همان طور كه از عبارات حضرت امير(ع) به دست مىآيد، توجه حاكم به ضعيفان اختصاص به قشر خاصى از آنانندارد، بلكه همه آحاد مردم را شامل مىشود؛ زيرا كلام امام مقيد به هيچ قيدى نيست
|
اين سخن ريشه در آيات قرآنى دارد؛ آنجا كه خداوند خطاب به پيامبرش مىفرمايد: «سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاؤوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَإِنْحَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِين:98آنها بسيار به سخنانت گوش مىدهند تا تكذيبش كنند، مال حرام فراوان مىخورند، پس اگر نزد تو آمدند، در ميانشان داورى كن، يا آنها را به حال خود واگذار، و اگر از آنان صرفنظر كنى، به تو هيچ زيانى نمىرسانند و اگر ميان آنهاداورى كنى، با عدالت داورى كن كه خدا عادلان را دوست دارد.»
اين آيه دو نكته مهم را متذكر مىشود: يكى اينكه اين قوم سخنان پيامبر (ص) را به خاطر تكذيب گوش مىدهند و از طرفى از جمله حرامخواران هستند؛ اما پيامبر(ص) اگر ميان آنها داورى مىكرد، مىبايست بر اساس عدالت باشد و نه امور عارضى ديگر.
اما براى چنين رسيدگى عادلانه، انتخاب دادرسان امرى مشكل است؛ لذا على(ع) مىفرمايد: «براى داورى ميان مردم از رعيت خود آن را گزين كه نزدت برترين است. آن كه كـارها بر او دشوار نگردد و ستيز خصمان وى را به لجاجت نكشاند و در خطا پايدار نبود. و چون حق را شناخت، در بازگشت بدان درنماند و نفسش به طمع نگرايد و تا رسيدن به حق به اندك شناخت بسنـده نكند و در شبهـات درنگـش از همه بيشتر باشد و حجـت را بيش از همه به كـار بـرد. و از آمـد و شد صاحبـان دعوا كمتـر به ستوه آيد و در آشـكار گشتـن كارها شكيباتر بود و چون حكم روشـن باشد، در داورى قاطعتر.»99
آن حضرت شبيه اين سفارشات را فراوان به قضات كرده است.100و در نظارت بر اجراى آن نيز به شدت دقت به خرج داد؛ به طورى كه ابوالاسود دوئلى را از قضا بركنار كرد. ابوالاسود از علت عزل خود پرسيد كه مىدانست نه خيانتى كرده است و نه جنايتى. امام در پاسخ فرمود: «انى رأيت كلامك يعلو كلام خصمك: من ديدم سخن تو بلندتر از سخن خصم است.»101
د ـ زدودن نابرابرىهاى عملى
آنچه تاكنون گفتيم، فقط جنبه حقوقى و اخلاقى عدل و مساوات بود؛ اما بايد پذيرفت كه جوامع بشرى هميشه گرفتار نابرابرىهاى عملى بودهاند. طبقهاى در رفاه و طبقهاى در رنج و درد و فقر به سر بردهاند. اينجاست كه بايد به فكر چارهاى عملى بود. ماده 25 بيانيه جهانى حقوق بشر با اشاره به همين حقيقت بيان مىدارد:
«هركس حق دارد از سطح يك زندگانى برخوردار باشد كه سلامت و رفاه او و خانوادهاش منجمله خوراك و لباس ومسكن و رسيدگيهاى پزشكى آنان را تأمين كند. همچنين حق دارد از خدمات ضرورى اجتماعى در هنگام بيكارى و بيمارى و درماندگى و بيوگى و پيرى يا در ساير مواردى كه بنا به اوضاع و احوال بيرون از اراده او وسايل معاش وى مختلگردد، استفاده كند.»
اكنون در اين زمينه بازمىگرديم به سيره علوى. على(ع) در يك كلام بسيار پرمعنى مىفرمايد: «ظلم الضعيف افحش الظلم: ستم بر ناتوان زشتترين ستم است.»102اين بيان، زمينهساز فرهنگى است كه ابتدا در آن به ناتوان به خاطر ناتوانىاش ستم نشود؛ امّا بايد پا را از اين فراتر گذاشت و به سراغ محرومان رفت. حضرت در عبارت بسيار هشداردهندهاى مىفرمايد: «ثم الله الله فى الطبقه السفلى من الذين لاحيله لهم من المساكين و المحتاجين و اهل البؤسى و الذَمنى فان فى هذه الطبقه قانعاً و معترّاً: خدا را، خدا را! درباره طبقه فرودين از مردم؛ با آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان و از بيمارى بر جاىماندگانند، كه در اين طبقه مستمندى است خواهنده، و مستحق عطايى است به روى خود نياورنده.»103سپس دستور مىدهد بخشى از بيتالمال و قسمتى از غلههاى زمينهاى خالصه به آنان داده شود.
نكته مهم اين است، آنچه به آنها پرداخت مىشود، اولاً صورت تفضل حاكم ندارد، بلكه حق آنهاست. لذا در قسمتى از كلام ايشان آمده است: «و كلٌ قد اسْتُرعيتَ حقّه: آنچه بر عهده تو نهادهاند، رعايت حق ايشان است.»104
ثانياً عدم توجه به آنها با اين توجيه كه حكومت بايد كارهاى بزرگ انجام دهد، پذيرفته نيست. بدينخاطر امام(ع)در ادامه مىفرمايد: «فانك لاتعذر بتضييعك التافه لاحكامك الكثير المهم:105 ضايع گذاردنت كارى خرد را به خاطر استواركردن كارى بزرگ و مهم، عذرى برايت نيارد.»
