دیالمه؛جوانی جلودار

Dyaleme

بهار سال 1333 در تهران به دنيا آمد. خانواده دیالمه مسلمان و متدین بودند. پدرش پزشك بود و در جلسه‌هاي انجمن اسلامي پزشكان مرتب شرکت می­کرد. اين جلسه‌ها را شهيد مطهري با چند نفر از هم‎مسلکانش راه انداخته بود. سخنران‌ها و پامنبري‌‌ها همه از آدم‌هاي باسواد و مسلمان آن روزگار بودند. عبدالحمید كه در خانه «وحيد» صدايش مي‌كردند، همراه پدرش به اين جلسه‌ها مي‌رفت. پاي همين جلسه‌ها با فضای سياسي، انقلاب و آدم‌هاي صاحب‌نظر اين حوزه آشنا شد.

دبيرستان را كه تمام كرد، سراغ درس‌هاي حوزوي رفت و دو - سه سالي را با لمعه و اصول و عرفان و فلسفه گذراند و البته سال‌هاي بعد نشان داد كه از همين دو - سه سال توشه خوبي از درس‌هاي ديني براي خود اندوخته. نوارها و متن سخنراني‌هاي دكتر شريعتی كه آن زمان ميان جوان‌ترها زياد دست به دست مي‌شد، هم تكمله‌اي بر انديشه پويا و فكر جست‌وجوگر عبدالحمید ديالمه شد. نظرات شريعتي را هم مثل سخنراني‌هاي مطهري و بهشتي و بازرگان، دقيق مطالعه و بررسي مي‌كرد و همان زمان نقدهاي منطقي براي این آراء و عقاید داشت. سال 1352 در رشته داروسازي دانشگاه فردوسي مشهد قبول شد. اسباب و اثاثيه را جمع كرد و راهي مشهد شد.

انتخاب مشهد براي تحصيلات دانشگاهي هم از سر تيزهوشي او بود. مشهد در سال‌هاي نزديك به پيروزي انقلاب، حال و هوايي شبيه تهران داشت و آدم‌هاي زيادي از آن‎جا به قافله نهضت امام خميني پيوستند و خيلي از آن‌ها از سردمداران نهضت شدند. دانشگاه بستر فراهمي براي فعاليت‌هاي انقلابي دیالمه بود و به همين دليل از همان سال اول بساط كتابخانه اسلامي را در خوابگاه خود به پا كرد. هر چه كتاب خوب خوانده بود يا وصفش را از آدم‌هاي مطمئن شنيده بود يا پيش از اين همفكر و همراهي به او توصيه كرده بود، در آن كتابخانه جمع كرد. هر دانشجويي كه تعلق خاطري به اسلام و مكتب شيعه و انقلاب داشت با اين همه كتاب درست و حسابي كه در اين كتابخانه بود، بالاخره راهش به اين‎جا مي‌افتاد و اين همان چيزي بود كه ديالمه مي‌خواست. در فضاي دانشگاه توانست كساني را كه زمينه خوبي داشتند دور خود جمع كند و براي نهضت يار و همراه جور كند.

كتابخانه كه جان گرفت به فكر برپایی جلسه‌هاي هفتگي «احياي تفكر شيعه» افتاد، محفلی شبيه جلسه‌هايي كه در روزهاي كودكي با پدرش در آن‌ها شركت مي‌كرد. سلسله جلسه‌هاي «صراط مستقيم» با اين هدف در دانشگاه مشهد برگزار شد. سخنراني‌ها و درس و بحث‌هاي ديالمه براي دانشجوها به‌قدري جذابيت داشت كه زود در دانشگاه پخش می‎شد، البته فضاي سياسي شهر مشهد هم ظرفيت فراگيري چنين بحث‌هايي را داشت. اين ويژگي‌ها از سويي براي ديالمه خوب بود و او را به هدفش نزديك مي‌كرد و از سويي هم مزاحمت نيروهاي ساواك او را به دردسر مي‌انداخت. آن روزها بارها براي توضيح و بازجويي به سازمان امنيت رفت و چند بار هم زنداني شد. جلسه‌هاي سراسري دعاي كميل شب جمعه‌ها كه پس از فوت مرحوم عابدزاده، سال‌ها در مشهد رونقي نداشت، دوباره به همت ديالمه و دوستانش به پا شد و از دانشگاه به حرم مطهر امام رضا(ع) كشيده شد.

