حقوق بشر از ديدگاه امام على علیه اسلام(6)

همان طور كه از عبارات حضرت امير(ع) به دست مى‏آيد، توجه حاكم به ضعيفان اختصاص به قشر خاصى از آنان‏ندارد، بلكه همه آحاد مردم را شامل مى‏شود؛ زيرا كلام امام مقيد به هيچ قيدى نيست

 

Emam Ali

اين سخن ريشه در آيات قرآنى دارد؛ آنجا كه خداوند خطاب به پيامبرش مى‏فرمايد: «سَمّاعُونَ لِلْكَذِبِ أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِن جَاؤوكَ فَاحْكُم بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِن تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَن يَضُرُّوكَ شَيْئاً وَإِنْ‏حَكَمْتَ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِين:98آنها بسيار به سخنانت گوش مى‏دهند تا تكذيبش كنند، مال حرام فراوان مى‏خورند، پس اگر نزد تو آمدند، در ميانشان داورى كن، يا آنها را به حال خود واگذار، و اگر از آنان صرف‏نظر كنى، به تو هيچ زيانى نمى‏رسانند و اگر ميان آنهاداورى كنى، با عدالت داورى كن كه خدا عادلان را دوست دارد.»

 

اين آيه دو نكته مهم را متذكر مى‏شود: يكى اينكه اين قوم سخنان پيامبر (ص) را به خاطر تكذيب گوش مى‏دهند و از طرفى از جمله حرام‏خواران هستند؛ اما پيامبر(ص) اگر ميان آنها داورى مى‏كرد، مى‏بايست بر اساس عدالت باشد و نه ‏امور عارضى ديگر.

 

اما براى چنين رسيدگى عادلانه، انتخاب دادرسان امرى مشكل است؛ لذا على(ع) مى‏فرمايد: «براى داورى ميان مردم از رعيت خود آن را گزين كه نزدت برترين است. آن كه كـارها بر او دشوار نگردد و ستيز خصمان‏ وى را به لجاجت نكشاند و در خطا پايدار نبود. و چون حق را شناخت، در بازگشت بدان درنماند و نفسش به طمع نگرايد و تا رسيدن به حق به اندك شناخت بسنـده نكند و در شبهـات درنگـش از همه بيشتر باشد و حجـت را بيش از همه به كـار بـرد. و از آمـد و شد صاحبـان دعوا كمتـر به ستوه آيد و در آشـكار گشتـن كارها شكيباتر بود و چون حكم روشـن باشد، در داورى ‏قاطع‏تر.»99

 

آن حضرت شبيه اين سفارشات را فراوان به قضات كرده است.100و در نظارت بر اجراى آن نيز به شدت دقت به خرج داد؛ به طورى كه ابوالاسود دوئلى را از قضا بركنار كرد. ابوالاسود از علت عزل خود پرسيد كه مى‏دانست نه خيانتى كرده است و نه جنايتى. امام در پاسخ فرمود: «انى رأيت كلامك يعلو كلام خصمك: من ديدم سخن تو بلندتر از سخن خصم است.»101

 

د ـ زدودن نابرابرى‏هاى عملى

 

آنچه تاكنون گفتيم، فقط جنبه حقوقى و اخلاقى عدل و مساوات بود؛ اما بايد پذيرفت كه جوامع بشرى هميشه گرفتار نابرابرى‏هاى عملى بوده‏اند. طبقه‏اى در رفاه و طبقه‏اى در رنج و درد و فقر به سر برده‏اند. اينجاست كه بايد به فكر چاره‏اى ‏عملى بود. ماده 25 بيانيه جهانى حقوق بشر با اشاره به همين حقيقت بيان مى‏دارد:

 

«هركس حق دارد از سطح يك زندگانى برخوردار باشد كه سلامت و رفاه او و خانواده‏اش من‌جمله خوراك و لباس ومسكن و رسيدگيهاى پزشكى آنان را تأمين كند. همچنين حق دارد از خدمات ضرورى اجتماعى در هنگام بيكارى و بيمارى و درماندگى و بيوگى و پيرى يا در ساير مواردى كه بنا به اوضاع و احوال بيرون از اراده او وسايل معاش وى مختل‏گردد، استفاده كند.»

