در حادثه تروریستی 4بهمن1384 که در بانک سامان اهواز شعبه کیانپارس توسط تروریستهای جداییطلب به وقوع پیوست، 6 تن از هموطنانمان شهید و 45 نفر زخمی شدند. در ادامه تعدادی از گفتوگوهای هابیلیان با خانوادههای شهدای حادثه تروریستی بانک سامان ارائه میشود.
بمبگذاری عملی غیرانسانی است
مصاحبه با پدر شهید دانیال چالنگی
شهید دانیال چالنگیزنگنه در شهرستان اهواز دیده به جهان گشود. ایشان پس از اخذ دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفته و پس از آن در فروشگاه مبل فروشی واقع درکیانپارس اهواز مشغول به کار شد. ایشان در تاریخ ۴بهمن۱۳۸۴ در حادثه بمبگذاری توسط عناصر گروهک تروریستی حرکهالنضال العربی در بانک سامان اهواز، به درجه شهادت نائل شد. گفتوگوی بنیاد هابیلیان(خانواده شهدای ترور کشور) با پدر و مادر شهید چالنگی پیش روی شماست.
جناب آقای چالنگی شغل شما چیست؟
من بازنشسته تأمین اجتماعی هستم. کشته شدن فرزندم باعث شد که آلزایمر بگیرم. چند ماه پیش دیسک کمر عمل کردم و وضعیت خوبی از نظر جسمی ندارم.
پسر شما در چه تاریخی و کجا به شهادت رسید؟
در بهمن۱۳۸۴ و در جریان بمبگذاری بانک سامان در کیانپارس اهواز.
ایشان ازدواج هم کرده بود؟
پسرم عقد کرده بود.
شغل فرزند شما چه بود؟ آیا کار دولتی داشتند؟
مغازه دار بود، شغل آزاد. کار دولتی هم نداشت. تازه از چین جنس آورده بود. هنوز یک هفته نشده بود، معلوم نیست جنسهایش هم چه شد. چون خودش که رفت ما هم پیگیر نشدیم.
آن موقع ایشان در بانک چه کار میکرد؟
رفت که به حسابش پول بریزد که این فاجعه به وجود آمد. بمبگذاری که شد، همسرم به من گفت که در بانک سامان کیانپارس بمبگذاری کردند که جنب محل کار دانیال است. بیا برویم کیانپارس جویای حالش شویم. هرچه زنگ زدیم به موبایلش جواب نداد. با خودمان گفتیم که مشکلی برایش پیش آمده، والّا بچهای نبود که جواب ندهد.
آمدم به محل حادثه، از همکارانش سؤال کردیم، دیدیم از ما فرار میکنند. میدانستند در بانک، اتفاقی برایش افتاده. بعد رفتیم بیمارستان. بیمارستان گفت بروید پزشکی قانونی. رفتیم پزشکی قانونی. گفتند اگر میشناسید که بروید ببینید، تعدادشان شش نفر است. ما از روی دندانش او را شناختیم و فهمیدیم که پسر ما دانیال هم در بمبگذاری بوده و شهید شده است.
بمب را گذاشته بودند کنارش. یعنی فاصله بمب تا پسر من خیلی کم بود. تنها شهیدی بود که ما دیگر نشناختیمش. خیلی به سختی از طریق دندانش که نصفه بود ما توانستیم بشناسیم که بچه ماست. اینقدر توی آتش سوخته بود. پسر من بیخبر، بیگناه، واقعاً اینقدر آدم باید خیانتکار باشد؟ اینقدر وطنفروش! اینقدر منافق باشد!
آیا مشخص شد که کار چه کسی بوده؟ آیا کسی این کار را به عهده گرفت؟
یک عدهای را دستگیر کردند. من خودم هم رفتم استانداری و با معاون استاندار صحبت کردم. گفت عدهای را دستگیر کردند که با خلق عرب در رابطه بودند. حتی اینها در زندان شعارشان هم عربی و در رابطه با خلق عرب بود!
رهبران اینها که عامل این قضیه بودند در کشورهای اروپایی هستند: دانمارک و سوئد. هنگامی که در اجلاس تهران شرکت کردم یکی از اینها را از سوریه آورده بودند. عکسهایشان را هم آنجا زده بودند، فقط یک نفر اینها را در سوریه گرفته بودند و به ایران استرداد کرده بودند.
