.همزمان با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به جبهه رفت و اوایل سال 1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. وی در سال 1363 ازدواج کرد و ثمره ازداوجش 3دختر و 1 پسراست. حسین پس از جنگ بعنوان مسئول دفتر فرماندهی سپاه ثارالله مشغول خدمت شد و مدتی بعد بعنوان مسئول تبلیغات اسلامی قرارگاه قدس در سیستانوبلوچستان فعالیت کرد. سرانجام حسین اسدیخانوکی در 26 مهر 1388 در حادثه تروریستی پیشین سرباز به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با خانم بتول یوسفی (همسر شهید):
با هم نسبت فامیلی داشتیم. ایشان پسر خاله من بود و از ایشان شناخت کامل داشتم. فردی مومن بود و مراقبه داشت تا گناهی مرتکب نشود. ایشان در خانواده من مقبولیت خاصی داشت و تمام این شرایط باعث شد سال 1363 ازدواج کنیم. جشن ازدواجمان بسیار ساده در منزل پدری ایشان و با ذکر صلوات برگزار شد.
بعد از ازدواج به کرمان آمدیم مدت 13سال در منزل استیجاری زندگی کردیم. تا توانستیم خانهای برای خودمان بسازیم. هنوز مدتی از اسکانمان در منزل جدید نگذشته بود که ایشان تصمیم به فروش خانه گرفت آن هم به دلیل بدحجابی خانمهای همسایه. خانه را با قمیت خیلی پایینتر فروختیم و خانهای جدید ساختیم.
دوران انقلاب:
در روزهای قبل از پیروزی انقلاب فعالیتهایش بیشتر شده بود. اعلامیه و عکسهای امام خمینی(ره) را در شهرستان زرند، خانوک و روستاهای اطراف پخش میکرد و روی دیوارها شعارنویسی علیه شاه داشت. تا اینکه انقلاب پیروز شد و به محض تشکیل جهادسازندگی برای خدمت رسانی به مردم محروم به عضویت این نهاد درآمد.
دفاع مقدس:
اوایل سال 1360 عضو سپاه شد. در دوران دفاع مقدس کاملا داوطلبانه به جبهه رفت و در عملیاتهای زیادی حضور داشت. در عملیات بیتالمقدس برادرش، عبدالرضاف به شهادت رسید. یکی از همرزمانش میگفت جنازه عبدالرضا روی زمین بود؛ اما ایشان اولویت کارش را رسیدگی به مجروحان قرار داد. در عملیات والفجر برادر دیگرش، آقا حسن، به شهادت رسید. حسین جنازه هر 2 برادرش را خودش به کرمان آورد. شهادت برادران ایشان نه تنها رخنهای در عزمش ایجاد نکرد که او با توان بیشتری در عملیاتهای کربلای 4 و5، کردستان، مهاباد و کامیارن حضور یافت.
توسل به شهدا
بعد از جنگ راوی دفاع مقدس بود. ایام عید 10 روز در مناطق جنوب روایتگری داشت.
در ایام دیگر نیز روزهای سهشنبه به خانوک میرفت و برای یکی از شهدای شهر دعای توسل برگزار میکرد. زمانی که در زندگی به مشکلی میخورد به شهدا متوسل میشد و میگفت مشکل را با ذکر صلوات و لا اله االا الله به نیت شهدا حل میکنم.
به این اذکار خیلی معتقد بود. به من هم سفارش میکرد در زمان ظرف شستن، راه رفتن و... ذکر بگویم. خودش دائم الذکر بود.
وعده شهادت:
زمانی که مسئول پیگیری کار خانواده شهدای خانوک بود از حضرت امام خمینی (ره) وقت دیدار گرفت. حسین به خانوادهها گفته بود عکس شهیدشان را همراه داشته باشند که در پایان دیدار امام پایین عکسها را امضا کنند. بعد از جلسه، زمانی که میخواست عکس شهدا را به امام بدهد عکس خودش را لابه لای عکس شهدا گذاشت و روبهروی امام ایستاد. امام (ره) عکسها را نگاه میکردند
تا به عکس حسین رسیدند، به ایشان نگاه کردند و لبخند زدند. تنها عکسی که آن روز امضا شد عکس آقا حسین بود که امام روی آن نوشتند: «خدا این شهید مسعود را رحمت فرماید. روح الله الموسوی الخمینی»
حسین آقا خیلی خوشحال شده بود و برای شهادتش انتظار می کشید. گاهی به شوخی میگفتم: «از کجا اینقدر مطمئنی شهید میشوی؟» میگفت: «ان شاءالله حرف امام (ره) محقق میشود.»
ماموریت سیستان
در سیستانوبلوچستان ماموریتی برایش پیش آمده بود. زمانی که به آنجا رفت و محرومیت مردم و خدمات شایسته سردار شوشتری را دید شیفته خدمت در سیستانوبلوچستان شد. بعد ما هم به آنجا رفتیم. ایشان مسئول تبلیغات قرارگاه قدس بود.
نحوه شهادت
قرار بود برای ایجاد وحدت میان شیعه و سنی در پیشین سرباز همایش برگزار کنند. زمانی که سردار شوشتری و همراهان در حال بازدید از صنایع دستی مردم محلی بودند عامل انتحاری گروهک جندالله با لباس محلی بین جمعیت آمده بود. این حادثه تروریستی 42 شهید و بیش از 80 زخمی بر جا گذاشت. در این حادثه آقای شوشتری و محمد زاده و همسرم شهید شدند.
خبر شهادت
ساعت 6صبح با حسین تلفنی صحبت کردم و به محل کارم رفتم. ایشان هم در پیشین مشغول برگزاری همایش وحدت بود. حدود ساعت8:20 بود که پسر خواهرم تماس گرفت و گفت حاج حسین کجاست؟ من هم گفتم ایشان در پیشین است. تا این را گفتم با ناراحتی فریاد کشید و گفت: «گروهک جندالشیطان در پیشین عملیات انتحاری انجام داده و سردار شوشتری و همراهانش شهید شدند؛ البته تلویزیون اسامی شهدا را اعلام کرده اسم حاج حسین در بین آنها نبوده.»
من برای اطمینان تماس گرفتم؛ اما نه تنها خودش که همکارانش نیز پاسخگو نبودند. تا اینکه با پسر یکی از همکارانش تماس گرفتم و خودم را از اقوام حسین معرفی کردم. او هم بعد از اینکه از من قول گرفت به همسر حسین چیزی نگویم گفت: «ایشان زخمی شده اند؛ اما اوضاعشان وخیم است و شهید میشوند.» بعد از شنیدن این حرف فقط خدا را شکر کردم که حسین به آرزویش رسید.
بعد ها در دلنوشتههایش خواندم که خدا را قسم داده بود به ائمه اطهار و حضرت زهرا(س) که کلید شهادتش در راه سیستان پیدا شود.