 

اكنون در اين زمينه بازمى‏گرديم به سيره علوى. على(ع) در يك كلام بسيار پرمعنى مى‏فرمايد: «ظلم ‏الضعيف افحش الظلم: ستم بر ناتوان زشت‌ترين ستم است.»102اين بيان، زمينه‏ساز فرهنگى است كه ابتدا در آن به ناتوان به خاطر ناتوانى‏اش ستم نشود؛ امّا بايد پا را از اين فراتر گذاشت‏ و به سراغ محرومان رفت. حضرت در عبارت بسيار هشداردهنده‏اى مى‏فرمايد: «ثم ‏الله الله فى ‏الطبقه السفلى من ‏الذين لاحيله لهم من ‏المساكين و المحتاجين و اهل ‏البؤسى و الذَمنى فان فى هذه ‏الطبقه قانعاً و معترّاً: خدا را، خدا را! درباره طبقه فرودين از مردم؛ با آنان كه راه چاره ندانند و از درويشان و نيازمندان و از بيمارى بر جاى‏ماندگانند، كه در اين طبقه مستمندى است خواهنده، و مستحق عطايى است به روى خود نياورنده.»103سپس دستور مى‏دهد بخشى از بيت‏المال و قسمتى از غله‏هاى زمين‏هاى خالصه به آنان داده شود.

 

نكته مهم اين است، آنچه به آنها پرداخت مى‏شود، اولاً صورت تفضل حاكم ندارد، بلكه حق آنهاست. لذا در قسمتى از كلام ‏ايشان آمده است: «و كلٌ قد اسْتُرعيتَ حقّه: آنچه بر عهده تو نهاده‏اند، رعايت حق ايشان است.»104

 

ثانياً عدم توجه به آنها با اين توجيه كه حكومت بايد كارهاى بزرگ انجام دهد، پذيرفته نيست. بدين‏خاطر امام(ع)در ادامه مى‏فرمايد: «فانك لاتعذر بتضييعك التافه لاحكامك الكثير المهم:105 ضايع گذاردنت كارى خرد را به خاطر استواركردن كارى بزرگ و مهم، عذرى برايت نيارد.»

 

همان طور كه از عبارات حضرت امير(ع) به دست مى‏آيد، توجه حاكم به ضعيفان اختصاص به قشر خاصى از آنان‏ندارد، بلكه همه آحاد مردم را شامل مى‏شود؛ زيرا كلام امام مقيد به هيچ قيدى نيست. سيره عملى حضرت نيز مؤيد همين مطلب است. در روايتى آمده است كه آن حضرت از كنار پيرمردى گذشت كه گدايى مى‏كرد؛ از اطرافيان در باره‌اش جويا شد، گفتند: «پيرمرد نصرانى است.» فرمود: «استعملتموه حتى اذا كبر و عجز منعتموه؟ انفقوا عليه من بيت‏المال: از او كار كشيديد تا پير شد، حال كه عاجز شده است از او دريغ مى‏داريد؟ از بيت‏المال به او بپردازيد.»106

 

در جايى ديگر با پيرزنى روبرو شد كه مشكي آب بر دوش داشت، آن را گرفت و خود به خانه رساند و وقتى متوجه شد كه اين زن همسر يكى از رزمندگان شهيد است، فردا با طعام به منزلش رفت، با بچه‏هايش بازى كرد و صورت ‏خود را نزديك آتش گرفت و به خود گفت: «بچش يا على! كه اين جزاى كسى است كه حقوق بيوه‏زنان و يتيمان راضايع‏كند!»107

 