عاملان اصلی این بمبگذاری دوازده نفر بودند. نفر اصلی که در بانک بمب گذاشت و سه نفر دیگر اعدام شدند. وقتی شخص بمبگذار را دیدم میگفتم خدایا آدم چه به این بگوید، شش کلاس سواد هم نداشت. یک آدم بیسواد که مغزش را شستشو دادند و ده، بیست نفر را از بین برد. در این حادثه اقلاً صد نفر نقص عضو پیدا کردند. به خدا قسم من آتش گرفتم برای یک مادر و دختر. شوهرش هم جلوی در شهید شده بود، زن و دختر هم توی بانک، از بین رفتند، دانشجو بودند. خب این سزاوار است؟!
در اطلاعیهشان چه گفتند، برای چه در بانک سامان بمبگذاری کردند؟
اینها تئوریشان این بود که این بانک اولاً اسمش فارسی است، بعد در منطقه کیانپارس است. کیان پارس هم که مال فارسهاست! البته مثل اینکه میخواستند در یک بانک دیگر بمب بگذارند که نگهبان سر راهشان را میگیرد.
در اهواز بمبگذاری آخر در بانک سامان بود، در منابع طبیعی گذاشتند، در فرمانداری گذاشتند، در آبادان و دزفول بمب گذاشتند. تمام بانکها نگهبان داشت و میگفتند ساک را باز کن. آمد بمب را بگذارد توی بانک پارسیان، نگهبان سر راهش بود، برگشت. آمد و دید بانک سامان نگهبان ندارد (ما در تهران فیلم بازسازی را دیدیم) نشست روی صندلی، بمب را هم گذاشت بغلش، رفت پهلوی یک کارمندی الکی صحبت کرد و بعد زد بیرون. خودش، بمبگذار، که در تلویزیون صحبت میکرد گفت که با خودم گفتم که اینها الان چه بلایی به سرشان میآید؟ دو نفر هم آن طرف ایستاده بودند و مواظبش بودند، اسلحه هم در دستشان که اگر یک موقع برخوردی شد با اسلحه حمله کنند.
افراد بمبگذار چه مشخصاتی داشتند؟
فردی که بمب را گذاشت متولد ۱۳۵۵یا ۱۳۵۷، بچه ماهشهر و بیسواد بود.
فقط یک نفر از اینها تحصیلات عالیه داشت بقیه همه بیسواد بودند. همدیگر را نمیشناختند، فقط دو نفر از اینها پسر خاله بودند. ببینید آدم یک مقدار ناراحت میشود، یکی از اینها از زندان میآید بیرون، بمبگذاری میکند، لوله گاز را در جاده ماهشهر میترکاند. یک عدهای بودند که در خیابان نادری بمبگذاری کرده بودند، بمب را داخل سطل آشغال گذاشته بودند. میگویند رهبرشان یک روانشناس به اسم عوده عفراوی بوده است، به این شخص بیست سال زندانی میدهند. کسی که طراح بوده و بمب را درست کرده و دست نفر داده و به او گفته که بیا این بمب را فلان جا بگذار، به این بیست سال میدهند، ولی بچهاش را اعدام میکنند.
خب این میرود خودش را با شرایط زندان وفق میدهد، بیست سالش هم دو تا عفو میخورد، بعد بیرون میآید و جایی دیگر عدهای را بدبخت میکند.
آخر مگر میشود کسی که رهبری میکند، کسی که بمب میسازد و کسی که بمب را بدهد دست نفر و بگوید بیا اینجا بمبگذاری کن، به این بیست سال بدهی؟! کدام قانون این را میپذیرد، بعد هم پسرش را اعدام کردند، چون بمب را داده بود دست پسرش، پسرش هم با یکی دیگر رفته بود در خیابان نادری و بمبگذاری کرده بود.
پسر عوده عفراوی؟
بله، پسر عفراوی. من چه بگویم. یک رهبری که دارد رهبری میکند، از خارج هم با او تماس داشتند که آقا برو فلان جا بمبگذاری کن، این بمب را اینطور بساز، به دست فلانی، همدیگر را هم نمیشناختند، بعد بیست سال به او حکم بدهند؟!
