رجايی و باهنر دو يار ديرين و دو همسفر همراه بودند با خيانت بنیصدر و منافقين در انفجار هفتم تير، رجايی با انتخاب مردم به عنوان دومين رئيس جمهور اسلامی ايران برگزيده و باهنر مسئوليت نخست وزيری را متقبل شد. آن دو يار هميشه همراه، با خون خود تعهدی را كه نسبت به مردم داشتند به پايان بردند.
فقدان اين دو بزرگمرد زمانی كه جامعه ايرانی به شدت به خدمات و افكار والای آنها احتياج داشت، بزرگترين ضربه بر پيكر نظام نوپای جمهوری اسلامی ايران بود.
زمانی كه هنوز «داغ هفتم تير» انفجار دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی و شهادت آيتالله مظلوم بهشتی و يارانش تازه بود كوردلان از خدا بیخبر دو اسوه كار و تلاش و خدمتگزار مردم را از اين ملت گرفتند. رجايی و باهنر دو يار ديرين و دو همسفر همراه بودند كه با كار فرهنگی مبارزه با رژيم ستمشاهی را آغاز و سپس به مبارزه سياسی روی آوردند و با پيروزی انقلاب اسلامی، شهيد باهنر در شورای انقلاب و شهيد رجايی در آموزش و پرورش به خدمت پرداختند.
دست روزگار خيلی زود اين دو يار ديرين را در آموزش و پرورش كنار هم قرار داد و سپس با خيانت بنیصدر و منافقين در انفجار هفتم تير، رجايی با انتخاب مردم به عنوان دومين رئيس جمهور اسلامی ايران برگزيده و باهنر مسئوليت نخست وزيری را متقبل شد. اگر چه عمر اين همكاری بسيار كوتاه بود ولی آن دو يار هميشه همراه، با خون خود تعهدی را كه نسبت به مردم داشتند به پايان بردند.
ساعت روی ديوار يك ربع به سه بعدازظهر را نشان میدهد. شورای امنيت كشور امروز جلسه دارد. اين بالاترين مرجع تصميمگيری درباره مسائل امنيتی و سياسی كشور است. آن هم كشوری كه يك سال و نيم از انقلاب مردمیاش میگذرد و هنوز نظام جديد استقرار كامل نيافته و با مشكلات زيادی دست و پنجه نرم میكند. بخشی از سرزمينش در اشغال ارتش بيگانه است و در يك جنگ نابرابر گرفتار شده است.
اولين رئيس جمهورش به همراه مسعود رجوی سردسته مخالفين حكومت از كشور فرار كرده است. گروه رجوی از آن زمان وارد فاز نظامی عليه نظام شده و به ترور و انفجار روی آوردهاند. هر روز حادثهای در كشور پيش میآيد. دو ماه پيش در يك انفجار سهمگين در دفتر حزب جمهوری چندين نفر از مسئولان درجه يك و مديران برجسته نظام از دست رفتهاند. عملا نظام نوپا درگير جنگی داخلی شده است. درحالی كه يك سال است خاك كشورش مورد تجاوز ارتش تجاوزكار صدام قرارگرفته و بخش وسيعی از مرز كشور از قصر شيرين تا آبادان در اشغال آنها است.
جمعيت چند استان مرزی آواره شهرهای ديگر شدهاند. از هر كوی و برزنی در شهرهای ايران جوانانی به سمت جبههها میروند تا از وطنشان دفاع كنند. هر روز هم تعدادی از اين نيروها به خاك و خون میغلتند. شورای امنيت در اين شرايط ناامن و بحرانی تشكيل جلسه داده تا درباره مهمترين مسائل كشور تصميم بگيرد. اعضای شورا يك به يك وارد سالن میشوند. قرار بود از امروز جلسه رسما زير نظر دكتر محمدجواد باهنر نخست وزير اداره شود. اما باهنر اين كار را به عهده رجايی گذاشت.
رجايی قسمت بالای ميز و باهنر در كنار او سمت چپش نشسته، مسعود كشميری دبير جلسه سمت راست مقابل باهنر، تيمسار وحيد دستجردی كنار باهنر و بعد از او اخيانی به جای فرماندهی ژاندارمری كل نشسته، در كنار وی به ترتيب تيمسار كتيبه، سرورالدينی معاون وزير كشور، خسرو تهرانی از اطلاعات نخست وزيری، كلاهدوز قائم مقام سپاه يك طرف ميز بودند و طرف ديگر ميز تيمسار شرف خواه معاون نيروی زمينی، سرهنگ وحيدی معاون هماهنگی ستاد مشترك، سرهنگ وصالی فرمانده عمليات نيروی زمينی، و سرهنگ صفاپور فرمانده عمليات ستاد مشترك نشسته بودند.
مسعود كشميری دبير و منشی جلسه است. تمامی صورتجلسهها را او مینويسد. اعضای جلسه را هم او دعوت و هماهنگ میكند و ساير كارهای دفتری شورا به عهده اوست. اين جلسه هم آمده، ضبط صوت بزرگش را هم آورده است كه مذاكرات را ضبط كند. آن را جلو رجايی و باهنر میگذارد. كسی به فكرش نرسيد كه چرا او از ضبط به اين بزرگی استفاده میكند. كشميری مورد اعتماد همه بود. سيری كه طی كرده بود تا به اين مقام رسيده بود جای شك و شبههای باقی نمیگذاشت. به خصوص كه قيافه حق به جانبی داشت.