همچنين فعليت يافتن وظيفه حاكم منوط به اظهار فقر توسط تهيدستان نيست؛ چون در عبارت به «معترّ» هم سفارش‏شده است. «معتر» فقيرى است كه اظهار فقر نمى‏كند. همچنين در قسمت ديگرى از بيانات آن حضرت به دو طبقه ديگر اشاره مى‏شود: يتيمان و سالخوردگان كه راه چاره ندارند و دست سئوال هم پيش نمى‏آورند.108

 

تا اين قسمت سخن در اعلاميه جهانى حقوق بشر هم آمده است؛ اما على(ع) به همين مقدار بسنده نمى‏كند و فقط نمى‏گويد دستگيرى نمودن از طرف حكومت حق فقيران است، بلكه از آن طرف حاكمان بايد زندگى‏شان را در حد معمول‏پايان آورند. و اين فرقى است كه حكومت علوى را مى‏تواند از بسيارى حكومت‏ها ممتاز سازد؛ يعنى چه بسا حكومت‏هايى به فقيران برسند و سيستم تأمين اجتماعى مناسبى سامان دهند. اما از آن طرف حاكمان‏حاضر نيستند چون فقيران زندگى كنند. بدين خاطر امام على(ع) به مالك سفارش مى‏كند: «فلا يشغلنك عنه بطر: مبادا فرورفتن در نعمت، از پرداختن به‏آنان باز دارد.»109

 

زيباتر سخن، نامه‏اى است كه آن حضرت به عثمان بن حنيف انصارى نوشت. براى ايشان خبر آوردند كه حنيف‏ ـ فرماندار بصره ـ به مهمانى عده‏اى رفته است. در آن نامه على(ع) ضمن نكوهش عمل ابن حنيف، با كنايه به او گوشزدمى‏كند: «تو پيرو امامى هستى كه از دنياى خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده كرده، هيچ زرى نيندوخته و هيچ‏ جامه كهنه‏اى نيفزوده است.» سپس با بيان پرسوز و گداز مى‏فرمايد:

 

«و لو شئت لاهتديت الطريق الى مصفّى هذا العسل و لُباب هذا القمح و نسائج هذا القر، ولكن هيهاتَ ان يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخيّر الا طمعه، و لعل بالحجاز او اليمامه من لاطمع له فى ‏القرض و لا عهد له بالشبع او ابيتَ مِبطاناً و حولى ‏بطون غَرثى و اكباد حرّى:110اگر خواستمى، دانستمى چگونه عسل پالوده و مغز گندم و بافته ابريشم را به گلو برم، ليكن هرگز هواى من بر من چيره ‏نخواهد گرديد و حرص مرا به گزيدن خوراكها نخواهد كشيد؛ چه، بود كه در حجاز يا يمامه كسى حسرت گرده نانى برد، يا هرگز شكمى سير نخورد و من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايى باشد از گرسنگى به پشت دوخته و جگرهايى سوخته!»

 

ادامه دارد

 

پي‌نوشتها:

 

98. سوره مائده، آيه 42.

 

99. نهج‏البلاغه، نامه 53، ص 332.

 

100. مستدرك‏الوسائل و مستنبط المسائل، ميرزاحسين النورى ‏الطبرسى، ج 21581 / 359 / 17.و الكافى، ج 1 / 412 / 7. و الكافى، ج 1 / 413 / 7.

 

101. مستدرك‏الوسائل، 21581 / 359 / 17.

 

102. نهج‏البلاغه، نامه 31، ص 305.

 

103. همان، ن 53، ص 335.

 

104. همان.

 

105. همان.

 

106. وسايل‏الشيعه، ج 11، ص 49.

 

107. بحارالانوار، ج 41، ص 52.

 

108. همان، ص 336.

 

109. همان، ص 335.

 

110. نهج‏البلاغه، ص 318.

 

حقوق بشر از ديدگاه امام على علیه اسلام(5)

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31