همان طور كه از عبارات حضرت امير(ع) به دست مىآيد، توجه حاكم به ضعيفان اختصاص به قشر خاصى از آنانندارد، بلكه همه آحاد مردم را شامل مىشود؛ زيرا كلام امام مقيد به هيچ قيدى نيست. سيره عملى حضرت نيز مؤيد همين مطلب است. در روايتى آمده است كه آن حضرت از كنار پيرمردى گذشت كه گدايى مىكرد؛ از اطرافيان در بارهاش جويا شد، گفتند: «پيرمرد نصرانى است.» فرمود: «استعملتموه حتى اذا كبر و عجز منعتموه؟ انفقوا عليه من بيتالمال: از او كار كشيديد تا پير شد، حال كه عاجز شده است از او دريغ مىداريد؟ از بيتالمال به او بپردازيد.»106
در جايى ديگر با پيرزنى روبرو شد كه مشكي آب بر دوش داشت، آن را گرفت و خود به خانه رساند و وقتى متوجه شد كه اين زن همسر يكى از رزمندگان شهيد است، فردا با طعام به منزلش رفت، با بچههايش بازى كرد و صورت خود را نزديك آتش گرفت و به خود گفت: «بچش يا على! كه اين جزاى كسى است كه حقوق بيوهزنان و يتيمان راضايعكند!»107
همچنين فعليت يافتن وظيفه حاكم منوط به اظهار فقر توسط تهيدستان نيست؛ چون در عبارت به «معترّ» هم سفارششده است. «معتر» فقيرى است كه اظهار فقر نمىكند. همچنين در قسمت ديگرى از بيانات آن حضرت به دو طبقه ديگر اشاره مىشود: يتيمان و سالخوردگان كه راه چاره ندارند و دست سئوال هم پيش نمىآورند.108
تا اين قسمت سخن در اعلاميه جهانى حقوق بشر هم آمده است؛ اما على(ع) به همين مقدار بسنده نمىكند و فقط نمىگويد دستگيرى نمودن از طرف حكومت حق فقيران است، بلكه از آن طرف حاكمان بايد زندگىشان را در حد معمولپايان آورند. و اين فرقى است كه حكومت علوى را مىتواند از بسيارى حكومتها ممتاز سازد؛ يعنى چه بسا حكومتهايى به فقيران برسند و سيستم تأمين اجتماعى مناسبى سامان دهند. اما از آن طرف حاكمانحاضر نيستند چون فقيران زندگى كنند. بدين خاطر امام على(ع) به مالك سفارش مىكند: «فلا يشغلنك عنه بطر: مبادا فرورفتن در نعمت، از پرداختن بهآنان باز دارد.»109
زيباتر سخن، نامهاى است كه آن حضرت به عثمان بن حنيف انصارى نوشت. براى ايشان خبر آوردند كه حنيف ـ فرماندار بصره ـ به مهمانى عدهاى رفته است. در آن نامه على(ع) ضمن نكوهش عمل ابن حنيف، با كنايه به او گوشزدمىكند: «تو پيرو امامى هستى كه از دنياى خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده كرده، هيچ زرى نيندوخته و هيچ جامه كهنهاى نيفزوده است.» سپس با بيان پرسوز و گداز مىفرمايد:
«و لو شئت لاهتديت الطريق الى مصفّى هذا العسل و لُباب هذا القمح و نسائج هذا القر، ولكن هيهاتَ ان يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخيّر الا طمعه، و لعل بالحجاز او اليمامه من لاطمع له فى القرض و لا عهد له بالشبع او ابيتَ مِبطاناً و حولى بطون غَرثى و اكباد حرّى:110اگر خواستمى، دانستمى چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابريشم را به گلو برم، ليكن هرگز هواى من بر من چيره نخواهد گرديد و حرص مرا به گزيدن خوراكها نخواهد كشيد؛ چه، بود كه در حجاز يا يمامه كسى حسرت گرده نانى برد، يا هرگز شكمى سير نخورد و من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايى باشد از گرسنگى به پشت دوخته و جگرهايى سوخته!»
ادامه دارد
پينوشتها:
98. سوره مائده، آيه 42.
99. نهجالبلاغه، نامه 53، ص 332.
100. مستدركالوسائل و مستنبط المسائل، ميرزاحسين النورى الطبرسى، ج 21581 / 359 / 17.و الكافى، ج 1 / 412 / 7. و الكافى، ج 1 / 413 / 7.
101. مستدركالوسائل، 21581 / 359 / 17.
102. نهجالبلاغه، نامه 31، ص 305.
103. همان، ن 53، ص 335.
104. همان.
105. همان.
106. وسايلالشيعه، ج 11، ص 49.
107. بحارالانوار، ج 41، ص 52.
108. همان، ص 336.
109. همان، ص 335.
110. نهجالبلاغه، ص 318.
حقوق بشر از ديدگاه امام على علیه اسلام(5)