تسبيحاش هميشه همراهش بود و برای خيلی كارها استخاره میكرد! همه او را به تشرع میشناختند. در جلسات دعای كميل او يكی از دعاخوانها بود و گاه پيش نماز هم میايستاد. كسی حدس نمیزد كه او از اعضای گروه رجوی و نفوذی در عالیترين مركز تصميمگيری يعنی شورای امنيت كشور باشد. به خصوص كه او مواضع تندی عليه آنها داشت و گويا پيشنهادهايی مثل بمباران ايستگاه راديويی مجاهد داده بود كه اعتماد اطرافيان به او دوچندان شده بود. او يكی دو ماه پس از پيروزی انقلاب كه اوضاع سازمانی نيافته و همه جا به هم ريخته بود، از طرف دفتر نخست وزيری به ارتش معرفی شد تا حفاظت از اسناد و مدارك نيروی هوايی را بر عهده گيرد.
به اين ترتيب اسناد طبقهبندی شده نيروی هوايی در اختيار او قرار گرفت. تا همين اواخر در آنجا مشغول بود و بعد از مدتی آنجا را رها كرد و به شورای امنيت منتقل شد. او چنان اعتماد همه را جلب كرده بود كه موقع تردد در نخست وزيری بازرسی بدنی نمیشد و هرچه میخواست میبرد و میآورد. آن روز هم كسی متوجه نشد كه كشميری چگونه آن بمب ساعتی قوی را وارد ساختمان نخست وزيری كرد.
دقايقی از شروع جلسه گذشت. دستجردی گزارش وقايع مهم هفته گذشته را میداد. از جمله كشته شدن سرگرد همتی در اثر تيراندازی يكی از محافظانش كه بحث بود كه اين تيراندازی عمدی يا سهوی بوده است. كنار سالن فلاسك چايی گذاشته بودند و هر كس چای میخواست خودش میرفت و چای میريخت. تردد اعضای جلسه امری عادی بود و در ميان اين بحثها كسی نفهميد كه كشميری از جلسه بيرون رفته است.
ناگهان صدايی مهيب همراه با شعلههای آتش و دود غليظ قهوهای همه چيز را به هم ريخت. معلوم نبود چه اتفاقی افتاده است، هر كس دست و پايی سالم داشت به طرف در ورودی میدويد. كارمندان داخل ساختمان سراسيمه اين سو و آن سو میدويدند. همه ياد فاجعه هفتم تيرماه گذشته در دفتر حزب جمهوری افتادند و صحنههای دلخراش آنجا جلو چشمشان میآمد. لحظاتی بعد كه دودها فروكش كرد معلوم شد كه چه اتفاقی افتاده است. كسانی مجروح و تكه پاره شده بودند.
رجايی و باهنر كه بيش از همه در معرض بمب قرار داشتند بيشترين آسيب را ديده بودند و اجسادشان اصلا قابل شناسايی نبود. هر كس به فراخور دوری و نزديكی به آنان دچار سوختگی و جراحت شده بود. اما از بدن كشميری اثری نبود. حدس زده شد كه او در آتش سوخته و پودر شده است. فردا صبح كه شهيدان حادثه تشييع میشدند او هم جزء شهدای اين بمبگذاری محسوب شد و روزنامه كيهان اين خبر را اعلام كرد. اما با كمال ناباوری روزهای بعد معلوم شد كه او همان ساعت به فرودگاه رفته و از كشور خارج شده است.
با انفجار نخستوزيری جامعه جنگ زده، در ماتمی جديد فرو رفت، عالیترين مديران كشور از دست رفته بودند. تهران تعطيل شد. مردم به خيابانها ريخته و به عزاداری پرداختند. آنها با شعارهايشان انتقامگيری و مبارزه با تروريسم را از مسئولان تقاضا میكردند. گفته شد بيش از يك ميليون نفر رجايی و باهنر را تشييع كردند. كسی يا گروهی اين حادثه را به عهده نگرفت ولی با فرار كشميری و نشانههای ديگر، همه اين فاجعه را كار دار و دسته رجوی دانستند.
رجايی از محرومترين اقشار جامعه برخاسته بود. سالهای نوجوانی كه با مادرش از قزوين به تهران آمد از راه بساط دستفروشی روزگار میگذراند كه همواره در معرض آسيب ماموران شهرداری قرار داشت. از اين همين رو بدون اينكه تظاهر كند به فكر محرومان بود و شرايط آنها را درك میكرد. طرح شهيد رجايی برای تامين افراد سالخورده روستايی از جمله اقدامات وی بود كه ادامه يافت. او از نوادر كسانی بود كه زندگی و خلقياتش پس از رسيدن به مقامات عاليه تغييری نكرد و همچنان بر سادهزيستن و ارزشهای انسانی تاكيد كرده و واقعا به آنها پايبند ماند.