خاطرات مرحوم حجة الاسلام موحدي ساوجي (1)

Movahedi

سازمان مجاهدين

در سال 1351 بود كه گروه مسلحانه اي موسوم به مجاهدين خلق (1) ظاهر شده بودند ، گرچه هسته هاي ايشان ممكن است از سال هاي 43 و 44 و به بعد تشكيل شده باشد ، اما آنها تنها هسته هاي مخفي اي بودند كه كار عملياتي و مسلحانه داشتند . آنها در سال هاي 50 و 51 چند عمليات داشتند و سپس اعضاي اين گروه شناسايي و دستگير شدند ، گروهي حدود چهار نفر اعدام شده و گروهي ديگر در معرض اعدام بودند .

خانواده هاي آنها به بيت مرحوم آيت الله شريعتمداري رفته بودند و در منزل ايشان متحصن شده بودند كه آقاي شريعتمداري كاري بكند و يا رژيم به خاطر اين تحصن ترحمي بكند و اين افراد را اعدام نكند .

موقعيت به صورتي بود كه رژيم به شدت نسبت به مبارزات و نهضت روحانيت و حوزه علميه و نهضت اسلامي سخت گيري مي كرد و شيوه برخوردش توأم با شدت عمل بود . يعني با كوچكترين گمان و احتمالي افراد را دستگير و شكنجه هاي سختي را اعمال مي كرد . مجازات هاي شديدي از اعدام تا زنداني هاي طويل المدت اعمال مي كرد .

گروه مجاهدين خلق از كساني بودند كه در اين زمان اسم شان بر سر زبان ها افتاد . حوزويان و مردم گمان شان بر اين بود كه اينها يك مشت بچه مسلمان هاي متديني هستند كه صد در صد مؤمن ، متدين ، مقلد امام و معتقد به مبارزه مسلحانه با رژيم شاه هستند و مردم نيز به اينها علاقه پيدا كرده بودند .

خود من از كساني بودم كه به آنها به عنوان گروهي كه علاوه بر اعتقاد و بينش انقلابي مي خواهند وارد صحنه عمل بشوند علاقه مند شدم . اما نوشته ها ، جزوه ها ، ديدگاه ها و مرام آنها را نمي دانستم كه چيست . همين قدر مي دانستم و شنيده بودم كه بچه مسلمان و مذهبي هستند .

مجاهدين خلق در زندان

سرانجام در بند چهار من به همان اتاقي كه جناب آقاي انواري و عده اي از دوستان ايشان بودند ، وارد شدم . آنها چون من را با لباس زندان ديدند ، نشناختند ، اما من چون حدود دو ماه قبل در اين بند بودم ، به آقاي شاه آبادي (2) شناخت داشتم . ايشان به خاطر مرحوم پدرش و خودش شخصيت شناخته شده اي بود .

من وقتي وارد شدم ، فهميدم كه در رابطه با يك مسئله اي مرا شكنجه مي كنند كه يكي از اين شكنجه ها نتراشيدن ريش بود . آنها مرا طلبيدند و من به داخل اتاق ايشان رفتم و قضاياي مربوط به خودم را شرح دادم . بندي كه من وارد شدم زنداني هاي مذهبي بودند و غير مذهبي نبودند ، چرا كه آنها با ما خيلي ميانه اي نداشتند .

آنهايي كه از مجاهدين خلق بودند نسبت به امثال ما كه به زندان مي رفتم ، دل خوشي نداشتند . زيرا آنها به هر كسي كه در مسير و جهت شان حركت مي كرد و يا اين كه عضو تشكيلات ، سمپات و حامي آنها بود علاقه نشان مي دادند و دل خوشي ديگري به غير اين افراد نداشتند .

در بند چهار زندان به غير از آقايان انواري و مرحوم آيت الله رباني شيرازي ، دو نفر روحاني از زندان بودند ، نمي دانم دقيقاً كدام يك از اين دو مرتبه اي كه به زندان قصر رفتم ، اينها را ديدم .

من در ارديبهشت 1352 آزاد شدم ، ولي باز به علت فعاليتي كه داشتم در محلات دستگير شدم و حدود شش ماه بازداشت بودم . اما محكوم نشدم و مرا آزاد كردند . نمي دانم در بار اول يا بار دوم بود كه روحانيون زنجاني را ديدم ، يكي از آنها حجت الاسلام آقاي موسوي (3) و روحاني ديگر حجت الاسلام آقاي شجاعي (4) بود .