عفراوی را استرداد کردند یا همینجا دستگیرکردند؟
نه اینجا دستگیرش کردند. فوق لیسانس روانشناسی است و اینجا مطب دارد. تیمش را از ابتدا خودش ساخت و شستشوی مغزی داد و خودش همه کاره بود.
در اعترافاتی که در تلویزیون کرد، چه گفت؟
گفت: «من از خارج دستور گرفتم. پاسپورتم هم آماده بود، به من گفتند عکس بیاور، عکست هم کرواتدار باشد. چون من با زبان سوئیسی آشنایی دارم به من گفتند که بعد از انجام این کار باید بروم سوئیس. از آنجا به من گفتند که تو پاسپورتت آماده است، عکس با کروات بیاور که بگذاریم روی پاسپورتت و بفرستیمت سوئیس.»
پسرش چه شد؟
پسرش هیچ، بیچاره گفت که پدرم این را به من داد گفت ببر بگذار توی سطل آشغال، من هم رفتم انجام دادم. توی خیابان نادری، دو تا بمب بود، یک بمب صوتی بود که توی سطل آشغال گذاشتند، یکی هم بمب اصلی توی سطل آشغال دیگری. بمب اول که منفجر شد مردم جمع شدند. به فاصله دو دقیقه بمب اصلی در خیابان نادری منفجر شد. از کشته شدگان دو دختر دانشجو هستند که الان کنار دانیال دفن هستند و از دانشگاه میآمدند.
یک شعار و حرف کودکانهای که اینها میزنند این است که میگویند ما باید خوزستان را جدا کنیم، شما بهعنوان یک خوزستانی در این باره چه نظری دارید؟
مگر خوزستان متعلق به اینهاست؟! هزار طایفه در آن است. در هر شهرخوزستان یک طایفه است. مسجد سلیمان تمام بختیاری هستند. چطور میخواهند خوزستان را بگیرند. در اهواز چند طایفه عرب هستند که به ایرانی بودن خود افتخار میکنند. آنها چطور میخواهند خوزستان را بگیرند؟! یعنی مردم نشستند که اینها بیایند خانهشان را بگیرند؟! کسانی که اینجا زندگی میکنند، زن و بچهشان مال اینجاست، مگر میشود چنین چیزی.
ما الان در اهواز بختیاری داریم، بهبهانی داریم، دزفولی داریم، شوشتری داریم. همه طوایف در اهواز هستند، عرب هم هست. دلیل نمیشود که این چیزها را بگویند.
هر صحبتی که خودتان دارید خطاب به مجامع خارج کشور، حقوق بشریها، یا برای کشورهایی که به اینها پناه دادهاند، بفرمایید.
من در تهران و در اجلاس اینترپل، به پلیس تهران و نماینده پلیس اینترپل،آقای نوبل، که از خارج آمده بود گفتم که سران این گروهها در کشورهای شما هستند. اگر شما تحویلشان دهید دیگر بمبگذاری انجام نمیشود. چون این بمبگذاریها به تحریک آنهاست. از آنجا تماس میگیرند و میگویند برو فلانی را بُکش، فلان جا بمب بگذار. آنها در کشور تو هستند و تو هم که صحبت از حقوق بشر میکنی، ولی چه حقوق بشری! حقوق بشری که مورد پسند خودت باشد، نه حقوق بشری که از حق کسی دفاع بکند!
خب تو او را تحریک میکنی، میگویی برو فلان جا را بمبگذاری کن و او میآید یک عده بدبخت بیسواد را اجیر میکند، میرود بمبی میگذارد و عدهای بیگناه هم از بین میروند. آن کشور باید سرانشان را تحویل دهد. آن کشوری که این لیدر دارد آنجا زندگی میکند و از آنجا سفارش میفرستد، آن کشور باید این را تحویل بدهد که دیگر این مسائل پیش نیاید.
مردم که بچهشان را از سر راه پیدا نکردند. من بیستوهشت سال زحمت این بچه را کشیدم، به قرآن این بچه سیگار هم نمیکشید. تو میآیی یک بمب میگذاری کنارش و او را از بین میبری! برای چه آخر؟! تو واقعاً به این مملکت خائن هستی، تو واقعاً وطن فروشی!
ببخشید که من این حرف را میزنم، ما بختیاریها یک مثلی داریم میگوییم که این نان و تغذیهاش از این مملکت است ولی هو هو و پارس کردنش برای عراق و صدامحسین و اسرائیل است. تو داری در این مملکت زندگی و استفاده میکنی. واقعاً باید نسبت به همنوع خودت اینقدر وطنفروش باشی! اینقدر منافق باشی! اینقدر خائن باشی!
دنبال هیچ عدالتی نبودند!
مصاحبه با خانواده شهید جاسم مظرینژاد
شهید جاسم در چه سالی و در کجا به شهادت رسید؟
برادر من جاسم مظری نژاد، متولد ۱فروردین۱۳۶۱ و روز ۴بهمن۱۳۸۴ ساعت ۹:۳۰ صبح در بمب گذاری داخل بانک سامان کیانپارس به شهادت رسید. قرار بود آن روز آقای رئیس جمهور از تهران بیاید که گویا به این خاطر بمب گذاری میکنند. برادرم کارش را انجام میدهد و موقعی که میخواهد بیرون بیاید، بمب منفجر میشود و همان لحظه به شهادت میرسد.
شما اصالتاً اهوازی هستید، به کدام طایفه بر میگردید؟
نه، پدرم خرمشهری هستند. به طایفه فیصلی.
متوجه شدید چه کسی و با چه انگیزهای بمبگذاری کرده بود، قاتلین را به شما نشان دادند؟
نه. ما قاتلین را ندیدیم. در تلویزیون خیلی از مصاحبه ها را پخش کردند، آنها اعتراف میکردند که از کدام حزب هستند، بیشتر از حزب اسرائیل بودند، میگفتند که آنجا آموزش دیده اند و از آنجا مهمات و چیزهایی که میخواستیم برایمان می آمد. بیشتر از عرب نشینهای اطراف اهواز بودند که این آموزشها را دیده بودند.
حرفشان چه بود، برای چه این کار را کردند؟
عده ای میگفتند فریب خوردیم و بعضی میگفتند به خاطر پول.
فریب خوردیم یعنی چه؟
یعنی به آنها گفته بودند اگر این کار را بکنید منفعت بزرگی به کشورمان میرسد، میتوانیم این انقلاب را از بین ببریم و انقلاب جدیدی بیاوریم. انقلابی که عدالت را انجام بدهد. در صورتی که دنبال هیچ عدالتی نبودند!
شما تا به حال به جایی شکایت کرده اید؟
نخیر، چون بنیاد شهید دنبال کارهایشان بود، ما و هیچکدام از خانواده ها شکایتی نکردیم. فقط یادم هست آخرین بار برای اینکه آنها را اعدام کنند از همه ما رضایت کامل گرفتند که ما دیگر هیچ حقی راجع به آنها نداریم و تقریباً همه خانواده های شهدا در دادگستری آن را امضا کردند.
یعنی چه؟
دادگاه گفت که نظام خودش میخواهد اینها را اعدام کند. خانواده شهدای ترور، شاکی اینها نیستند که در آن مقطع تهدیدی علیه خانواده ها نباشد.
پدر شهید: باید بمیریم برای خاک ایران
عده ای میخواهند خوزستان را از ایران جدا کنند، نظر شما چیست؟
نخیر، خوزستان جدا بشود که چه بشود؟! مگر میشود؟! ما اصلمان ایرانی است. هزاران شهید دادیم، چقدر مجروح دادیم، ما ایرانی هستیم، باید بمیریم برای خاک ایران.
حاج آقا موقع اشغال خرمشهر شما کجا بودید؟
آن موقع خرمشهر نبودیم ما اوایل جنگ خرمشهر بودیم.
از جریان تحرکهای خلق عرب در خرمشهر خاطرتان هست؟
تازه میخواست جنگ شروع شود که از خرمشهر رفتم. اوایل جنگ بود که آمدم اهواز و بعد رفتم شوشتر. از شوشتر که برگشتم با باجناقم بنایی کار میکردم، باجناقم رفت جهاد سازندگی و من را هم برد. اوایل انقلاب، جهاد برای کسانی که خانه نداشتند، خانه میساخت.