بارز در دین و سیاست و فرهنگ

در دين و سياست پيشرو بود اما از كار فرهنگي هم غافل نمي‌شد. گروه و دم و دستگاه كوچكي براي خودش درست كرده بود و در سال‌هاي دانشجويي گاهي نمايشنامه‌اي اجرا مي‌كرد و مستند مي‌ساخت. سال 1354 براي يكي از همين كارها با چند نفر از دوستانش به منطقه‌هاي محروم سيستان و بلوچستان رفت تا درباره اوضاع زندگي کپرنشین‎ها با آن‌ها صحبت كند و مستند فقر را بسازد، كه در راه بازگشت توسط ساواك در چابهار دستگير شدند. اما چون مدركي از آن‎ها نداشتند پس از مدتي آزادشان كردند. بيشتر كارهاي دیالمه در حوزه مستندسازي ناتمام ماند و بعضي از همين ‌كارهای نيمه، مثل مستند «فقر»، بعد از انقلاب از تلويزيون پخش شد.

جريان نهضت كه شكل رسمي‌تري به خود گرفت، فعاليت‌هاي ديالمه و رفقايش هم جدي‌تر شد. از همان جلسه‌هاي نشر انديشه اسلام و دعاي كميل و جمع‌هاي كتابخانه، گروه‌هاي آماده و پاي كاري را مهيا كرده بود كه حالا مي‌توانست از آن‌ها استفاده بهتر و بيشتري كند.

صحبت‌هاي امام خميني(ره) درباره پرهيز از حزب رستاخيز و هشدارهاي ايشان درباره صهيونيسم به وسيله همين گروه‌ها در دانشگاه و حتي شهر مشهد پخش مي‌شد. آن‌ها بارها در حمايت از امام و مخالفت با رژيم، در مشهد راهپيمايي کردند. رهبري و طراحي تظاهرات عليه شاه در اوج خفقان مشهد در سال‌هاي 55 - 54 و اعلام مرجعيت و رهبري امام خميني(ره) از جمله همين كارها بود. انقلاب كه به پيروزي رسيد، فعاليت‌هاي ديالمه كم نشد، فقط سمت و سوي ديگري پيدا كرد. مجمع «احياي تفكرات شيعي» با هدايت او پس از انقلاب رسما اعلام موجوديت كرد و جلسه‌هايي با محوريت وحدت نيروهاي انقلاب و شناخت جريان‌هاي التقاطي و انحرافي تشکیل شد و حتي كار به مناظره و گفت‌وگوي آزاد با نمايندگان جريان‌هاي مخالف در جمع‌هاي دانشگاهي و مردمي مشهد رسيد. كنار همه اين كارها در اسفند 1358 مدرك دكترايش را هم از دانشگاه مشهد گرفت.

ذخيره پر بار مطالعاتي و هوش و دقت در گفت‌وگوها، بصيرتي به عبدالحمید ديالمه داد كه شناخت و تشخيص شاخه‌هاي نفاق را برايش آسان كرده بود. با مشي و منش گروه‌هايي مثل مجاهدين به‎شدت مخالف بود و خط و ربط سياسي - مذهبي بني‌صدر را هم نمي‌پسنديد. دیالمه از اولين كساني بود كه نشانه‌هاي انحراف را در مدل مسلماني بني‌صدر ديد و افشا كرد.

ديالمه آن روزها عضو شوراي اوليه هفت نفري سپاه استان خراسان بود و در حزب جمهوري استان خراسان كنار شهيد هاشمي‌نژاد، شهيد كامياب و آيت‌الله واعظ‌طبسي فعالیت داشت. در مخالفت با تفكر بني‌صدر، جلسه‌هايي براي نقد نظرات او بر پا مي‌كرد و حتي براي محكوم كردن تفكر او با دوستانش به تهران آمد و مقابل دفتر روزنامه انقلاب اسلامي كه وابسته به بني‌صدر بود، تحصن كرد. زمان انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي، ديالمه چهره محبوب و مقبول مردم مشهد بود و از عالمان حوزوي تا دانشگاهيان همه قبولش داشتند. با دعوت و حتي اصرار قشرهاي مختلف مردم، ديالمه كانديداي نمايندگي مردم مشهد شد. علاوه‎بر مردم، عالمان بزرگي مثل ميرزاحسن علي مرواريد، ميرزامهدي نوقاني و ميرزا جواد آقا تهراني از ديالمه براي نمايندگي مردم مشهد دعوت کردند. مردم مشهد با تعداد رأي بالا عبدالحمید ديالمه را به مجلس فرستادند. او با ٢٦ سال سن به‌عنوان جوان‌ترين نماينده، عضو هيئت رييسه سِني شد.