از شخصيت هاي ديگري كه در زندان قصر بودند آقاي دكتر شيباني بود . عده اي ديگر از جناح چپ ، از گروه مجاهدين خلق از جمله مسعود رجوي در بند چهار بودند . بيشترين تلاش و سازماندهي در زندان در همين بند بود ، چون مسعود رجوي و موسي خياباني و باقرزاده ها و عده اي در همان بند چهار بودند .

البته يك طلبه اي جزو سمپات اينها در همان زندان بود و بعدها جزو اعضاي تشكل سازمان مجاهدين خلق شد . شخصي به نام عرفا از شيراز بود ، وقتي در مدرسه حقاني درس مي خواندم ، او تحصيلات آنچناني نداشت . اما از كساني بود كه مجاهدين توانسته بودند در او نفوذ كنند .

البته اين بار كه من به زندان رفتم ، بحث ها و گفتگوهايي با ايشان داشتم ، ايشان ديدند كه مواضع ما مواضع محكمي در رابطه با مسئله اجتهاد و تقليد و تعبد در مسائل ديني و اسلامي و جهان بيني و رابطه جهان و انسان و خدا و فلسفه تاريخ است .

ديدگاه هاي آنها به ماركسيست ها و ماديگراها نزديك بود . ديدند كه من از آنها انتقاد و اعتراض مي كنم كه چرا شما اين ديدگاه ها را داريد . چون من بعضي از جزوه هاي مجاهدين را در بيرون زندان خوانده بودم و بعضي را هم در زندان به دست آوردم و خواندم .

من با اينها بحث و گفتگو داشتم كه اين مواضع شما با اسلام ، مكتب تشيع و با فلسفه مكتب تشيع ، حكمت و كلا و عرفان ، سازگاري ندارد . اين مسائل را شما از كجا آورده ايد ؟ با اين برداشت هاي غلطي كه شما از قرآن داريد و تفسير به رأي مي كنيد ، كدام يك از مفسرين نظرات شما را بيان كرده اند كه شما چنين مي گوييد ؟

آنها پيش خودشان تمام بزرگان فقه و فلسفه و كلام و اصول ، اخلاق و تفسير را نفي و طرد مي كردند و مي گفتند : ديدگاه هاي اينها ديدگاه هاي بورژوازي است ، انقلابي نيست ، چون اينها اهل مبارزه مسلحانه نبوده اند و ما نبايد نظرات اينها را قبول كنيم . به جاي اين كه نظرات بزرگان اسلام را قبول كنند ، ديدگاه هاي نويسندگان و محققان و رهبران ماركسيستي و الحادي را مي پذيرفتند .

وقتي مي ديدند كه روي اين مواضع و اصول اعتقادي محكم هستم و مثل بعضي از طلبه ها نيستم كه با چند تا كلمه پر جاذبه فريب بخورم ، از من نااميد شدند . اين باعث شد كه نه من به آنها كاري داشته باشم و نه آنها با من ارتباطي داشته باشند .

در زندان به عنوان هم زنداني و هم بند سعي مي كرديم همگي چه افراد و عناصر مذهبي و چه غير مذهبي كه با جريان فكري مجاهدين خلق درگير نشويم . شايد آنها مايل بودند ، ولي ما تمايل به اين كار نداشتيم . اما به اين صورت هم نبود كه خودم را از آنها جدا كنم .

در درون زندان افراد طبق برنامه اي كه وجود داشت ، مي بايست كار كنند ، اسم اين ترتيبات داخل زندان را شهرداري گذاشته بودند . يك نفر مأمور مي شدند سفره پهن كند و نفر ديگر غذا را بياورد و چند نفر مأمور مي شدند ظرف ها را بشويند . به غير از آن برادراني كه در اتاق آقاي انواري بودند تقريباً بقيه همكاري مي كردند . ما سعي مي كرديم افراد مذهبي غذا را بكشند ، اما بعضي مواقع اين كار دشوار بود و عملاً امكان نداشت .