در سال ۱۳۵۸ کار بنایی کساد شد. من زمان جنگ نگهبان آنجا شدم. ساعتی یکبار هواپیما می آمد و میرفت. مسلح بودم. خواستم هواپیما را بزنم، هواپیما خیلی پایین بود، خلبان را میدیدم، آمدم که بزنم نشد، بغل دستیام از ترس نشست. آن روز گذشت. دو روز بعد هواپیما از طرف رودخانه آمد که پل نادری را بزند، راکت انداخت، من آن روز ترکش خوردم و زخمی شدم.
خواهر شهید: حمایت اروپا از تروریستها دامنشان را میگیرد
شما برای ارتباط با نهادهای بین المللی تا به حال چه اقدامی انجام داده اید؟
یکبار به همایش و نمایشگاهی در تهران که بازدید کنندگان زیادی از کشورهای خارجی داشت و پلیس اینترپل هم آمده بود، رفتیم و سه روز ادامه پیدا کرد.
سران و رؤسای کسانی که بمب میگذارند در خارج و اروپا هستند، شما چه پیغامی به کشورهای اروپایی دارید؟
کشورهای اروپایی نباید اجازه بدهند، یا باید خودشان اینها را بگیرند و محاکمه کنند و یا تحویل ایران دهند. اگر خودشان نمیتوانند دادگاهیشان کنند به ایران بفرستند. چون این حق من و امثال من است.
مثلاً این حادثه چندین بار در کشور ما اتفاق افتاده، داخل افغانستان اتفاق افتاده و داخل خیلی از کشورهای دیگر هم ممکن است اتفاق بیفتد. هر کسی به هر نحوی در این حوادث شرکت یا دستی داشته باشد، خواه کمکهای مالی یا کمکهای انسانی و یا به آنها پناه دهد، بنا نیست که بتواند تا ابد این کارها را انجام بدهد. بالاخره روزی پیش می آید که این ترور در داخل کشور خودشان و به دست همین آدمها اتفاق میافتد.
باید رئیس اصلی که الان داخل یک کشور خارجی آزادانه زندگی میکند و خیلی از حقوق را هم دارد توسط پلیس بین الملل تعقیب و دستگیر شود و به مجازات عملش برسد و اگر نمیتوانند به ایران تحویل دهند که طبق قوانین کشورمان مجازات شود و گرنه، حداقل خودشان مجازات کنند و به چنین آدمهایی پناه ندهند. شرع اسلام میگوید که ما مجازات بعضی از اعمالمان را در همین دنیا میبینیم، پس اینها باید مطمئن باشند وقتی به چنین آدمهایی پناه میدهند، روزی همین بلا به سر خودشان می آید. یک سری از بلاهای این عمل در این دنیا به سرشان می آید و بقیه مجازات مطمئناً در آن دنیا اتفاق میافتد. ما مطمئن هستیم عدالتی که خداوند انجام میدهد، اتفاق میافتد. حالا به اینکه دیر اتفاق بیفتد دلخوش نکنند. به زودی به سراغشان میآید.
یعنی منظورتان این است که حمایت از تروریستها دامن خودشان را هم میگیرد؟
صددرصد. اگر عقلانی فکر کنند دیر یا زود به سر خودشان هم می آید و دامنشان را میگیرد.
در محیطهای تحصیلی و اجتماعی، یا مثلاً عرب زبانها، چقدر از این نوع حرکت و نظرها طرفداری میکنند؟ بدون اینکه در نظر بگیرید که خانواده شهید هستید.
تا آنجا که من دیدم و متوجه شدم، مردم اکثراً مخالف بودند. آنهایی هم که سوءِتفاهمی داشتند نظر و ادله درستی نداشتند، ولی ۹۹ درصد مردم با دلیل و منطق میتوانستند این را بگویند که کار آنها کاملاً اشتباه است و از آنها طرفداری نمیکردند. میگفتند که باید مجازات شوند و این خون و خونریزیها هیچ جایگاهی ندارد.