بنی صدر هم سنگ مصدق را به سینه می‌زد

حالا او نماينده مجلس بود و تريبون بهتري براي افشاي انحراف بني‌صدر از خط امام و انقلاب داشت. معتقد بود بني‌صدر خط التقاطي ليبراليسم را با عنوان انحرافي «خط مصدق» مقابل خط امام ترسيم كرده است. گروهي تشكيل داد که با كشف و جمع‌آوري مدارك معتبر و انتشار آن بين مردم، چهره واقعي بني‌صدر را آشكار كند. وقتي خبر كانديداتوري بني‌صدر براي رياست‌جمهوري منتشر شد، او در جلسه‌هاي عمومي و هفتگي بارها با سند و مدرك معتبر اعلام كرد كه رياست‌جمهوري بني‌صدر براي جمهوري اسلامي فاجعه است.

ديالمه 15 اسفند 1359 يعني يك روز پس از سخنراني بني‌صدر در دانشگاه تهران و غائله 14 اسفند در مهديه تهران، گفت: «... دست‎هايي در کارند تا وحدت ابوموسي اشعري را به جاي وحدت علي عليه‌السلام به مردم قالب کنند. اين بود که بر آن شدم تا مطالبي را در کمال اختصار با شما در ميان بگذارم. برادران در لحظات بسيار حساس و خطرناکي قرار گرفته‌ايم، حساس و خطرناک همچون ميدان‌هايي از مواد منفجره که با جرقه‌اي کوچک آتش مي‌گيرند و شياطين بر‌آنند تا با ژست‌هاي آزادي­خواهانه قلابي تا آن‎جا که مي‌توانند بر ميزان شعله‌وري محيط بيفزايند،...

اما آن‎چه که ما از ابتداي انقلاب فاقد آن بوديم و چوب آن را مي‌خوريم، اين است که افراد را درست نمي‌شناختيم و آگاهي از مواضع آنان نداشتيم و همين امر باعث شد که اسلام‌شناسان اروپايي بر مبناي آزادي‌هاي غلط غربي آن‎چه را خواستند به خورد اين ملت دادند و سعي کردند مسلمانان مؤمن را با برچسب‎هاي گوناگون از ميدان به‌در کنند. چماقداري از ما و اسلام نبود، ما به‌عنوان مسلمان استدلال و منطق داريم، چماقداري از آن نيروهاي چپ و راستي بود که براي فرود آوردن چماق‎شان بر سر اين ملت ظاهرا خود را ضد چماق معرفي کردند و الا چه زماني ما حرف حساب را نشنيده‌ايم؟ چه زماني از «بحث آزاد» فرار کرده‌ايم که امروز آن‎ها به خود اجازه مي‌دهند فرياد برآورند که ما اهل بحث آزاديم و بقيه زور مي‌گويند.

اگر بنده و شما آگاه باشيم، خوب مي‌فهميم که چرا اين‌گونه مي‌گويند و عمل مي‌کنند، چرا يک‎باره اسامي نيروهاي مرتجع داخلي و خارجي عوض مي‌شود و مي‌‌شوند انقلابي!! پيشتاز! مجاهد! مبارز! پيشگام؟! و در مقابل همه نيروهايي که در اين سمت قرار دارند و حرکت را ايجاد کرده‌اند، مي‌شوند‌ نيروهاي مرتجع، انحصارطلب و دُگم و از اين قبيل؛ اين همان شيوه هميشگي و مرسوم تاريخ است که اصطلاحا معروف است به نعل وارونه... .» روشنگری‎های او در زمینه جریان‎های منحرف، به‎ویژه جریان منتسب به بنی‎صدر نقش پررنگی در رأی مجلس به عدم کفایت ابوالحسن بنی‎صدر برای ریاست جمهوری داشت.

موسوی و همسر متفکرش!

اما مقابله دیالمه با جریان‎های فکری منحرفی که موذیانه با اسلام درآمیخته بودند، به ماجرای بنی‎صدر و تشخیص درست او ختم نشد. در روزهای ابتدایی تابستان 1360 یعنی حدود یک هفته قبل از انفجار حزب جمهوری، عبدالحمید دیالمه باز هم سراغ یکی از این جریان‎ها رفت. این بار انتقادهایش متوجه میرحسین موسوی بود. او معتقد بود میرحسین موسوی با همان تعلق خاطری که از پیش به جبهه ملی‎ها داشته، به ساختار حکومت آمده و هنوز کارها و حرف‎هایش برگرفته از همان بستر فکری است. دیالمه یک هفته پس از این حرف‎ها در انفجار حزب جمهوری به شهادت رسید.