ما مجاهدين خلق را جزو مذهبي ها به حساب مي آورديم . آن موقع معتقد بوديم كه اينها اشتباهات و انحرافاتي دارند ، اما متدين و مسلمان هستند ، در واقع حكم ظاهري اسلام درباره اينها اجرا مي شد ، زيرا گوينده لااله الا الله ، محمد رسول الله بودند .

البته در بعضي زمينه ها اعتقادات شان غلط بود ، براي مجاهدين خلق مهم نبود ، كساني كه مي خواهند غذا را بكشند و بياورند و ظروف را بشويند ، چپي يا ماركسيست يا ملحد باشند ، كه در نظر ما كافر و نجس هستند ، مجاهدين خلق مي گفتند : خير اينها نجس نيستند ، بلكه پاك هستند و مسئله اي ندارند .

آنها خيلي از مسائل و احكام شرعي را با همان توهمات خودشان زير پا مي گذاشتند و رد مي كردند . بچه هاي مجاهدين خلق نجاست و پاكي را رعايت نمي كردند . درباره مسئله تقليد بايد گفت اصلاً مقلد نبودند ، خودشان مي گفتند ما خودمان آن چيزي را كه از اسلام مي فهميم اجرا مي كنيم ، در حالي كه فهم ديني نداشتند .

به نظر من عده اي از اينها مسئله نماز و روزه ماه رمضان و عمل و ظواهر مذهبي را به حسب ظاهر عمل مي كردند ، براي اين كه ديگران بگويند اينها مسلمان و مذهبي اند . اما در باطن بعضي از آنها به نمازي كه مي خواندند اعتقاد نداشتند و اين يك تاكتيك بود براي آنها تا افراد را جذب كنند .

البته من ديده بودم كه موسي خياباني و مسعود رجوي به ظاهر نماز مي خواندند ، البته آن وقت هنوز قبل از سال 52 يعني قبل از اعلام مواضع بود و ماهيت دروني اينها خيلي فاش نشده بود ، به هر حال شرايط درون زندان شرايطي بود كه اگر آدم مي خواست مقدار بيشتري از مرزها را مشخص كند و خودش را از بقيه جدا كند ، مشكل ايجاد مي شد .

از اين رو بود كه بين افراد مذهبي كه به هيچ وجه با جريان هاي نفاق و چپي ها همسويي اعتقادي و مرامي نداشتند ، دو تفكر وجود داشت : عده اي بودند كه خودشان و غذايشان را جدا مي كردند و حتي در ورزش و بازي نيز با آنها نبودند ، به عنوان مثال آقاي اماني يكي از برادران هيئت مؤتلفه (5) و جناب آقاي انواري ، آقاي عراقي و مرحوم آيت الله رباني شيرازي از كساني بودند كه خودشان را جدا مي كردند .

پی نوشت ها:

سازمان مجاهدين خلق ايران در شهريور 1344 به وسيله سه تن از اعضاي نهضت آزادي ايران به نام هاي محمد حنيف نژاد ، سعيد محسن و علي اصغر بديع زادگان پايه گذاري شد . مجاهدين عموماً از جناح مذهبي نهضت آزادي ايران بودند . هنگامي كه سران نهضت آزادي پس از محاكمه در دادگاه هاي نظامي دوران محكوميت خود را در زندان سپري مي كردند ، بنيانگذاران سازمان مجاهدين خبر تشكيل سازمان را به سران نهضت اطلاع دادند .

پس از دو سال بحث و گفت و شنود در سال 1347 با تشكيل كميته مركزي كه دوازده عضو به نام هاي 1. محمد حنيف نژاد ، 2. سعيد محسن ، 3. بديع زادگان ، 4. محمود عسگري زاده ، 5. عبدالرسول مشكين فام ، 6. علي ميهن دوست ، 7. احمد رضايي ، 8. ناصر صادق ، 9. علي باكري ، 10. محمد بازرگاني ، 11. بهمن بازرگاني ، 12. مسعود رجوي ، تصميماتي در زمينه ساختار تشكيلاتي ايدئولوژي و آموزشي بدين شرح اتخاذ گرديد :

