رحم و ترحم در وجود منافقین نبود

اعترافات احمد ربیعی در حسینیه شهید کچوئی (اردیبهشت 63)

* هنوز به آنها نرسیده خودش اقدام به شلیک کرد و یک تیر به طرف آن برادر شلیک کردم که وی به روی زمین افتاد و در آن حالت بود که خانم آن برادر روی جسد شوهرش افتاد و گفت : وای شوهرم را کشتند.

بسم الله الرحمن الرحیم

من احمد ربیعی ، فرزند علی اکبر ، اهل تهران که در اواخر سال 59 به این سازمان جهنمی پیوستم . بعد از 30 خرداد تمامی جنایات ذیل را در همان تابستان سال 60 انجام دادم . این جنایات به شرح ذیل است:

- پرتاب سه راهی به داخل منزل یک حزب اللهی در خیابان قزوین

- ترور یک برادر پاسدار در خیابان ولیعصر ، نرسیده به میدان ولیعصر که منجر به شهادت ایشان شد

- شلیک رگبار ژ-3 به یک اتوموبیل گشت در خیابان رشید در تهرانپارس که باعث مجروح شدن یکی از برادرها و خسارت رسیدن به ماشین شد

- ترور برادر پاسدار شهید داود عمریه در داخل شکوفه به سمت میدان شهدا

- تیراندازی به تعدادی از برادران پاسدار در یک بعداز ظهر به هنگام فرار در خیابان شریعتی

- تیراندازی به گشت کمیته در بزرگراه رسالت ، تقاطع مجیدیه که هیچگونه خسارت یا تلفات جانی نداشت

- پرتاب کوکتل در خیابان آذربایجان که منجر به آتش گرفتن مغازه و خسارت رسیدن به آن شد

- شلیک رگبار ژ -3 به ماشین کمیته در میدان قزوین که منجر به شهادت رسیدن یک تن از افراد آن ماشین شد

- ترور در خیابان آپادانا ، که در یک گشت دو نفر بودند و منجر به مجروح شدن یکی از برادران شد

- ترور در خیابان فرجام شرقی ، نرسیده به فلکه دوم تهران پارس که منجر به شهادت برادر پاسداری شد که کمیته ای هم بود

- ترور در میدان هفت حوض که منجر به شهادت یک برادر پاسدار شد

من برای اینکه شما با جنایات این سازمان و ما که عامل این جنایت بودیم و تعلیمات جهنمی این سازمان جهنمی آشنا شوید این ترور را برایتان توضیح می دهم .

در همین تابستان 60 در یک بعد از ظهر بود و مسئولیت من به عهده کسی بود به اسم حسین عظیمی که به هلاکت رسیده است . بعد از قراری که بعد از ظهر در بالای چهارراه سی متری داشتیم با هم قدم زنان به طرف میدان هفت حوض حرکت کردیم . نرسیده به میدان هفت حوض در یک لحظه این برادر با همسر پاسدارش که مثل اینکه تازه هم ازدواج کرده بودند (چون دقیقا مشخص بود که تازه ازدواج کرده اند) جلوی ما ظاهر شدند . در یک حالت بی تفاوتی و معمولی که همه زوجهای جوان هستند با همدیگر صحبت می کردند و شاد و خندان می آمدند . در این لحظه بود که حسین تصمیم گرفت این برادر را ترور کند . با من راجع به ترور این برادر صحبت کرد . هنوز به آنها نرسیده خودش اقدام به شلیک کرد و یک تیر به طرف آن برادر شلیک نمود و من نیز بعد از آن دو تیر به طرف آن برادر شلیک کردم که وی بر روی زمین افتاد و در آن حالت بود که خانم آن برادر روی جسد شوهرش افتاد و گفت : وای شوهرم را کشتند . این واقعه را من فقط در یک لحظه دیدم و بعد هم فرار کردم . تعلیماتی که به ما داده بودند ، آموزشهایی که به عنوان آموزشهای انقلابی  و آموزشهای اسلامی به ما می دادند حتی یک ذره رحم و ترحم هم در ما بوجود نمی آورد که ما در موقع ترور جلوی خودمان را بگیریم و نخواهیم در برابر زنش ، در برابر خانمش به چنین کاری دست بزنیم .

- تروری بود در میدان رسالت که منجر به زخمی شدن یک برادر پاسدار شد

- تیراندازی به طرف کمیته در خیابان فلسطین که در شب بود و در حین فرار بودیم

بجز اینها 9 شناسائی هم داشتم که خوشبختانه افرادی که در این 9 مورد شناسائی شدند هیچکدامشان طوریشان نشد . یک خلع سلاح هم در تقاطع جمهوری -  فلسطین داشتم که خلع سلاح یک برادر پاسدار بود و ژ – 3 او را از او سرقت کردیم .

در پایان چیزی ندارم بگویم غیر از اینکه خدا به ما رحم کند.

والسلام

کارنامه سیاه (45)