دیالمه آن روز درباره میرحسین موسوی گفت: «همین الان افرادی برای بعضی از وزارتخانه‎ها کاندیدا هستند که به اعتقاد من خط فکری‎شان درست نیست. ولی متأسفانه کاری نمي‎توانم کنم، فقط مي‎توانم یک رأی مخالف بدهم. یکی از نمونه‎هایش جناب آقای سید(میر)حسین موسوی، سردبیر روزنامه جمهوری اسلامي ‎است. موضع‎گیری‎های روزنامه کم و بیش موضع‎گیری‎های روزنامه «امت» است. مثلا برای مصدق مطلب چاپ می‏کند، اما حتی یک خط درباره آیت‎الله کاشانی نمي‎نویسد. بروید ببینید اگر یک خط حتی یک خط درباره آیت‎الله کاشانی قبل و بعد از سالگرد ایشان در این روزنامه آوردید، من اسمم را عوض مي‎کنم. من این‎ها را نه به حساب حزب مي‎گذارم نه به حساب سران حزب و نه به حساب نیروهای مؤمن و معتقد و مخلصی که در حزب هستند. بلکه شخصا به حساب خود ایشان مي‎گذارم و اگر هم در این‎جا مي‎گویم به این دلیل است که در جلسه‎های حزب مکرر گفتم و ضبط هم شده است.

بعد از این‎که آقای فلسفی در نماز جمعه علیه مصدق صحبت کرد، مقاله علیه ایشان را کدام روزنامه نوشت؟ همین روزنامه جمهوری اسلامي‎که سرمقاله «خیابان مصدق» را نوشت و شدیدا آن را کوبید. حتی یک شب که من در جایی صحبت می‏کردم تمامي‎ این حرف‎ها را گفتم که بعد از صحبت‎های من آقای موسوی برای دفاع از خود بلند شد و گفت: ما این‎ها را نمي‎پذیریم به‎دلیل این‎که نمي‎خواهیم شیوه‎های آناکرونیستیکی را در ایران به کار ببریم. البته لفظ را اشتباه مي‎گفت. من برداشت او را از این لغت مي‎گویم. شیوه آناکرونیستیکی یعنی این‎که ما بخواهیم چیزی را که در تاریخ اتفاق افتاده، مجددا با تاریخ فعلی تطبیق دهیم و به آن تجسم ببخشیم و بزرگش کنیم. البته ایشان سابقه‎های مکرری هم در گروه‎های منفی داشته است. از جمله بودنش در گروه «نخشب» که جزو بافت او بوده است و با پیمان و سامي ‎در این باند نخشب بودند که بعد از مدتی از هم جدا شدند. پیمان گروه جنبش مسلمانان مبارز را و سامي‎گروه جاما را درست کرد. آقای موسوی هم به‎ظاهر مي‎فرماید که من یک آدم مستقل هستم و در واقع همان شیوه فکری را امروز دارد و به اعتقاد من در روزنامه هم دقیقا این شیوه فکری را اعمال کرده است.

علاوه‎بر موضع‎گیری خودش، خانمش «زهرا رهنورد» هم یک مشت حرف‎هایی را به اسم اسلام به هم بافته و در کتاب‎هایی مثل «طلوع زن مسلمان»، «همگام با هجرت یوسف»، «قیام موسی» و... هرچه از این مسائل توانسته به هم بافته. او هم زیاد سابقه مسلمانی ندارد چه‎جور شده است که حالا به‎عنوان مفسر قرآن شده، معلوم نیست. هرکس مي‎خواهد یک‎ساله مفسر قرآن مي‎شود و کسی هم نمی‌گوید این‎ها را از کجا مي‎گویی؟ در همین کتاب «طلوع زن مسلمان» تمام جملاتی که مربوط به نهج‎البلاغه علی(ع) بوده به فارسی در این کتاب نوشته و بعد به‎عنوان تبلیغات ارتجاعیون علیه زن آن را به‎شدت کوبیده است و هرکس هم که این‎ها را مي‎خواند اصلا متوجه نمي‎شود که تمامي ‎مباحث از عین متن نهج‎البلاغه است.

برای مثال یکی از آن جمله‎ها این است که؛ «غیرت برای مرد از ایمانش است و برای زن کفر است.» هرکس که این متن را مي‎خواند با خود مي‎گوید متحجرین عجب چیزهای مزخرفی گفتند. جالب این‎جاست که جاهای مختلف هم به‎عنوان متفکر اسلامي‎ با او مصاحبه مي‎کنند. در تلویزیون درباره مسایل زنان صحبت مي‎کند و در دانشگاه‎ها جلسه می‎گذارد.»


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29