تشكيل گروه ايدئولوژي ، 2. گروه سياسي ، 3. گروه نظامي . سازمان مدعي بود كه توانسته است درك جديدي از آيه قرآن " الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا " پيدا كند . سرانجام تعداد 69 تن از دستگير شدگان در شهريور 1350 به اتهامات عضويت در سازمان مجاهدين محاكمه شدند كه از بين آنها 12 تن محكوم به اعدام شدند . (براي مطالعه بيشتر ن . ك به غلامرضا نجاتي ، تاريخ بيست و پنج ساله ايران ، ج 1 ، ص 393)

دوره جديد حيات سياسي سازمان از 20 بهمن 1350 كه در آن سازمان اولين اطلاعيه خود را صادر كرد ، آغاز شد . رهبري و اكثر مسئولان سازمان عملاً از اواخر سال 1353 مواضع ماركسيستي را پذيرا شده بودند و جزوه " پرچم ايدئولوژيك را برافراشته تر سازيم " اولين اعلام حضور فوق بود . در مهر ماه 1354 سازمان با انتشار كتاب بيانيه اعلام مواضع ايدئولوژيك به طور وسيع پذيرش ايدئولوژي ماركسيسم _ لنينيسم را اعلام كرد . (علوي ، محمد صادق ، بررسي مشي چريكي در ايران ، مركز اسناد انقلاب اسلامي ، چاپ اول ، 1379 ، ص 89 _ 90)

حجت الاسلام و المسلمين مهدي شاه آبادي در شهريور ماه سال 1309 هـ . ش در قم متولد شد . وي تحصيلات متوسطه را در تهران به پايان برد و پس از آذر ماه سال 1332 به تحصيل علوم ديني رو آورد و دو سال در مدرسه مروي تهران به آموزش پرداخت و سپس راهي قم شد و به درجه اجتهاد نائل شد . فعاليت هاي سياسي ايشان در سال هال 41 و 42 اوج گرفت . وي پس از تبعيد امام خميني (ره) به نجف رفت .

ايشان اولين بار در سال 1352 دستگير شد و سپس تا سال 1357 متناوباً پنج بار توسط عوامل رژيم پهلوي بازداشت شد و به زندان افتاد . ايشان در سال 1355 به شهر بانه تبعيد شد و در آستانه سقوط رژيم پهلوي از زندان آزاد شد . پس از انقلاب به نمايندگي مجلس شوراي اسلامي از طرف مردم تهران انتخاب شد . حجت الاسلام شاه آبادي در سال 1363 هنگام بازديد از جبهه جزيره مجنون بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد .

(وزارت اطلاعات ، ياران امام به روايت اسناد ساواك (8) ، سيد علي اندرزگو ، ص 349)

آقاي موسوي بعد از انقلاب نماينده مقام رهبري در سپاه زنجان بود و از نيروهاي حزب الله و مورد توجه مردم زنجان بود . (راوي)

آقاي شجاعي يك دوره از طرف مردم زنجان انتخاب شد ، فكر مي كنم دوره اول مجلس بود كه خدمت شان بوديم . الان نمي دانم كجا هستند و چه كار مي كنند . (راوي)

هيئت مؤتلفه اسلامي : بنيانگذاران اين هئئت عبارت بودند از مهدي عراقي و صادق امان ، حبيب الله عسكراولادي ، عباس مدرسي فر ، ابوالفضل حيدري ، محمد تقي كلاف چي ، احمد شهاب ، اسدالله لاجوردي ، صادق اسلامي و مهدي شفيق نعمتي . هيئت هاي مؤتلفه در بهار 1342 به وجود آمد ، آنها مستقيماً با روحانيت مبارز مرتبط و اهل تقليد كامل بودند و از ائتلاف شش هيئت و از ميان هيئت هاي عزاداري سنتي تشكيل شده بود كه داراي فكر سياسي و معتقد به تشكيل حكومت اسلامي روحاني و بيشتر مقلدين آيت الله خميني بودند .

از شش هيئتي كه در هئيت هاي مؤتلفه جمع شدند ، دو هيئت از بقايا و طرفداران فدائيان اسلام بودند . دو هيئت از طرفداران مرحوم كاشاني ، دو هئيت از علاقمندان سابق جبهه ملي و دكتر مصدق . وجه مشترك آنها فكر سياسي و تقليد كامل از آيت الله خميني بود . (غلامرضا نجاتي ، تاريخ سياسي 25 ساله ايران ، ج 1 ، ص 375 _ 374 )


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان